امیرعلی از صبح بهانه پارک را گرفته بود🤹♂️
پسر کوچیکم که ۶ ماهش بود👶
مدام گریه میکرد😞
و اجازه نمیداد به کارهای خانه برسم🤪 ،
درمانده نگاهی به اطراف انداختم😳 ،
سینک پر از ظرف های نشسته از دیشب مانده🍽🥄🍴 ،
اجاق گاز خالی از غذا🥣 ،
خانه منفجر از اسباب بازی ها🧨
و وسایل اضافه که پسر بزرگم پخش کرده بود ، صدای گریه محمدعلی ام با صدای بهانه گیری های امیرعلی دو ساله ام قاطی شده بود😭💔
درمانده نگاهش کردم ،
رفته بود مقابل درب ورودی دراز کشیده بود گریه میکرد که برویم پارک⚽️ ،
خستگی روحی بیشتر از خستگی جسمی بهم فشار می آورد😬 ،
بی خوابی های شبانه🤕 ،
اعصابی داغون ناشی از بهم ریختگی هورمون ها خسته ترم کرده بود بارداری خدا خواسته آن هم سه ماه بعد زایمان🤰
سختی که داشتم تمام توانم را ربوده بود😞
با خدای خود درد و دلی کردم ،
گلایه کردم و اشک ریختم که آخر خدایا این همه آدم آرزوی بچه دارن چرا من؟
آن هم با این شرایط بدور از خانواده و اقوام 😭💔
آرزو کردم کاش کسی بود پسرک گریانم را حدالامکان یک ساعتی بیرون میبرد🤷♀️
تا من بتوانم محمدعلی ام رابخوابانم و به کارهای منزل برسم🥺
چندماهی میشد در گروهی عضو شده بودم به نام نهضت مادری🤝 ،
آخرین باری که درد و دل کرده بودم و از مشکلاتم گفته بودم صرفاً برای سبک شدنم ،
دوستان زیادی که از خواهر هم دلسوزتر بودن پیشنهاد کمک داده بودن ولی شرم مانع از دریافت کمک شده بود🤚
بالاخره دل به دریا زدم🌊
و از دوست عزیزم و خواهر مواساتی ام سعیده جان که بارها بهم پیشنهاد کمک در نگهداری بچه ها داده بودن🤱
و یکباری هم باهم پارک رفته بودیم و مهربانی ذاتی و پر انرژی و شاد بودنشان بدجور به دلم نشسته بود🥰
درخواست کمک کردم به دقیقه نکشید که این فرشته نجات آمدن و پسر بزرگم پرواز کردن تا با خاله مهربانشان بروند پارک😍
من هم سریع پسر کوچکم را خواباندم😎
تند تند خانه را مرتب کردم🏘
غذا پختم🌮 و همزمان ظرف ها را شستم🍽 ، چای تازه دمی که درست کرده بودم را در آرامش و سکوت خانه با لذت خوردم☕
و نگاهی به خانه مرتب شده🤩 ،
طفل خوابیده🤗 ، عطر غذای پیچیده در منزل کردم🌮
ناگهان از گلایه و ناشکری چند لحظه قبل خود به شدت پشیمان شدم🤦♀️
و با خود اندیشیدم که خداوند چقدر سریع جوابم را داد و بنده ی مهربانش را برایم فرستاد که بگوید من تورا رها نکرده ام از من بخواه تا اجابت کنم 🥺
اشک در چشمانم حلقه زد و خجالت زده از کفر نعمتی که کردم استغفار کردم📿
در همین احوال بودم که زنگ خانه به صدا در آمد و دوست عزیزم همراه با پسرم که آرام شده بود و لبخند میزد به همراه نان بربری داغ آمدن🥖
و من شرمنده این همه مهربانی این خواهر دلسوز و مهربان شدم و فقط میتوانم در حقشان دعای خیر کنم🤲
که ان شاالله خدا هزاران برابر این دنیا و آن دنیا برایشان جبران کند💞
و دلشان را شاد کند و حافظ عزیزانشان باشد .🍀
#مزه_خوب_مواسات
#طعم_خوش_مواسات_مادرانه
#محله_حر_و_پاستور #مادریار
#نهضت_مادری #گام_دوم_مواسات_مادری
🇮🇷 نهضت مادری اینجاست:
╭┅──==───┅╮
↪️ @nehzatemadari
╰┅──==───┅╯
🌟 این شناسه شما رو به محلههاتون وصل میکنه 👇🏻
@mehr61bano
😢غریب و دور از خانواده باشی 💔
باردار باشی 🫄
🧑🍼 دوتا بچه شیر به شیر دو ساله و نه ماهه داشته باشی، بچه هات مریض بشن اونم از نوع ویروس اسهال و استفراغ
🤦♀خودتم مریض بشی بدن درد شدید و سر درد و سرفه و گلو درد ، دارو هم جز استامینوفن نتونی بخوری
❤️ اینجاست که نهضت مادرانه میشه برات فرشته ی نجات 😍
و قدر و ارزش دوست عزیزی که خواهرانه میاد دیدنت و برات غذا و دارو میاره و بدون چشم داشت و توقع راهنماییت میکنه و هوات رو داره رو با تمام وجود میفهمی و درک میکنی و جز دعای خیر برای خودش و خانواده اش کاری ازت برنمیآید.
🙏ممنونم ساره ی مهربانم خواهر مواساتی عزیز که در سخت ترین روزهای زندگی ام هوامو داشتی
امیدوارم خداوند در سخت ترین روزهای زندگی ات هوات رو داشته باشه❤️
#نهضت_مادری
#محله_حر_و_پاستور
#طعم_خوش_مواسات_مادرانه
🌟 این شناسه شما رو به محلهتون وصل میکنه 👇🏻
@mehr61bano
🇮🇷 کانال های ما :
📌بله ایتا