#عفافگرایی
#امر_به_معروف
#حجاب
#شهید_مصطفی_چمران
📚#غاده_جابر همسر شهید چمران در کتاب "نیمه پنهان ماه" اشاره میکند:
🔶یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد -اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم-. خیلی خوشحال شدم و همانجا باز کردم و دیدم #روسری است. یک روسری قرمز با گلهای درشت.
🔷من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.»
🔶از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که #حجاب ندارد میآوری مؤسسه.
🔷اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد -خودم متوجه میشدم- مرا به بچهها نزدیک کند. میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند مؤسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. انشاءالله خودمان یادش میدهیم.»
📌نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آنچنانیاند. اینها خیلی روی من تأثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد و به #اسلام آورد.
🌷 31 خرداد سالروز شهادت سردار رشید اسلام، #دکتر_مصطفی_چمران گرامی باد.
#نهضت_قرچک
#شهید_چمران
#دکتر_چمران
https://eitaa.com/joinchat/2447573089C4985b95885
هدایت شده از 🧠تفکر سالم=زندگی سالم📘
🟢 برگی از یک خاطره
🔸رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
🔸یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
🔸شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
🔸مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
🔸رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
(به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران)
#شهید_چمران
#سیره_شهدا
#تفکر_سالم_زندگی_سالم
https://eitaa.com/tafakkorsalemzendegisalem
هدایت شده از 🧠تفکر سالم=زندگی سالم📘
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انگار نه انگار این صحبت های شهید چمران برای ۴۵ سال پیش هست؛ انگار دقیقا دارن در روزگار ما صحبت می کنند!
*احمد کارآمد
#جهاد_تبیین
#شهید_چمران
🔹فضایی برای تفکر...👇
🧠https://eitaa.com/joinchat/4029546672C3eefb7a819