eitaa logo
نــگـــاه🌱
256 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
212 ویدیو
15 فایل
اینکه زندگی سخت است، خوب طبیعی‌ست؛ لکن هنر در استقامت است، ثم استقاموا.. https://daigo.ir/secret/9454079547
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ♡نـامـہ هایـے بـہ او♡
این مرقومه در تاریخ دوم فروردين از سال ١۴٠٠ مکتوب می‌شود سلام و نور بر تو ای نورٌ علی نور امیدورام که سر کیف و ردیف باشی و اما موضوع این سیاهی نکته ایست که بسیاری آن را نمی‌دانند و با تصوری اشتباه وارد رابطه ها می‌شوند جیگرِ من خوب بدان در هر رابطه هر قدر صمیمی فاصله ای وجود دارد لکن اکثرا با توسل و توصل به این جمله ها می‌خواهند خودشان را گول بزنند : من و تو یک روحیم در دو بدن ما قرار بوده همیشه باهم باشیم ما نیمه گمشده یکدیگر هستیم ما بدون هم نمیتونیم نفس بکشیم و ما برای یکدیگر ساخته شده ایم. برای ما سخت است روبه رو شدن با این واقعیت که برای دوستمان رفیقان و یا همسفرمان فاصله ای را متصور شویم ولی برای پایداری و پختگی یک رابطه باید خوب درک کرد این تنهایی و فاصله را و به آن احترام گذاشت.... 🌱 ♡نـامـہ هایـے بـہ او♡ 🌱 📝 @nameh1400 📝
هدایت شده از ♡نـامـہ هایـے بـہ او♡
مرقومه در تاریخ سه فروردینِ ۱۴٠٠ در سه ربعْ مانده به یک ساعتِ پایانیِ روز مکتوب می‌شود. این مرسوله فاقد هرگونه دلربایی و صرفا جهت تنبه میباشد! سلام و احترام فدایت شوم تا زمانی که مقوله چادر مستنط و معلول عقیده نباشد کَل و وبالی بیش نیست. مبادا به این ارزش به دید یک ابزار نگاه کنی که بسیار اینچنین می‌کنند. گاه ابزاری برای ورود به حرم مطهر، گاه ابزاری برای دلربایی اما از نوع مذهبی اَش گاه ابزاری جهت هماهنگی با رسمو رسوم خانوادگی. تا زمانی که در سنین نوجوانی و جوانی هستی خوب به کنهِ مطلب برس وگرنه تورا در سنین بزرگسالی به بی عقیدگی و بی ریشه بودن می‌رساند. که به قول استاد بزرگ عین صاد کفر متحرک منتهی به اسلام است و اسلام راکد کفر اعظم است. چادر مقوله ایست که باید با آن هر روز تجدید عهد و پیمان کنی وگرنه که مسئله‌ کلیشه ای می‌شود که چادر به آسانی بر سر می‌رود و به آسانی هم جدا می‌شود. و اما ماهیتِ چادر گاه شنيده می‌شود که می‌گویند چادر محدودیت نیست و یک مصونیت است. آنهم مصونیت از آزار و اذیت. اما نظر مرا بدان که چادر یک محدودیتی است که آن محدودیت مصونیت به همراه دارد. اگر بدانی برای برقراری این چادر مادری پهلویش شکسته و سیلی خورده و چه خون ها ریخته شده آن هم از صدر اسلام و ماجرای در و دیوار بگیر تا زمان رضا خان و انقلاب و دفاع مقدس و دفاع از حرم، چادر چنان سنگینی بر سرت می‌کند که بیا و ببین. و اما این مسئله را از یاد مبر که طبق حدیث آن زمانی که حض ت زهرا در صحرای محشر وارد می‌شود با چه رویی میخواهی ایشان را نظاره کنی در حالی که یادگار آن حضرت را پاس نداشتی. و العاقبة للمتقین... 🌱♡نـامـہ هایـے بـہ او♡🌱 📝@nameh1400📝
هدایت شده از ♡نـامـہ هایـے بـہ او♡
این مرقومه در تاریخ هفتم از ماه اول سال ١۴٠٠ هجری شمسی مکتوب می‌شود سلام و احترام معشوقه‌یِ‌محبوبه‌یِ‌من عشق در مرام ما رسیدنِ به همدیگر نیست، بلکه باهم به امام زمان رسیدن است. در این مسیر قرار است من و تو یار همدیگر باشیم و بهم دیگر کمک کنیم چنانکه رسول از امیر پرسید همسرت را چگونه یافتی او گفت :نعم العون علی طاعة اللَّه فاطمه سلام الله علیها را بهترین یاور در اطاعت از دین خدا یافتم نکند ما مانع یکدیگر شویم در رسیدن به اراده معشوق حقیقی که بد ضرر کرده ایم بیا در بخشش و فداکاری در این چند صباح بر یکدیگر پیشی بگیریم که "او" اینطور می‌پسندد. 🌱 ♡نـامـہ هایـے بـہ او♡ 🌱 📝 @nameh1400 📝
قسمتِ‌اول این مرقومه خطاب به پسرم حیدر به علاقة مشارفت (علاقه مشارفت یعنی آنچه در آینده محقق خواهد شد؛ ان شاء الله) در تاریخ هشتم از فروردین ١۴٠٠ شمسی مکتوب می‌شود. فرزندم حیدر اول خوب بدان که دوستت دارم و روند تربیتی تورا از هم اکنون آغاز کردم. برخلافِ تصور عامه که فکر می‌کنند تربیت پس از تولد آغاز می‌شود و برای همان هم هیچ مطالعه یا برنامه ای ندارند و بر حسبِ اصلِ هر چه پیش آید خوش آید عمل می‌کنند. تو نیز برای فرزندت چنین تدبیری بیندیش که کارزار دنیا سخت تو را مشغول می‌کند و از روندِ حقیقی غافل می‌دارد. و اما بعد...
قسمتِ‌دوم حیدر جانم بدان و آگاه باش ما به دنیا آمده ایم تا از آن ببریم و آن را بر خود سخت کنیم. چنانکه صادق آل محمد نیز گفت : الدنیا سِجنُ المؤمن دنیا زندانِ مومن است که در زندان هم بر شخصِ مسجون بسی سخت می‌گذرد. و اما تعلقات و توقعات و ترددات اجازه چنین امری را نمی‌دهند و همیشه دنیا را در نظر ما شیرین جلوه می‌دهند حالی که اصلا چنین نیست. برای وصولِ به مقصود باید برنامه ای بریزی و بر طبق آن پیش بروی. برنامه ای که اگر سرت رفت باز هم خود را ملزم به آن کنی. این را به یاد داشته باش دلبندم که خوراک و خواب دو دشمن تو در مسیر هستند که کثرت آنها تورا فاسد می‌کند و این فساد تو را از هرگونه عبادت باز می‌دارد که حیدر کرار آن اسد اللهِ غالب نیز فرمود :كَثْرَةُ الأكْلِ و النَّوْمِ تُفْسِدَانِ النَّفْسَ وَ تَجْلِبَانِ المَضَرَّةَ
قسمتِ‌سوم حیدر جان عشق حالتی‌ست عجیب که انسان در آن سست می‌شود و هر جهت که در لحظه به او دست دهد به او متمایل می‌شود. حال اگر ایام تو با تفکر و تعمق در معشوق های خیالی و فریبنده بگذرد تمایل تو به شهوت منجر و منتهی شده و خسر الدنیا و الاخرة خواهی شد چرا که هر چیز در این دنیا تاریخ انقضاء دارد و سعی در جهت آنچه که منقضی خواهد شد تلف عمر است. لکن اگر مسئله‌یِ‌روز و شبِ تو از کجا آمده ام، آمدنم بحر چه بود و به کجا میروم آخر ننمایی وطنم باشد این عشق مقدس می‌شود که انقضائی برای آن متصور نیست و بهای گرانبهای عمر را به قیمت فروخته ای...
قسمت‌ِچهارم پس خوب دانستنی که سه آفتِ جان کلام و منام و طعام است برای این سه خودت را به غریزه مسپار که خوابت طولانی شود و پر حرفی حرفه ات و تا خرخره خوردن عادتت... راجبِ کلام کلام تا منعقد نشده در بندِ تو اسیر است اما همین که بر زبان جاری شد دیگر تو در بند آنی پس خوب بیندیش سپس زبان در کلام بجنبان که ان شاء الله عاقبتت بخیر شود این لسان به قول رسولِ خاتم جِرمش صغیر و جُرمش کبیر است و چه افرادی که به خاطر همین زبان دوزخی شده اند و با کلامشان صورت ملکوتی شان را سگ و خوک میمون و چه و چه کرده اند... بسیار برایت پیش می آید که اگر حرفی را بزنی سبک میشوی و اصطلاحا دلت خنک می‌شود ولی جان دل عزیزم قربانت بشوم، دلت را خنک نکن و بگذار از درون درد بکشی ولی بر زبان جاری مکن که بعد از مدتی متوجه می‌شوی چه اشتباهی کرده ای و ای کاش زبان در کام میگرفتی...
قسمتِ پنجم حیدر جان عزیز دلم ثمره ی وجودم زندگی فردا و پس فردا ندارد. و کسی که از زندگی چنین برداشتی دارد حرکتی را آغاز نخواهد کرد. بلکه زندگی یک اکنونِ ممتد و مداوم است. این نحوه نگرش باعث می‌شود کار امروز را به فردا میندازی. فرموند من لجَّ ولج اگر اصرار کنی در را برایت باز می‌کنند. طلب کن و در طلبِ مداوم باش. بدان که فقیری بدان که از خودت هیچ نداری بدان که مسیرت طولانی است. نکند غفلت و اسراف و خودفروشی بقیه را ببینی و خودت را قانع کنی. چه بسا همین قناعت تو اوضاع تو رو روز قیامت از بدترین ها بدتر کند.
قسمتِ آخر حیدر جانم پسرم نور عیونم راه بیفت راه را نشانت میدهند. پایان.
سلام علیکم و رحمة الله این نامه در پریشان حالیِ ظهر روز چهاردهم آبان هزارو چهارصد شمسی برای خودم مرقوم می‌گردد. وقتی آدمی به مسافرتی رفته و ترک دیار می‌کند ضعف های خویش را می‌بیند. مجموعا ترک رخت و خواب باعث ترقی و شهود بوده. همه اینها، همممممممع اینها بخاطر تربیت نشدن قوه خیال است. خیالی که لحظه ای سودای شهادت و کشف و شهود و کرامت دارد، و لحظه ای دیگر بند را وا می‌دهد و توجیه و تزیین می‌کند که آری اشکال ندارد. بعد مسافرت ها و خستگی ها و کوفتگی ها آدم از خودش بدش می آید. کثیفی جسم من را اذیت می‌کند. اصلا جدای از اینکه دیگری بداند یا نه. البته اینکه دیگری هم مرا کثیف می‌بیند در آن حالت مشمئز کننده ایکه از خودم دارم تاثیر بسزایی دارد. اینها را گفتم که بگویم عزیز من روحت سخت کثیف است. چون کثیفی را نمیینی یعنی چشم دیدنش را نداری اذیت نمی‌شوی بدترین حالت یک انسان به نظرم گاهی می‌تواند حالت توجیه و تزئین باشد. که گناه می‌کند و توجیه می‌کند و چون از آتش درون آن خبر ندارد جسور می‌شود و ستاریت خدا مغرور می‌شود. حرف این است که هممممممممه ش لقلقه بوده. وگرنه کسی که دغدغه دارد با احساسات کسی بازی نمی‌کند. کسی که دغدغه دارد و اندکی می‌فهمد دل به حکمت و قدر و قضای او خوش می‌کند که تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند... عزیز من. قاطعیت دوای درد عدم استمرار و استقامت است. در همان بزنگاه ها که استقامت نداشتن توجیه و تزیین می‌شود باید استقامت داشت. وای از خودت بپرس. چه شده آیات عذاب را می‌خوانی و ککت نمی‌گزد؟ چه شده میدانی شیطان هست ولی برایش طرحی نداری؟ چه شده که کاری نمیکنی و اصلا چه شده کاری را که باید بکنی نمیکنی؟ اگر دانستی عمل کن. قاطعیت شرط استمرار است. قاطعیت بر خواب در ساعت مشخص قاطعیت بر ارتباطات مشخص قاطعیت بر بیداری مشخص قاطعیت بر ترک مشخص
سلام علیکم و رحمة الله در نامه قبلی یعنی نامه چهاردهم آبان ماه گفتم در پریشان حالی فعلی مرقومه مکتوب می‌شود... حال می‌گویم پریشان حالی آن وقت با پریشان حالی ای که امروز بر ما گذشت زمین تا آسمان فاصله است و آن حرف بود این عین واقعیت سلام عزیزم این نامه را برای تو مینویسم برا تو که قرار است یارم شوی و با هم به جهاد برویم باهم قرار است قله هایی را فتح کنیم که اگر یکی فراموش کرد دیگری لبخند زده و یادآور شود. عزیز دلم تصدقت شوم ان الطریق بعید بعید راه دور است اما ما در حالت های معمولی خود حس نمی‌کنیم عنصر فراموشی که بر ما غالب است نمی‌گذارد یادمان بماند وگرنه که همه ما احوالی داشته ایم که در آن منقلب شده ایم و تصمیم مصرانه بر کار خیر گرفتیم اما همین که از خواب بیدار می‌شویم آش همان آش و کاسه همان کاسه قبل شروع همین چند خط بود که پیامی دیدم که نوشته بود برا کار هیئت « یا هر کار خیر دیگری» آیا حاضری ماشین خود را بفروشی در خود جوابش را جستم چیزی که یافتم این بود که نه تعارف چرا؟ حاضر نیستم برای کار هیئت ماشین خود را بفروشم جالب اینجاست که توجیه هم می‌آورم که خدا گفته نه کم و نه زیاد انفاق کن حال آن ها که گذشتند از تعلقات همه را دادند که شهید سیاووشی چنین کرد برای کار هیئت ماشین خود را فروخت. یادم است یک پیام خواندم که اجازه بده راحت صحبت کنم و کتابی ننویسم یادمه یه جا خوندم که بزرگی بین مسیر که چاه دستشویی عمومی گرفته بود آستین شو تا بازو بالا داد و دستشو تو چاه کرد و گرفتگی شو باز کرد همیشه حتی در بهترین حالت معنوی از خودم میپرسم آیا من هم اینکارو میکنم خوب خیر نمیکنم چون تعلق دارم چون بوی بد میده چون آدم حالش بهم میخوره؟ منی که از این حالت حالم منقلب میشه با ضریع چه خواهم کرد؟ با لجن های جهنم که خوراک جهنمی هاست چه میکنم؟ دلبر فکر کن و منو مجبور کن و قبلش خودتو راضی کن که این دنیا الا لهو و لعب چیزی نداره و دار الاخرة لهی الحیوان اصل کاری اونطرفه نمیگم بیا ماشین مونو بدیم میگم بیا شروع کنیم به گذشتن همونطور که ساختمون های ببست طبقه آجر آجر بالا رفتن و به این هیبت رسیدن آتیش های بزرگ هم از هیزم های کم و کوچیک فراهم میشه و سال های سال آدمو میسوزونه قربونت دیگه میخوام بخوابم اولش یادم رفت بگم که امروز، روز نوزدهم آبان هست ساعت ١٧:۴٩