eitaa logo
ندای اندیشه
303 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
616 ویدیو
17 فایل
گفتگویی ساده و کوتاه درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات آیدی مدیر : @aliakbariran
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_پنجم چند هفته ای می گذرد. این قضیه را به کسی نگفته‌. در این چند هفته خبری ا
+آرمین جان نمی‌خوای بیدار بشی؟ مادر جان مدرسه ت دیر میشه ها؟ +آرمین پاشو تنبل خان _الان پا میشم +وقت نمیکنی صبحونه بخوری، یه لقمه نون پنیر گردو برات گذاشتم اینو ببر مدرسه. _ دستت درد نکنه مامان امروز یک روز عادی است. مثل معمول کلاس ها برگذار میشود و زنگ آخر هم به صدا در می آید. امید با بی حوصلگی کتاب هایش را در کیف میگذارد. آرمین متوجه او می شود. + چیه؟ چرا بی حالی؟ _ چند روزیه اصلا حال و حوصله هیچی ندارم. + چرا؟ _ نمیدونم علتش چیه + نکنه تو هم مثل من ویروسی شدی؟ _ من سالمم، جایی م درد نمیکنه + باشه، بیا بریم خونه تا شب نشده _ بریم مسیر مدرسه تا خانه حدود بیست دقیقه پیاده روی دارد. بچه ها هر روز این مسیر را زیر سایه ی درختان سبز و بلند طی می کنند. هر از گاهی اتوموبیلی از کنار خیابان می گذرد و صدای آن در گوش می پیچد. آرمین بعد از ظهر های روز های فرد به باشگاه می رود و بقیه ی بعداز ظهر ها را در اتاقش می گذارند. یک اتاق ساکت و آروم در طبقه ی بالای خانه با یک قفسه ی بزرگ کتاب و صندلی و میز مطالعه و پنجره ای به سوی بیرون می تواند امری جذاب و خواستنی برای یک نوجوان باشد. کنار در اتاق یک آینه ی کوچک بر روی دیوار نصب شده. در طرف دیگر دیوار یک پوستر از عکس طبیعت که در آن کوه و درخت و آبشار به چشم می خورد وجود دارد. ادامه دارد..