🇮🇷 شرکت زن در راهپیمایی
⁉️ سوال:
با توجه به این که زن جهت شرکت در راهپیمایی میبایست از منزل خارج شود، آیا واجب است از شوهر اجازه بگیرد؛ و اگر شوهر به همسرش بگوید من به هیچ عنوان راضی به شرکت در راهپیمایی نیستم، تکلیف زن چیست؟
✅ پاسخ:
در مواردی که شرکت نکردن در راهپیمائی موجب تضعیف نظام اسلامی شود، منوط به اذن شوهر نیست.
✳️ منبع: leader.ir
🆔 @resale_ahkam
🆔️ eitaa.com/nehzat_ashkezar
🌹این دخترک سوری ۱۷ ساعت زیر آوار ماند و از سر برادرِ کوچکترش حفاظت کرد تا سرانجام به نجاتدهندگانش اینگونه لبخند زده و لحظهای فراموشنشدنی برای چشمهایی که در سراسر جهان این قاب را میبینند، بیافریند.🌹
🆔️ eitaa.com/nehzat_ashkezar
🌷#داستان
✅ گاهی یک حرکت کوچک میتواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند
جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دستوصورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوهفروشی ایستاد و به پرتقالهای بزرگ و تازه خیره شد، اما بیپول بود.
بهخاطر همین دودل بود که پرتقال را بهزور از میوهفروش بگیرد یا آن را گدایی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس میکرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بیاختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوهفروش گرفت.
میوهفروش گفت:
بخور نوش جانت، پول نمیخواهم.
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوهفروش ظاهر شد. این دفعه بیآنکه کلمهای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت.
فراری دهان خود را باز کرد. گویی میخواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقالها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع میکرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوهفروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد.
عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بهعنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوهفروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیسها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.
سهچهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوهفروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.
او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکهدار و پلیسها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود، بهراحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد.
موقعی که داشتند او را میبردند زیر گوش میوهفروش گفت:
آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان.
سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوهفروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دستنویس را دید که نوشته بود:
من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایاندادن به زندگیام تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد.
🆔️ eitaa.com/nehzat_ashkezar
🔷🌷باسلام و احترام وخدا قوت
🔰⚜گزارش تصویری ازخانه قرآن و عترت خدام نسأ ام البنین س اشکذر
🔰⚜ حضور گسترده دانش آموزان خانه قرآن و عترت خدام نسأ ام البنین س در راهپیمایی عظیم ۲۲بهمن سال ۱۴۰۱ باجمعی از بانوان هیعت نسا ام البنین س که بانوان میدان بسیج به جمع دانش آموزان پیوستند
🔷📆تاریخ:۱۴۰۱/۱۱/۲۲
🔷🕘زمان:ساعت ۹صبح
🔷🕌مکان حرکت :از خانه قرآن و عترت خدام نسأ ام البنین (س)
🆔️ eitaa.com/nehzat_ashkezar
🔴 حضور مصی علینژاد در راهپیمایی ۲۲ بهمن مشهد
🆔️ eitaa.com/nehzat_ashkezar