#سنگر_خاطرات
حمید به این چیزها خیلی حساس بود.
به من میگفت فاطمه این چیه که زنها میپوشند ؟
میگفتم مقنعه را میگویی ؟
میگفت : « نمیدانم اسمش چیه .
فقط میدانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل میگیری و
روسری و چادر سرت میکنی بهتر از روسریست .
دوست دارم یکی از همینها بخری سرت کنی راحتتر باشی . »
گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟
خندید گفت هر دوش 😉♥️
از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم ،
تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته ، به کجا رسیده .
شهید مهدی باکری
اداره تبلیغات اسلامی شهرستان یزد
https://eitaa.com/nehzat_yazd
╚═══ 🍃🌺🍃 ═════