شرمنده ام
افغان بود، نورانی! از مشهد آمده بود! #شیعه بود، انگشتر عقیق در دست. وقتی حرف می زد نگاه نمی کرد مستقیم... اینجا این مراقبت چشم گوهر نایاب است، تعجب کرده بودم!
به خوبی فارسی حرف می زد. گفت: در ایران متولد شده، گفتند اما مهلت حضورش در ایران سرآمده... تازه داماد آواره شده...
و در ن ه ا ی ت:
پناهنده ی 'فرانسه شده...
حالا در تلاش است پذیرش بگیرد که بتواند همسرش را هم بیاورد...
مقابلش شرمنده بودم.
شرمنده بودم...
که کشور شیعی براندش، کشور #مسیحی بپذیردش...
خیلی شرمنده اش بودم...
گفت: داستان ما طولانی است... کشورمان را ویران کردند، حالا اینطور پراکنده شده ایم.
در این رنج بزرگ فکرم جای دیگر هم رفت.
ایران هم ممکن بود #افغانستان شود، و شده بود،
اما مردی قیام کرد، فرزندان در گهواره اش را تربیت کرد، امیدوار به دبستانی ها بود،
نهایت همین ها شدند پاسداران و پاسبانان حریم کشور. دور تا دور #ایران را با خون شان تعیین مرز کردند و حصارکشی...
باز هم #کشورم_ایران، سرزمین عجایب.
و به امید نجاتش از دست کسانی که شایسته ی جایگاه فعلی شان نیستند..
🌐 @ninfrance
🌐 @adyan8