eitaa logo
🇮🇷 ندای فطرت🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
108.8هزار عکس
79.1هزار ویدیو
556 فایل
آدرس کانال ندای فطرت در سایر پیام‌رسان ها: بله: https://ble.ir/nedayefetratt
مشاهده در ایتا
دانلود
در یکی از عملیات‌ها حسینی‌پور به اسارت عراقی‌ها در می‌آید و در نبرد مذکور، او یکی از پاهای خود را هم از دست می‌دهد. این نویسنده زندانی می‌شود و پس از مدتی، زمانی که عراقی‌ها هویت اصلی و پست او در جبهه را می‌فهمند، آزار و اذیت بیشتری را به او تحمیل می‌کنند. حسینی‌پور تمام این ماجراهای دردآلود را با تفصیل زیبایی برای مخاطب خود تعریف می‌کند و برای مثال همین ماجرای شلیک دو گلوله به پاهای زخمی‌اش، یکی از دردآورترین و قابل تعمق‌ترین ماجراهای کتاب را تشکیل می‌دهد که نحوه‌ی برخورد وحشیانه‌ی عراقیان با اسیر را نشان می‌دهد. جایی که پای مجروح و تیرخورده‌ی حسینی‌پور به دلیل رسیدگی نکردن دچار عفونت می‌شود و کرم‌ها سراسر بدن او را دربر می‌گیرند. عراقی‌ها هم به طرزی ظالمانه به جای درمان، پای او را قطع می‌کنند… | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
قسمتی ازکتاب دیدم که جانم می رود: «چون در هنگامه‌ی عملیات بود، به هیچ‌وجه به کسی مرخصی نمی‌دادند؛ حتی کوتاه‌مدت. غروب، مصطفی را شیر کردم تا پی فرمانده گردان برود و برای هردو‌مان مرخصی بگیرد. هر‌طور که بود، کسائیان قبول کرد. قرار شد ساعت ۴ صبح روز بعد به کرمانشاه برویم و تا عصر خودمان را برسانیم اردوگاه. بهانه‌ام زدن تلفن به تهران بود، ولی بی‌آن‌که به مصطفی بگویم، قصد داشتم او را به تهران بفرستم؛ به هرزحمتی که بود. خیلی می‌ترسیدم که برایش اتفاقی بیفتد، آن هم درحالی که عقب خط بودیم، چه برسد به خط و عملیات. قصد داشتم او را به کرمانشاه ببرم و تحویل «جلال مهدی‌آبادی» بدهم تا هر‌طوری شده نگهش دارد یا بفرستدش تهران. این‌طوری خیالم راحت‌تر می‌شد و با روحیه‌ای آرام‌تر می‌توانستم به جبهه برگردم. مدام به خودم لعنت می‌کردم که چرا پذیرفتم با او بیایم جبهه. درحالی که خودمان را آماده‌ی رفتن به شهر کرده بودیم، برای خواب دراز کشیدیم. خوابم نمی‌برد. همه‌اش فکر این بودم که چه‌طور او را راضی‌ کنم برگردد تهران. میان خواب و بیداری بودم که با فریاد فرماندهان بلند شدیم. ساعت ۲ صبح بود که به‌خط شدیم و آماده‌ی رفتن به خط مقدم. خیلی حالم گرفته شد، اما مصطفی بی‌خیال بود و خیلی خوشحال از این‌که می‌رفتیم خط. سریع رفتم پهلوی برادر کسائیان و گفتم: برادر، شما قول دادید بذاری ما امروز بریم کرمانشاه... خندید و گفت: بله قول دادم، ولی وقتی قراره گردان رو ببرند خط، می‌تونم بگم نه، | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
🔰شهریار سرزمین من به قلم معصومه زینعلی مجید شهریاری دانشمند هسته‌ای ایرانی بود که در سال ۱۳۸۹ به شهادت رسید. معصومه زینلی یادداشت‌برداری و مصاحبه‌های این اثر را از تابستان ۱۳۹۴ آغاز کرده است. نویسنده در این کتاب با مادر، خواهر، برادر، خاله، دایی و نزدیکان سببی مجید شهریاری مصاحبه کرده و حاصل این مصاحبه‎‌‌ها را حدود یک سال بعد در این کتاب گردآوری کرده است. نویسنده از نوشته‌ها و فیلم‌های موجود بهره برده است و درنهایت روایتی به شیوهٔ داستانی از زندگی‌نامهٔ این شهید تهیه کرده است. کتاب شهریار سرزمین من در ۴ فصل تألیف شده است که به کودکی، نوجوانی، تحصیلات و ازدواج شهید مجید شهریاری می‌پردازد. همچنین چگونگی شهادت، آراء شخصیت‌های مهم دینی و سیاسی راجع‌به شهید شهریاری و ابعاد متفاوت زندگی‌ ایشان در این اثر ذکر شده است. | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید ♦️آرشیو پرونده ها (اینجا) https://eitaa.com/parvandeha
کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است.بخشی از کتاب تنها گریه کن یک‌وقت هست آدم با خانوادهٔ شوهرش مشکلی ندارد و فقط رفت‌وآمد می‌کند، یک‌وقت هست که با خانوادهٔ شوهرش صمیمی می‌شود، خودمانی و خانه‌یکی؛ محبتشان را به دل می‌گیرد. ما این شکلی بودیم. من هرچه ازشان دیدم، خوبی و صمیمیت بود. همراه دوتا جاری دیگرم و مادرشوهرمان توی یک خانه زندگی می‌کردیم. روزمان تا آمدن مردها، دور هم می‌گذشت. نوعروس بودم، ولی مستقل. چند ماه اول، پخت‌وپزم از مادرشوهرم جدا بود. خودم خواستم و سفره‌یکی شدیم. گفتم: «دو نفر ماییم، دو نفر شما، آن‌هم توی یک خانه. چرا دوتا سفره پهن کنیم؟» عروسِ ده ماهه بودم که دخترم به دنیا آمد. پدرشوهرم، اولْ بزرگِ خانواده خودش بود، بعد فامیل. بزرگ‌تری‌اش هم فقط به سن‌وسال و ریشِ سفیدش نبود؛ آن‌قدر دلسوز و مهربان بود که خودش و حرفش روی چشممان جا داشت. اسم بچه را گذاشت فاطمه و ما هم روی حرفش حرف نزدیم. حبیب مرد زحمت‌کشی بود. صبح زود می‌رفت سر ساختمان و آخر شب خسته برمی‌گشت. بنایی کار راحتی نبود. اصلش، هیچ کاری راحت نیست. مردها صبح به صبح می‌رفتند و آخر شب به‌سختی خودشان را تا خانه می‌کشاندند. یک لقمه غذا خورده و نخورده، چشمشان گرم خواب می‌شد. گاهی برای کار و کاسبیِ بهتر می‌رفت یک شهردیگر...‏‪ يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید ♦️آرشیو پرونده ها (اینجا) https://eitaa.com/parvandeha
معرفی کتاب وقت محدود کتاب وقت محدود به قلم  نویسنده کتاب محمدحسن روزی طلب یادنامه سردار شهید سیدکاظم کاظمی (نذیر) فرمانده واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است . کتاب وقت محدود، پنجمین کتاب از سری کتاب های امنیت بدون مرز است.  درباره کتاب وقت محدود شهادت یک گوهر بسیار کمیاب است. میلیون‌ها نفر در جبهه حضور داشتند، اما شهید نشدند. افرادی مانند شهید سیدکاظم کاظمی در همان دوران کوتاه که موفق به حضور جبهه می‌شود به این جایگاه دست پیدا می‌کند. سیدکاظم کاظمی با روش هدایت‌گرانه و رویکرد ارشادگرانه افراد را هدایت می‌کرد و باعث شد برخی از افراد از مرام چند ده‌ساله خود دست کشیدند و توبه کردند. تمام این کارها را یک جوان 24 ساله انجام داد. این‌ها معجزه اسلام و امام است ‌و اگر این موارد نبود، شاهد ناامنی‌های متعددی بودیم محمدحسن روزی طلب در پی تحقیق و پژوهش در مورد تدوین تاریخ شفاهی شهید سید کاظم کاظمی به مقاطع حساس و مهمی می رسد که نقش شهید نذیر در آن ها بعنوان یک عنصر اطلاعاتی و تشکیلاتی برجسته، بسیار قابل توجه بوده است. وی مبدا نگارش یافته های خود را از نقطه پیوستن شهید نذیر به واحد اطلاعات سپاه آغاز می کند. و در این مسیر به فراز و فرودهای زیست یک نیروی اطلاعاتی بعنوان آفریننده رخدادهای تشکیلاتی تعیین کننده، از جمله انجام اقداماتی در جهت فراهم کردن مقدمات انحلال حزب توده می پردازد. | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید ♦️آرشیو پرونده ها (اینجا) https://eitaa.com/parvandeha
گل‌علی بابایی در «پیغام ماهی‌ها» با استفاده از مصاحبه‌های «حسین بهزاد» نویسنده با سابقه ادبیات مقاومت با شهید «حاج حسین همدانی» به بررسی زندگی او در دوران کودکی، سال‌های مبارزه با رژیم پهلوی، حضور در روزهای سخت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تاسیس سپاه پاسداران و عضویت در سپاه استان همدان و نبردهای داخلی جبهه کردستان پرداخته‌است و بعد از آن در ادامه به سراغ ماجراهای تاسیس لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) با همراهی شهیدان محمود شهبازی، حاج احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت رفته‌است. فصل آخر آن است؛ فصلی که «آخرین پیامک» نام دارد و در آن خاطره‌ای از قول همسر شهید درباره آخرین سفر حاج حسین همدانی به ایران نقل می‌شود که بسیار اثرگذار و گیرا است. .. |يجاهدون‌في‌سبيل‌الله‌ولا‌يخافون لومة‌لائم| ▫️سربازانقلاب▫️ 🆔@nofoz_shenasi👈