eitaa logo
دعاهای ناب
2.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
11.7هزار ویدیو
300 فایل
negin486970
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5945160320296160144.mp3
6.5M
فایل صوتی ۲۰۸۹ واعظ: آیت الله شکر نعمت ماه رجب @neyayesh48
✨🌹✨ خداوند در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به آن ، «داعى» گويند، و چون ماه رجب فرا رسد ، آن فرشته هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد: «خوشا بر ذاكران! خوشا بر طاعت كنندگان!». خداوند نيز مى فرمايد: «من، همنشين كسى هستم كه با من ، همنشين باشد، و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند، و آمرزنده كسى هستم كه از من آمرزش بخواهد. ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخواند ، پاسخش مى گويم، و هر كه از من [چيزى] بخواهد، عطايش مى كنم، و هر كه از من هدايت جويد، راه نمايش خواهم بود. اين ماه را رشته اى (ريسمانى) بين خودم و بندگانم قرار داده ام. هر كس به اين رشته (ريسمان) چنگ زند، به من مى رسد». [ صلى الله عليه و آله ] 📚 الإقبال ج۳ ص۱۷۴ @neyayesh48
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️مثلث جهنم 💠به من گفته شد تو را بخشیدیمت💠 اما آنجا را هم یک نگاهی داشته باش❕ جهنم بود، شیطان بود❕ عکسش هم وجودم را می بُرید___________ @negin486970
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت امام رضا (ع) به دو دختر بچه دو قلو... __________ چرا اینگونه دلتنگم من امروز..... ___________ @negin486970
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️آقا داره میاد 💠ای کاش امام حسین رو ندیده بودم💠 حسین جنس غمش فرق داره❕ تکه ای از که ده بار دیدم و باز هم با هر بار دیدنش اشک چشمم روانه شد.... 🌸 @negin486970
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️شروع تجربه 💠اثبات اینکه توهم نبوده💠 گوشه ی سقف در اتاق بیمارستان متوجه خودم شدم❕ قسمت اول @negin486970
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ فضای تاریک آرامبخش 💠 تاریکی ای که مانع دید نبود 💠 تفاوت تاریکی آرامش بخش با تاریکیِ وحشت❕ قسمت دوم @negin486970
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️زاویه دید بی نهایت 💠به همه ی جهات تسلط داشتم💠 قسمت سوم @negin486970
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️آگاهی روح در برزخ 💠حرکت همه ی ما به سوی نور بود💠 با آتش سوزی مرده بود اما درد نداشت❕ قسمت چهارم @negin486970
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️دعای مادر 💠 خانواده ام عقاید محکمی دارند💠 قسمت پنجم @negin486970
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ایمان به دنیای پس از مرگ 💠هر کس در قدر توانش خدا را بشناسد💠 حتی اگر آخرین لحظه ی قبل از مرگ هم توبه کند، به آرامش می رسد❕ قسمت پایانی @negin486970
🍃 📚 گفتند همه رفقای شما سالم هستند. تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود؟ من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ شدند مشاهده کرده بودم. چند روزی بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم.اما فکرم به شدت مشغول بود. یک روز برای این که حال و هوایم عوض شود با خانوم و بچه ها به بیرون رفتیم .به محض اینکه وارد بازار شدیم پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد. رنگم پرید! به همسرم گفتم: این فلانی نبود؟ همسرم گفت: آره خودش بود. این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود . برای به دست آوردن پول مواد همه کاری میکرد. گفتم این مگه نمرده؟ من خودم دیدمش که اوضاع و احوال خیلی خراب بود. مرتب به ملائکه خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم می‌دانم. خانومم با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟حالا علت مرگش چی بود؟ گفتم اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابل های فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه! خانمم گفت: فعلا که سالم و سرحال بود. آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم. پس نکند آن چیزهایی هم که من دیدم توهم بوده! دو سه روز بعد خبر مرگ این جوان پخش شد. از دوست دیگرم که او را میشناخت سوال کردم ، گفت: بنده خدا تصادف کرده. من بیشتر توی فکر فرو رفتم، چون من خودم این جوان را دیده بودم حال و روز خوشی نداشت. اعمال، گناهان،دحق الناس.. حسابی گرفتارش کرده بود. به همه التماس می کرد برایش کاری بکنند.. روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لابلای صحبت‌ها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه و بدزدد، همان بالا برق خشکش می کند! خیره شدم به صورت مهمان و گفتم فلانی را میگویی؟ گفت : بله خودش، پرسیدم مطمئنی؟ گفت آره، خودم اومدم بالای سرش اما خانواده‌اش به مردم چیز دیگه ای گفتند. پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده نزدیک را هم دیده‌ام. نمی دانستم چطور ممکن است لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم. ایشان هم اشاره کرد که در این حالت مکاشفه که شما بودی بحث زمان و مکان مطرح نبوده لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشید. بعد از این صحبت یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد. یکی دو هفته بعد از بهبودی من پدرم در اثر یک سانحه از دنیا رفت. خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف عموی خدا بیامرزم افتادم که گفت این باغ برای من و پدرت است و او به زودی به ما ملحق می شود... در یکی از روزهای نقاهت سری به مسجد قدیمی محل زدم. یکی از پیرمرد های قدیمی را دیدم . سلام و علیک کردیم و وارد مسجد شدیم. یکباره یاد آن پیرمردی افتادم که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید! صحنه ناراحتی آن پیرمرد در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم: باید پیگیری کنم ببینم این ماجرا چقدر صحت دارد؟ دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده را از نزدیک ببینم. به پیرمرد گفتم : فلانی رو یادتون هست همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟ گفت: بله نور به قبرش ببارد .چقدر این مرد خوب بود. این آدم بی سر و صدا کار خیر می کرد. آدم درستی بود. مثل او کم پیدا می شود. گفتم: بله اما خبر نداری این بنده خدا چیزی توی این شهر وقف کرده، مسجد حسینیه؟ گفت نمی‌دانم ولی فلانی با او خیلی رفیق بود از او بپرس . بعد از نماز سراغ همان شخص را گرفتیم پیرمرد گفت:خدا رحمتش کند دوست نداشت کسی با خبر شود اما چون از دنیا رفته به شما می‌گویم. سپس به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت: این حسینیه را می‌بینی همان حاج آقا که ذکر خیرش را کردی این حسینیه را ساخت و وقف کرد. نمی دانی چقدر این حسینیه خیر و برکت دارد. الان هم داریم بنایی می‌کنیم و دیوار حسینیه را برمیداریم و وصلش می کنیم به مسجد تا فضا برای نماز بیشتر باشد. بدون اینکه چیزی بگویم جواب سوالم را گرفتم.. سری به حسینیه زدم و برگشتم و پس از اطمینان از صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسینیه را به بانی اصلی اش بخشیدم... ادامه دارد... @negin486970