eitaa logo
دعاهای ناب
2.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
11.6هزار ویدیو
299 فایل
negin486970
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با چه ذکری شیاطین رو از خودمون دور کنیم؟؟؟ 🔸 خـاطـره ای جـالـب از استاد رائفی‌پور در دیدار با یک جن‌گیر
🔵 مرده در قبر همچون انسانى است كه در حال غرق شدن است و هر لحظه به انتظار رسيدن كمكى است، گاهى چشم به دعاى اين و آن دارد و همين كه مى بيند شخصى در حق او و براى نجات او دعاى خير و استغفارى كرد، از اينكه تمام دنيا را به او بدهند شادتر مى شود. ✍پيامبر اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله
. 🔴 مراقبت از خویش در خلوت ها ابوبصیر می‌گوید: من در شهر‌کوفه بـه یکی از زنان قرآن مـی آموختم. روزی با آن زن یک شوخی کردم. وقتی خدمت امام باقــر (ع) رسیدم، حضرت مــن را سرزنش کـردنــد و فـرمــودنــد: 🔸هر که در خلوت مرتکب گناهی گردد، خداوند برای او ارزشی قائل نیست. چه چیز به آن زن گفتی؟ ابوبصیر می گوید: از شرم صورتم را پوشاندم و همانجا توبه کردم. حضرت فرمود: دیگر تکرار نکن. 📚کتاب بهشت و جهنم، استاد عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠تمام اتفاقاتی که داشت می افتاد رو می دیدم💠 🔰بازگشت
22.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تعریفتون از اینجا و آنجا💠 🔰بازگشت
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠چرا تجربه گران برای کسی تعریف نمی کنن💠 🔰بازگشت
. بلاخره آماده شدیم و به سمت خونه پدر فرهاد که طبقه بالای خونه ما بود حرکت کردیم... خونشون با خونه ما فاصله ای نداشت ولی کسی به دیدن من نمیومد... میدونستن پسرشون خونه پیدا نمیشه باز جلوش رو نمیگرفتن انگار من محکوم شده بودم به زندگی اجباری توی اون خونه... وقتی رفتیم بالا هیچکس منو تحویل نگرفت جز پدر فرهاد... در رو که زدیم مادر فرهاد با عجله در رو باز کرد و دهنمو باز کردم با لبخند سلام کنم که دوید سمت آشپزخانه و گفت: ای وای دیر شد الان اقدس جون و طوبی جون میرسن... میدونستم عمدا داره اینکارارو میکنه... حتی جواب سلامم رو هم نداد... با دلی شکسته رفتیم داخل خونه... پدر فرهاد منو در آغوشش کشید و سرم رو بوسید... هنوز جا نگرفته بودیم که در زده شد... قلبم به تپش افتاد و منتظر عکس العمل خانواده فرهاد با اقدس بودم... اول از همه پدرم داخل شد و باهاش روبوسی کردم ولی پشت سرش مادرم با اقدس و شاپور داخل شدن... شاپور هم کنارم اومد و دستم رو آروم فشار داد و پشتمو نوازش کرد... انگار میدونست تو دلم چی میگذره... مادر فرهاد اقدس رو سفت بغل کرده بود و قربون صدقه اش میرفت... مادرم هم با مادر فرهاد خوش و بش کردن و سمت ما اومدن... مادرم نگاهی به من کرد و گفت: تو خوبی؟ یه سر به مادرت نزنی یه وقت؟ سر به زیر انداختم و چیزی نکفتم... اقدس ازم رو گرفت و رفت داخل اتاق تا لباساشو عوض کنه... چشم گردوندم و فرها رو ندیدم... انگار فرهاد هم داخل همون اتاق بود... دلم ریخت... دو دل بودم که برم ببینم اونجاست یا نه... دل به دریا زدم و بلند شدم و به سمت اتاق قدم برداشتم... مادر فرهاد متوجه شد و صدام زد: عروس؟ نمیخوای بیای کمک؟ گفتم: چشم لباسامو عوض کنم میام... مادر فرهاد: برو عوض کن زود بیا... رفتم پشت در اتاق که رسیدم صدای آروم گریه اقدس به گوشم خورد: فرهاد چطور میتونی با اعظم تو یه خونه باشی؟ فرهاد هم با آرامش جواب میداد: عزیزکم تو گریه میکنی بخدا حالم خراب میشه کاری میکنی بزنم این دختره رو بکشم از دستش راحت شم... گریه اقدس شدت گرفت: فرهاد من هر شب به یاد تو اشک میریزم تا خود صبح... فرهاد: مگه من راحتم؟ فک کردی من زندگیم گل و بلبله؟ بذار یه مدت بگذره میگم بچش نمیشه طلاقش میدم میام سراغ تو... اقدسم فقط قلب من برای خودته...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🔅کسی که این حدیث رو بشنوه، تا آخر عمر نماز اول وقتش ترک نخواهد شد 🔰استاد حسینی قمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم....