فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜ چامه خوانی #مهدیه_اسدی_جرجافکی مدیر مسئول پایگاه خبری ندای زرند* به مناسبت شب یلدا تقدیم به #همراهان_عزیز_ندای_زرند
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان..
قراری طولانی به بلندای یک شب..
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده !
عزم رفتن دارد...
آسمان بغض میکند... میبارد.
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز
و... تمام میشود
پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،
رفتنت به خیر...
سفرت بی خطر
🔉ندای زرند در #تلگرام👇
https://t.me/p_nedayezarand
🔉 ندای زرند در #ایتا👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
🔈ندای زرند در #روبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand401
🔉 ندای زرنددر #سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand
🔈ندای زرند در #بیپ👇
https://channels.bip.ai/join/nedayezarand
🔈ندای زرند در استوری واتساپ👇
09034392360
به مناسبت تولد #پریشا_دخت شعر فارسی
✍️ #مهدیه_اسدی_جرجافکی ،مدیر مسئول ندای زرند
۸ دیماه و در آستانه فصلی سرد ، زنی به دنیا آمد تا دنیای شاعرانه ایران، بی فروغ نباشد.
🤍 او پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی است.
فروغ از جمله زنان پیشرو و از منتقدان انسداد فکری ، جامعه مردسالار و زن ستیز ، تابوها ، خفقان و اجبارها بوده است و انتقاد و اعتراض ، از او زنی متفاوت و عصیانگر ساخته که در سروده هایش به چالش کشیدن ممنوعیت و محدودیت ها به وضوح نمایان است و باعث شده که نگاه بسیاری به شعر او معطوف گردد .
او از یگانه شاعران زن است صراحت و جسارت وصف ناپذیری را به نمایش گذاشته است.
"من هرگز نخواستهام روحیهی حقیقی خود را پنهان کنم. از فاش کردن اسرار دل خود بیمی ندارم، من پیوسته گوش به نوای دل خود دارم و هر چه را که از او میشنوم در قالب شعر میریزم و منعکس میکنم."
فروغ انتظارش چه امیدوارنه بود که :
اگر به خانه من آمدی
برایم ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم ...
و دلش چه ناامیدانه گرفته بود وقتی به ایوان می رفت و انگشتانش را بر پوست کشیده شب می کشید که :
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد ...
و چه صادقانه برای تمام زمان ها میگفت که :
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود ...
فروغ آمد تا جهان تاریک زنان ، فروغ یابد ...
#انسان
#زنان
#آزادی
#برابری
#فضیلت
#زنانجویندهآفتاب
ما زنجیرهای در هم تنیده هستیم و این زیباترین زنجیر دنیاست.
فروغ را نمیتوان در قاب و قالبی ثابت گنجاند. او سیال بود. مدام در حرکت و تحول و تطور بود.
واکنش به اشعار او هم متضاد بود. گاهی گروهی از سر تحسین و شیفتگی و گاه گروهی با عناد و انزجار از او یاد میکردند.
گاه چون همسری بیوفا و مادری بیمهر نکوهش میشد. گاه چون شاعری پراستعداد ستایشش میکردند.
در همه حال زندگی خصوصیاش کالایی پرخریدار بود. برخی از آن برای درک بهتر شعرش یاری میگرفتند.
یک سال قبل از مرگش ایرج گرگین در یک مصاحبه از او خواست در مورد زندگیاش بگوید، چنین جواب داد:" والله حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خستهکننده و بیفایده است. این یه واقعیته که هر آدمی یه مشت اتفاقات خیلی معمولی و قراردادی توی زندگیاش اتفاق افتاده که بالاخره برای همه میافتد، مثل توی حوض افتادن در دورهی کودکی، تقلب کردن در مدرسه، عاشق شدن در دورهی جوانی، عروسی کردن.
فروغ نمایندهٔ برجستهٔ نسل روشنفکر این مرز و بوم و گزارشگرِ راستین و صمیمی لحظههای زندگی این گروه بود: تنهایی، آوارگی،تسليم وآرامش سکوت:
خانهٔ خالی
خانهٔ دلگیر
خانهٔ دربسته بر هجوم جوانی
ادبیات فارسی سالها باید در انتظار بماند تا چهرهای به مانندِ فروغ بر صحایف پریشان و آشفتهٔ آن _که میدان ادعاهای بیجا و آشفتهکاریهای متشاعرچَگانِ پیر و جوان است بتابد و چه دیر خواهد بود تا چهرهای چون او در شعر ما روی نماید!
فروغ درشعرش به دوران کودکی
توجه ی خاصی دارد.
غم ودردجدایی از فرزند را تحمل کرد.
وسرزنش کج اندیشان را شنید ورنجهای جامعه راچشیدوبه دوران رویایی ومعصوم کودکی پناه برد.
واز کودکی سخن هاگفت.
"علی کوچیکه
علی بونه گیر
نصف شب از خواب پرید"
حس مادری فروغ ودوری از فرزند برتوجه اوبه کودکان می افزود
فروع نسبت به جامعه مردم.واوضاع سیاسی واجتماعی زمانه ی خود دیدی عمگینانه ونومیدانه دارد.
واین ناشی از زندگی وفضای اجتماعی بعداز بیست وهشت مردادسی ودواست
درتولدی دیگرمی سراید"
پری غمگینی رامی شناسم
که دراقیانوسی مسکن داردودلش راآرام آرام دریک نی لبک چوبین می نوازد"
این پری غمگین خودشاعراست.
شاعری که (همه هستی اوآیه ی تاریکی است.)
وسهم اواز زندگی
(تنها گردش حزن آلودی درباغ خاطره هاست.)
اززمانه خود برتر بودن دردورنجهای عظیمی به همراه دارد.
فروغ درمصاحبه ای می گوید:"من از آن آدمها نیستم که ازدیدن کسی که سرش به سنگ بخورد عبرت بگیرم من باید خودم زندگی خودم را تجربه کنم"
همین تجربه وخطر کردنها فروغ را ساخت.
#داستان_رقابت و حتی #رشک بین #فروغ_فرخزاد و #سیمین_بهبهانی که با بیان صادقانه، و پاکدلانه زنده یاد سیمین بهبهانی آورده شده وبسیار شنیدنی است شماهمراهان عزیز ندای زرند را به خواندن آن دعوت می کنم به هر حال به نظر می رسد که ادبیات این گونه منازعات ، به ویژه در جامعه هنری باید ادبیاتی خاص، باشد. سیمین بهبهانی می نویسند: " من و فروغ در عرصه به شهرت رسیدن ، تقریبا هم زمان از زمین جوشیدیم و سبز شدیم . اما میان من وفروغ رقابتی بود.
✨ تبریک شورای اسلامی و دهیاری روستای جرجافک به مناسبت روز خبرنگار به مدیران #ندای_زرند
بسم الله الرحمن الرحیم
و به راستی که رسالت اصحاب خبر و رسانه بسیار خطیر و حساس است، چنانچه پیامبر خدا (ص) در حدیثی فرموده است:
حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری نهراس
از همین روست که میتوانیم حق گویی و مطالبه گری حق توسط خبرنگاران عزیز را مجاهدتی عظیم و فداکاری فرهنگی سترگ بنامیم و قدردان آن باشیم
روز خبرنگار را به دلاوران خستگی ناپذیر عرصه خبر علی الخصوص سرکار خانم #زهرااسدی_جرجافکی و سرکار خانم #مهدیه_اسدی_جرجافکی تبریک عرض می نمائیم.
🖋شورای اسلامی و دهیاری جرجافک
🆔https://t.me/p_nedayezarand
📡 ندای زرند در #ایتا👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
📡 ندای زرنددر #سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand
🔘ندای زرند در #اینستاگرام👇
https://instagram.com/nedayezarand?igshid=71q2kqvqnjn5
📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand402
در روزهای نوجوانی که دختری با شور و هیجان زیاد بودم و از گرگاک به زرند آمده بودم این خیابان ها و این سبک زندگی بسته برایم قفس بود و منی که همواره در کوه و در و باغ با دوستانم به گشت و گذار بودم،
بر خلاف سایر خواهر هاو برادرهایم رام یک جا نشینی نبودم و ته تغاری بودم و از همه کوچکتر و به نوعی با حمایت های پدر جهان در کف اقبالم بود وبی شک این سبک زندگی برایم کسالت بار می نمود ،پدر فرزند شناس خوبی بودومی دانست به جایی نیاز دارم تا بتواند جایگزین آن محیط رها و پر از نفس بشود ، لذا گفت تو را در کلاس کاراته ثبت نام کردم و چون مربی یکی از بهترین های استان است به او گفتم که به تو دفاع شخصی بیاموزد ، من هم از خدا خواسته تمام هیجانم را در کوله بار شوقم نهاده و سر موعد در کلاس ثبت نام شده حاضر شدم ، یک دختر جوان و پر انرژی به پیشوازم آمد مهربان بود و فروتنی از چهره اش می بارید ، گفتم اسدی هستم تا آمدم ادامه دهم گفت آهان همان عزیز دردانه ی بابا و لبخند دلنشینی زد و گفتم از کجا فهمیدی؟!
گفت از آن جایی که اولین پدریست که برای ثبت نام دخترش آمده!! دریافتش خیلی سخت نیست و باز خندید و همیشه هم با همین عنوان عزیز دوردونه صدایم می زد و من دفاع شخصی را نزد ایشان آموختم و هنوز طعم خوش کلاس آن روزها در کام جانم به خوشی نشسته است و بعدها به دخترهای خواهرم هم گفتم برترین مربی کاراته فقط کردستی ، بهترین است با اختلاف و این گونه مربی آنها نیز شد......
و اما امروز با ناباوری شنیده ام که از میان ما پرکشیده و بر مرکب چوبین با صد قافله دل مشایعت کننده، نشسته با همان مهربانی و فروتنی و بزرگواری آن روزها که وارد کلاس می شد، الان وارد دالان وجود آدمهایی شده که روزی شاگردش بوده اند، اگر آنجا پا بر زمین بود اینجا بر سر دلهاست بااین تفاوت که این بار گویا قصد برگشتن ندارد. و با دیدن عکسش به قول همایون شجریان هوای گریه نه، هق هق گریه ام به آسمان بلند است برای سنسی آرام و آرامش بخشی که رفت برای همیشه آرام بگیرد در «مزار آباد شهر بی تپش» و چه آرامشی! او تنگی قفس شهر را برای من به دنیایی پر از نفس گرم آموزش تکنیکی کاراته بدل کرد و با آموزش های اصولی خود من و دختران این شهر بی امکانات را در اواخر دهه ی هفتاد شیوه ی دفاع از خود آموخت تا در لحظات حساس و سخت زندگی ضربه فنی نشویم و بتوانیم با اعتماد به نفس روی پاهای خود بایستیم، رسم دفاع از خود را بیاموزیم ،انگار در عنفوان شباب دانسته بود این دنیا بی رحم است و تنها خودت با همه ی دردانگی ات باید بار خودت را از زمین برداری بی هیچ یاری کننده ای، وگرنه چرا باید این دختر قوی بین آن همه ورزش به سمت کاراته برود ؟؟!!
کردستی نماد زنان خودساخته ای بود که به دختران این شهر آموخت روی پای خود ایستادن و به توانمندی خود اعتماد کردن را که اگر آموزه های آن روز این مربی جوان نمی بود من ناز پرورده بعد از رفتن پدر بايد از پا می افتادم اما به توصیه ی مربی خود ایستادم به رسم تمام زنان خودساخته ی شهرم ،من هیچگاه این را درک نکرده ام؛ شاید باید روحت به عظمت کردستی برسد که تنگی قفس را حس کنی و برای آزادی از بند ها بیاموزی راه و رسم قوی شدن را ، روزهای فراوانی با او در کلاس ،مشق شجاعت می کردم و بر خوان کرمش می نشستم و از رهاورد اندیشه اش جرعه ها می نوشیدم اما این رفتن را چه چاره که به تعبیر بیهقی سرانجام کار آدمی مرگ است؛اما مربیگری پایان ندارد و نهایتش پیروزی بر این خاک تیره ی بی بنیاد است نه گرفتاری در خاک، و سردی خاک و حاصلش فراموشی که مربی و معلم چون در ذهن شاگردانش و شاگردان شاگردانش ،... زندگی می کند، بر خاک همیشه پیروز است، گرمی حیاتش بر سردی خاک و تولدش در ذهن و زبان شاگردانش بر فراموشی چیره می شود. مربی آمده تا ادامه داشته باشد نیامده تا تمام شود. ادامه او و ادامه زندگی اش را باید در شاگردانی که تربیت کرده دید؛ اندیشه ی مربی چونان دانه ای در زمین ذهن و روان متربیانش کاشته می شود و گلها و میوه ها می دهدو راه رهایی را به آنان می نمایاند،راه تسلیم نشدن از سر ضعف و بی قدرتی را ،او مثل دریا به ما آموخت ، زنان این شهرِ مردسالار می توانند قوی بشوند به گنجایش کوزه ای که از آن بر می گیرند، یا به گنجای حوضی یا دریا دریا بتوانی جاری بشوی در ثانیه های زیستن ،چنانکه
"پس از صد سال اگر پرسی کجا او
ز هر بیتی ندا آید که ها او"
کردستی نرفته او همچنان ایستاده بر افق و نظاره گر شاگردانش و شاگردان شاگردانش و شاگردان شاگردان شاگردانش مانده و اما این بار تصمیم گرفته بگوید مصداق این بیت حافظ در دل ما زنده است :
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
🏴داغدار همیشگی سنسی کار بلد:
#مهدیه_اسدی_جرجافکی،مدیر مسئول پایگاه خبری ندای زرند
📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand402.