eitaa logo
رمــ‌ نـگاه‌ ــان💕 قصـر چوبـــی
25.3هزار دنبال‌کننده
91 عکس
140 ویدیو
0 فایل
♥ بـه نام خدا ♥ قصرچوبی به قلم اکرم محمدی هر روز پارت داریم. ❌هرگونه کپی‌برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد قانونی دارد❌⚖️ تبلیغات @Tablighat_TORANJ مدیر کانال @admintoranj کانال‌های دیگه‌مون @toranj_novel .. @voroojaak .. @Harfe_Dl
مشاهده در ایتا
دانلود
────|━╍⊶⊰🏰⊱⊷╍━|──── _ پنج دقیقه مونده. دندون سر جیگر بذار، منم خفه می‌مونم. شروع کرد به جویدن ناخن‌هایش... جوابم را نداد. به درک! اصلاً فواد سیری چند؟ دیگر از این‌همه سال تظاهر خسته شده بودم. کاش به این بازار زودتر می‌رسیدیم و من خودم را میان شلوغی گم می‌کردم. صدایش زنگ عذرخواهی داشت وقتی آرام صدایم کرد. _ فؤاد... سعی کردم تاجایی‌که توان دارم آرام باشم. _ بس کن دلی! بس کن! حتی پشیمانی‌اش دردی از من دوا نمی‌کرد. هیچ‌چیز بدتر از به رخ کشیدن رازهایم نبود. من از عشق چه نصیبم شده بود؟ تجربهٔ یک عمر نفر حاشیه‌ای یک رابطه بودن، آن بی‌ارزشی... اینکه مدام نقش یک احمق را بازی کنی در‌حالی‌که قلبت لای منگنه مانده... کافی بود... به خدا که از سرم هم زیاد بود... وقتی این‌همه سال را توانسته بودم خفه‌خون بگیرم، بهتر بود حالا هم در دهانم را گل می‌گرفتم و آن نیمچه‌غروری که برایم مانده بود را نگه می‌داشتم. بازار... باید در آن گم می‌شدم. باید آنقدر به مردمش، جزئیات توجه می‌کردم که انگار رازی آشکار نشده، آبرویم نریخته‌. اولین چیزی که توجهم را جلب کرد صداها بودند... صدای مردمی که انرژی داشت، گرما داشت.
هدایت شده از حرف دلــ‍‍ꨄــ 💕
📌گسترده پر جذب لوتوس افتتاح شد📌 🧲تبلیغات پر جذب لوتوس🧲
هدایت شده از حرف دلــ‍‍ꨄــ 💕
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمرا کسی میفهمید چی شده تا خود گزارشگر گفت😁 مخترعین ایرانی 🇮🇷 محصولی رو تولید کردن که بدون ورزش و رژیم لاغرت میکنه✌🏻 نظرات مردم خیلی جالبه 👌🏻 اینم لینک اصلی سایت این محصول چربی سوز با 50درصد تخفیف 👇👇👇 https://landing.saamim.com/7wPBl https://landing.saamim.com/7wPBl
────|━╍⊶⊰🏰⊱⊷╍━|──── اگر عربی این بود، من چطور تا حالا عاشقش نشده بودم؟ زبان شیرینی بود وقتی در همههٔ بازار به گوش می‌رسید... هرکس لباسی بنابه سلیقهٔ خودش پوشیده بود، اما بین مردم لباس‌های بلند عربی زیاد دیده می‌شد... همهٔ بازار برایم جالب بود... ماهی‌فروش‌ها... زنانی که نان می‌پختند... حتی دختر جوانی که حنا بر دست رهگذران می‌گذاشت... یعنی... من که سردرنیاوردم ولی انگار با حنا روی دست‌ مشتری‌هایش طرح می‌کشید و دل‌آرا چشم برنمی‌داشت از او. _ دلی... حالا می‌شنیدمش؛ آن سوز غمی که حتی در صدا زدن من بود. سرش را سمتم برگرداند. در صورتم دنبال اثرات ضربه‌ای که زده بود گشت. حتی حوصلهٔ لبخند و تظاهر به عادی بودن اوضاع نداشتم. _ می‌خوای رو دستت بذاره؟ مثل دختربچه‌‌ای که عروسک خواسته‌، خجالت کشید. _ منتظر می‌مونی؟ طول می‌کشه... _ آره. کارم چیه. کنار دختر یک کلاه حصیری نیمه‌بافته بود. دقت که می‌کردی عین همان کلاه‌ها بالای سرش، در فاصلهٔ بین یک مغازهٔ لوازم‌‌آرایشی و فروشگاه لباس زنانه‌ به دیوار آویخته بودند. دل‌آرا روی حصیری که زن پهن کرده بود نشست. زن جوان با خوشرویی یک کاسب دست‌های او را کف دست قوی و زمختش گذاشت. _ دِستات چه نرمه قشنگ‌خانوم. ➖➖➖➖➖➖ 📌 جهت دریافت عضویت کانالvip رمان، با بیش از دویست پارت جلوتر، و روزی سه پارت در vip با قیمت ۵۰ هزار تومن به شماره کارت: 6280231368644778 اکرم محمدی/ مسکن واریز کنید و فیش واریزی رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Admin_vipp
حالا می‌شنیدمش؛ آن سوز غمی که حتی در صدا زدن من بود. خود فؤاد هم فهمید حتی صدازدن دلی هم با سوز عشقه🥺😍 لینک ناشناس 👇 https://6w9.ir/Harf_10551680 زاپاس، جواب ناشناس‌ها در زنگ تفریح👇 https://eitaa.com/joinchat/122618196C5b64839be0 پارت اول رمان قصر چوبی https://eitaa.com/negah_novel/70172
3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الهام حمیدی می‌گه از لیزر ناامید شدم… ولی یه چیز دیگه کمکم کرد ⁣ 🔍 روشی که نه درد داره، نه برگشت مو❗️ ⁣حتی پوست رو هم مثل برف سفید میکنه 🌿 کاملاً گیاهی ⏳ سریع و بدون درد ✅ بدون نیاز به کلینیک یا دستگاه ⁣📥 اگه از تیغ و لیزر خسته‌ای، اینجا رو از دست نده👇👇 bam30.com/ads/landings/d841-22240 bam30.com/ads/landings/d841-22240
┄┅┄✶🍃🌸🍃✶┄┅┄ قــوے بـاش حتے اگر لازمه وانمـود کن، قـــوے هستــے . . . 💓 🫀 ⃟●━━ @Harfe_Dl
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌⚜ خـوش اومدین عزیـزان ⚜ 🍃🌸 رمــان قصــــر چـوبــــــی 🌸🍃 🏰 میانبر پارت‌های رمان قصر چوبی https://eitaa.com/negah_novel/74514 🏰 شرایط خرید VIP https://eitaa.com/negah_novel/74522 🏰 پارت‌ها برام نمیاد یا ترتیبش درست نیست https://eitaa.com/negah_novel/74517 🏰 آخرین ‌پارت امروز ۲۶۵ https://eitaa.com/negah_novel/74669 ➖➖➖➖➖➖ 📖 رمان‌های قبلی کانال https://eitaa.com/joinchat/2688943353C0bd64ec772
قطعا حکمتی داشته که شما بنر این رمان رو ببینید ،مطمئن باشید 👇 مردد دستم رو روی اسمش لمس کردم و شماره اش رو گرفتم ،بعد از چند تا بوق صدای گرفته اش توی گوشی پیچید _جانم حورا؟ لب هام رو داخل دهنم کشیدم _الو سلام _علیک سلام لبم رو از حصار دندون هام آزاد کردم و پرسبدم _خوبی ؟ صدای نفس عمیقش توی گوشی پیچید _نه خوب نیستم ...دلم گرفته محیاسریع گفت _ازش بپرس کجایی با لحنی گرفته تر از قبل طوری که صدای محیا رو شنیده و میدونه به خواسته محیا و عمه بهش زنگ زدم گفت _خودت میدونی وقت هایی دلم میگیره کجام، بهشون هم بگو نگران نباشند ...حواسم هست امروز مراسم عقدم با دختر عمو مصطفی‌‌مِ ، تا یک ساعت دیگه میرم خونه ،بعدشم میام دنبال تو که ببرمت آرایشگاه ،کاری باهام نداری ؟ نه آرومی گفتم و با همون صدای گرفته گفت _تا میام مراقب خودت باش امانت عمو مصطفی ای جذاب و خوندنی 😍 https://eitaa.com/joinchat/2236219683Ca3e8232faa
دیشب بله برونشون بوده، اما دختر قصه‌مون یه جوری حال پسرمون رو گرفته، که بنده خدا از دست لجبازی‌های این دختر پناه برده به گلزار شهدا 🤭🤕 https://eitaa.com/joinchat/2236219683Ca3e8232faa