eitaa logo
ندای اندیشه
303 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
616 ویدیو
17 فایل
گفتگویی ساده و کوتاه درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات آیدی مدیر : @aliakbariran
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_سوم آرمین در اتاقش مشغول درس خواندن است. امتحانات پایان ترم نزدیک است. امسا
با ترس و لرز به سمت اتاقش برمی گردد. آهسته قدم بر می‌دارد. می داند که آن ویروس بزرگ و ترسناک بیرون از اتاق نیست. می خواهد به یکباره درِ اتاق را کامل باز می کند. آماده است که اگر دوباره او را دید فریاد بزند. جلو می رود. دستگیره را می گیرد. دستش کمی لرزش دارد. خودش عقب می ایستد و در را به سمت جلو هل می دهد. مردمک چشمانش با سرعت در حال حرکت است. اتاق را کامل برانداز می کند. خبری از ویروس نبود. با احتیاط بر روی صندلی اتاق می نشیند. آرام می شود. به اتفاق چند دقیقه قبل فکر می کند. این ویروس با تمام ویروس ها و بیماری های دیگر فرق داشت. ویروس ها موجودات ریز میکروسکوپی هستند که در داخل بدن انسان هستند. اما ویروسی که آرمین با آن مواجهه بود، اندازه اش بزرگتر از او بود و اختیار و اراده ی او را در دست گرفته بود. دیگر دوست ندارد با آن موجود روبرو شود. نمی‌دانست او چیست؟ چه می خواهد؟ از کجا می آید؟ اما این را درک می کرد که ارتباط نزدیکی با این ویروس دارد. در فکرش احتمالات مختلفی راه می دهد: _ نکنه روانی شدم!! _ نکنه اینقدر درس خوندم مغزم داره سوت می‌کشه! _ نکنه یکی منو جادو کرده باشه! خدایا چیکار کنم. این دیگه چی بود آخه. من داشتم زندگی عادیمو میکردم. خدایا می دونم هرچی هم باشه تو کنارمی. من از ته دلم به تو ایمان دارم خدا جونم.