eitaa logo
نگارخانہ‌ےمن !
254 دنبال‌کننده
423 عکس
5 ویدیو
0 فایل
صرفا نگار خانه ی عکس هایِ دلم...! قشنگی هایی که خدا 🌿 بهم اجازه داده نگاه کنم رو 👀 با شما شریک میشم. 🤝 + عکاس خودمم ، خالقشون یکی دیگه :) ممکنه مفید نباشه 🤷‍♂ لذا لف دادن آزادِ عزیزِ برادر ✅
مشاهده در ایتا
دانلود
نگارخانہ‌ےمن !
‌ گرمایِ بودن تو ، مثل لُحافِ کلفتِ پشمیِ مادر بزرگ ، تو یه شبِ سردِ دی ماهیه ... همونقدر لذت بخش ؛
‌ فکر کردی در هم سر از دستت بر میدارم ؟ جایم خوب است . قبل از آمدنت حواسم به زندگی ات است. در راز و نیاز شبانه ام ، هم دعا می‌کنم‌. دعا میکنم هر چ زودتر شاهزاده‌ی سوار بر کفش های قهوه ای اش را پیدا کنی . نمیدانم تو هم اعتکافی ، یا اینکه مانند بچه سوسول ها پای درس و مشقت نشسته ای ولی خلاصه ، التماس دعا .
نگارخانہ‌ےمن !
___
‌ ابراهیم علیه السلام ، شخصیتِ مقتدر و مظلوم تاریخ که به درجه ی یک امت نائل آمد . درجه ای که هر پیامبری لایق آن نبوده و معدودند انبیاءِ امام ..! حاکِم بزرگِ زمان خودش .. ! و سلامٌ علی ابراهیمَ .
نگارخانہ‌ےمن !
مقبرة المرحوم ، خاتم الفقها و المجتهدین ، الشیخ الأعظم ، والمرجع الأجلل ، المرتضی ابن محمد امین ال
‌ چه خوش است این دل و گرفتاری در نجف با امید بسیاری جامعه خواندن و سبک باری خوش بر اقبالِ شیخ انصاری
نگارخانہ‌ےمن !
____
‌ تو کتاب متابام داشتم می‌گشتم . یهو دیدم بله .. یه عریضه به امام رضا نوشتم قبل از یکی از سفر هام به مشهد ... بسم الله الرحمن الرحیم عریضة لمولانا أبي الحسن الرضا صلوات الله علیه ... أغثني یا مولای .. بحق اُمک الزهراء . ‌
نگارخانہ‌ےمن !
___
‌ لبخندت غنچه ای بود که صبحِ یک جمعه ی غمگین، از انظار ما محو شد و فقط عکسش ماند و یک دنیا حسرت .. به امید رجعتت هستیم ای قاسم ، پِسر حسن ، فرزندِ زهرا ! ‌
نگارخانہ‌ےمن !
‌ فکر کردی در #اعتکاف هم سر از دستت بر میدارم ؟ جایم خوب است . قبل از آمدنت حواسم به زندگی ات است.
‌ نمیدانم دقیقا به چه علتی می‌گویند ما طلبه ها عاشقی را نمی‌دانیم ؟ اصلا اگر همه ی دنیا را بگردید ، و فقط یک عاشق وجود داشته باشد، آن شخص قطعا چند کلاسی پای درسِ اهلبیت بوده یا بهتر بگویم .. طلبه بوده ! طلبگی عشقش آنجا شروع شد که از همه مادیات دنیا دل کند و پا در عقدِ دائم درسِ حوزه گذاشت . زوجیّتی که لازمه اش انقطاع از دنیا است .. حتی رفاهِ عادی دنیایی ، حتی تفریحاتِ عادی دنیایی .. ( البته .. ما طلبه ها جدیدا به نسبتِ قبل ، تفریحاتمان ناز تر شده ... جدیدا یاد گرفته ایم چجوری گیم بزنیم و حتی کافه کتاب هم میرویم ، همان کافه‌ی زیبای صفاییه،کمی پایین تر از مصلی قدس ما که نمی‌دانیم کجاست .. رفقا می‌روند. ) آها ! اصلا داشت یادم میرفت که اصل صحبت با تو بود. وجداناً صبر بالایی داری که حاضری قبول کنی گیسوانت در کنارِ شخصی سپید شود، که نمی‌تواند در خیابان بستنی بخورد. یا مثلا نمیتوانی در انظار عمومی دستش را قرص و محکم بگیری و پُز بدهی که بله ... این ماهِ تابان ، این دُر مُتَلَألِئ ، این سایه‌ی مبسوط ، این جواهرِ ارزشمند تر از یاقوت ، مرا در بین چند میلیارد آدم برگزید تا ورقه دوم شناسنامه اش خالی نماند . خلاصه .. شناسنامه ام ناله میکند و دلش جوهرِ قلم میخواهد ، گاهی اوقات نامت را صدا میزند میترسم قبل از اینکه بیایی ، شناسنامه ام صفحه ی آخرش را مهر بزند ( ............ )