•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«سنگ سرد»
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد.
هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود.
تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد.
آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز، مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و
گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️ تعیین مقدار حق شارژ آپارتمان
🔷 س ۶۶۲۶: آیا برای تعیین مقدار حق شارژ یا چگونگی مصرف آن، رضایت همه ساکنان شرط است؟
✅ ج: این موضوع نیز تابع کیفیت قرارداد ساکنان آپارتمان و میزان اختیارات تفویض شده به مدیر خواهد بود. پس، اگر وضع سایر مقررات با موافقت اکثر ساکنین انجام میشود، در مورد سؤال نیز رضایت اکثریت کافیست.
https://eitaa.com/nedayeeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[من از عطرِ آهستهیِ
هوا میفهمم...
تو باید تازگیها
از اینجا گذشته باشـی]
#امام_زمان ♥️
#استوری 🌟
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«حاکم نیشابور و کشاورز »
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید.
حاکم دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. سپس یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بخشید.
اندکی بعد ،حاکم از تخت پایین آمد و کشیدهای محکم بر گردن او نواخت.
همه حیران از آن عطا و حکمتِ این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن ؟
و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیام میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را میخواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن کشاورز مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیدهای که به من زدی.
فقط میخواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.
از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بینهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بیانتهاست ولی به خواستهات ایمان داشته باش.
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀ •┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
🌸با سلام و عرض پوزش به علت تعمیرات دستگاه و عدم دسترسی به مطالب کانال انشاءالله ادامه نهج البلاغه و وصیت نامه شهدا در روز جمعه ارسال خواهد شد.🌸
‼️ انجام حج نیابتی با وجود استطاعت
🔷 س ۶۶۲۷: کسی که پدرش فوت شده و پدر مستطيع بوده و با فيش او به قصد حج براي پدر حرکت کرده و به ميقات رسيده و در آنجا خودش هم مستطيع است چه کند؟ توضيح آنکه نه وصيتی بوده و نه از او خواسته شده که نيابت کند مثلاً وارث منحصر است و راه برای او باز نبوده مگر به اينطور؟
✅ ج: در فرض مرقوم بايد براي خودش حج بهجا آورد و برای پدر نايب بگيرد.
#احکام_حج #حج_نیابتی
https://eitaa.com/nedayeeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ملاقات کفاش با امام زمان
🍃الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🍃
#امام_زمان ♥️
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
«تـوکــل»
در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن.
.
موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد.
تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت ومناجات بالاي كوه طور رود.
به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست.
.
آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد.
اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم.
تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!...
موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد.
با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود..
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️شک در بیان تکبیرة الاحرام
🔷 اگر شک کند تکبیرة الاحرام را گفته یا نه، چنانچه به اذکار و قرائت مشغول نشده است، باید تکبیر را بگوید، اما اگر هنگام خواندن حمد یا حتی هنگام ذکر «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» شک کند، نباید به شک خود اعتناء کند و باید نماز را ادامه دهد.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۱۷۰
https://eitaa.com/nedayeeslam
💚ز عاشقان شنیدهام
🌼جمعه ظهور می کنی
💚ز مرز انتظارها
🌼دگر عبور می کنی
💚شب سیاه می رود
🌼صبح سپید می رسد
💚جهان بى چراغ را
🌼غرق به نور می کنی
🍃أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🍃
#امام_زمان♥
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
« دسـتِ بِـدِه»
شخص خسيسي در رودخانه اي افتاد و عده اي جمع شدند تا او را نجات دهند.
دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالي که دست و پا مي زد دستش را نداد.
شخص ديگري همين پيشنهاد را داد، ولي نتيجه اي نداشت. ملا نصرالدين که به محل حادثه رسيده بود، به مرد گفت: دست مرا بگير تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بيرون آمد.
مردم شگفت زده گفتند: ملا معجزه کردي؟ ملا گفت: شما اين مرد را خوب نمي شناسيد. او دستِ بده ندارد، دستِ بگير دارد.
اگر بگويي دستم را بگير، مي گيرد، اما اگر بگويي دستت را بده، نمي دهد. تهيدست از برخي نعمت هاي دنيا بي بهره است، اما خسيس از همه نعمات دنيا.
«دو کس رنج بيهوده بردند و سعي بي فايده کردند يکي آن که اندوخت و نخورد
و ديگر آن که آموخت و نکرد.»
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
‼️استفاده از ابزار های زنانه
🔷 س ۶۶۱۴: استفاده از وسایل آرایشی که معمولاً خانمها استفاده می کنند، برای مردان به ویژه برای داماد چه حکمی دارد؟
✅ج: اگر تشبّه مرد به زن محسوب شود، و یا مفسده انگیز باشد، و یا ترویج فرهنگ مبتذل غرب به حساب
آید، جایز نیست.
📕منبع: leader.ir
https://eitaa.com/nedayeeslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱در هر طلوع آرزوی خورشید این است
کاش غروبامروزم بهخیر شودبا ظهورت..
#امام_زمان ♥️
#استوری 💫
https://eitaa.com/nedayeeslam
•┄☆••🌸﷽🌸••☆┄•
✍ حکایت
« مــرد دانــا »
روز گاری مردم شهری نزد مرد دانای شهر میرفتند و هر بار از مشکلات مشابه گله میکردند.
روزی مرد دانا لطیفهای برای آنها بازگو کرد، طوری که همه با صدای بلند خندیدند.
بعد از چند دقیقه، همان لطیفه را دوباره بازگو کرد و این بار فقط عدهی کمی لبخند زدند.
وقتی برای بار سوم همان لطیفه را تعریف کرد دیگر کسی نخندید.
مرد دانا لبخندی زد و گفت:
«شما نمیتوانید بارها و بارها به یک لطیفه بخندید، پس چرا همیشه از یک مشکل گله و شکایت میکنید؟»
نتیجه اخلاقی اینکه
«نگرانی وگلایه ، مشکلات شما را حل نمیکند فقط زمان و انرژی شما را هدر میدهد.»
•┈┈•❀🍃🌸🍃❀•┈┈•
https://eitaa.com/nedayeeslam
فریاد غیرت
در زمانی که سکوت آهنگ ذلت میزند
مرد پیدا میشود فریاد غیرت میزند
مرد یعنی آنکه هنگام فداکاری که شد
بر همه دلبستگیهای خودش خط میزند
خنجر و چاقو و تیر و نیزه باشد، بیم نیست
حرف اول را در این میدان رشادت میزند
میشود الداغی و در گوش یاغیهای شهر
حرف حق را بیهراس و باصلابت میزند
مرگ را بازیچه دانستهست هرکس اینچنین
عاشقانه دل به دریای شهادت میزند
سوختن تا کی؟ که با پرواز هر پروانهای
آتشی بر جان شاعر، آه حسرت میزند
عدهای از مرگ میترسند، دردا از سکوت!
بر تمام زندگان بانگ مصیبت میزند
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@shia_poem