#خلاصه_ای_از_زندگی_امام_کاظم_قسمت_دوم
پس از مهدی خلافت به فرزندش هادی رسید که شخصی میگسار و بی بند بار بود تا حدی که پدرش هم در زمان حیات تحمل عیاشی های او رانداشت، او بیشتر بیت المال را خرج اوازه خوان ها و ندیمان میکرد.
هارون برادر هادی پس از او به خلافت رسید، اما او برعکس برادر سیاست عوام فریبانه داشت و در پی کسب نفوذ معنوی بود، او از خویشاوندی با پیامبر استفاده تبلیغاتی می نمود اما کار ساز نبود چون معیار انتخاب رهبر شایستگی است نه نسبت با پیامبر و اگر هم باشد فرزندان و نوادگان رسول خدا مقدم ترند.
روزی هارون به زیارت قبر مطهر پیامبر رفت و درمیان جمعیت انبوه مردم رو به قبر پیامبر کرده و فرمود درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای پسر عمو در این هنگام امام کاظم با صدای بلند گفت درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای پدر
هارون که در هدف تبلیغاتی اش ناکام مانده بود رنگ صورتش تغییر کرد و بی اختیار گفت: واقعا این افتخار است!
هارون مَرد چند شخصیتی بود و رفتار های متضادی داشت خون فرزندان پیامبر را میریخت و به سوگ انان مینشست و پای وعظ واعظان به یاد قیامت می افتاد و گریه می کرد اما بر تخت خلافت از هر خون و خونریزی کمتر نبود.
درزمان حکومت این خلفا این که حکومت ظاهری بر دست رژیم ستمکار عباسی بود، اما حاکم دلها امام کاظم بود!
امام، شیعیان را از همکاری با بنی عباس باز میداشت اما برای مناصب مهم اجازه میداد و تشویق میکرد تا هم شیعیان را در چتر حمایت خود بگیرند و هم در دستگاه خلافت نفوذ کنند نمونه ان ها «علی بن یقطین» شیعه خاص امام بود که مقام وزارت هارون را متقبل شده بود.
امام، شیعیان را از مراجعه به فقیهان درباری منع می کردند زیرا آنان بر نفع خلیفه چه خلاف اسلام بود، چه مطابق آن نظر میدادند.
امام همواره با برنامه های اسلام زدایانه خلفا زمان خویش مبارزه می کردند، این مبارزات و تحریکات اطرافیان هارون باعث شد او امام را در بصره زندانی کند و پس از یک سال فرمان قتل او را صادر کند.
او دستور داد امام را مسموم کنند و قبل از نمایان شدن اثار سم در بدن ایشان تعدادی از بزرگان را برای ملاقات ایشان بفرستند که به سلامت ایشان گواهی دهند از این رو «سندی بن شاهک» ۸۰ تَن از شخصیت ها را به زندان نزد امام برد اما امام نقشه هایشان را نقش بر اب کرد و فرمود: به شما بگویم به وسیله نه عدد خرما مسموم شده ام، فردا بدنم کبود میشود و پسفردا از دنیا می روم!
هارون اما باز انکار کرد و طی پیغامی به عموی خود گفت سندی بن شاهک این کار را، بودن اجازه من انجام داد
اما آنان که باید میدانستند که قضیه از چه قرار است، دانستند.