🔹مندیگرچاینمےخورم ..!
سالهابعدازشھادتشیکبار،مادرگفت :
قاسم در استکان کوچک چای پررنگ می خورد، اما از یک زمانی به بعد دیگر اصلا چای نخورد!!
ماجرا این بودکه
یکبار دید یک صف طولانی تشکیل شده و مردم در صف هستند، پرسید صفِ چیست؟ گفتند: صف چای
در زمان جنگ هر از مدتی یک چیزی کم می شد و برای خرید آن صف تشکیل می شد..
آن روز قاسم که دید برای یک وسیله ی #غیر_ضروری مثل چای ،مردم در صف هستند با خود گفت این چه اسارتی است! من دیگر چای نمیخورم.
و واقعا دیگر تا زمان شهادتش چای نخورد!
وقتےمادراینخاطره راگفتباخودگفتم شھداحرفشانحرفبودوتصمیمشان تصمیم ! ماهرروزمیگوییممندیگراین گناهرو نمیکنموبازبارهاآنراتڪرارمےڪنیم اما#شھدا واقعا #اهلعملبودند . . !
#سردارشهیدمحمدقاسمموحدی🌷
🌹
ازاخلاقاغلبِشھدااینبودڪهدنیا برایشانخیلیکوچكوبـےارزشبودهاست ، واینموضوعبهشکلهایِمختلفےدرزندگے آنهانمودپیدامےڪرد . .
یکی از معاونان شهید قاسم، به شهادت رسیده بود. با موتور سیکلتی که تقریبا تمام داراییش از این دنیا بود، برای شرکت در مجلس ترحیم آن شهید بزرگوار، به مسجدی در نزدیکی بازار رضای مشهد می رود . پس از اتمام مجلس، متوجه می شود که از موتور خبری نیست. می گوید حتما دیگری به این موتور بیش از من نیاز داشت، و خلاصه با آرامش و دست خالی به خانه بر میگردد !..❤️
#سردارشهیدمحمدقاسمموحدی🌷
🌹