eitaa logo
علائم ظهور
1.7هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3هزار ویدیو
13 فایل
با مطالب کانال علائم ظهور مسلط باش به تمام مسائل سیاسی_مذهبی که مربوط هستند به علائم آخر الزمانی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 لینک کانال علائم ظهور 👇 https://eitaa.com/neshane_hae_zohor جهت اد ممبر یا هر امری داشتید درخدمتم👇👇 @ya_mahdi_janam_be_fadat
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 توییت عجیب علی اکبر رائفی پور : مرودشت هدف بعدی آشوب سازی اسرائیل است. 🇮🇷 🇮🇷 https://eitaa.com/neshane_hae_zohor
🟥به هوش مصنوعی گفتم از شیطان نماد قحطی PAZUZU برام یه عروسک طراحی کن اونم عروسک وسطی رو طراحی کرد شباهتش به لبوبو رو ببینید 🔹مراقب باشید پشت هر چیزی که ترند میشه یه نقشه شوم هست 🔹مهدی طیبی 🇮🇷 🇮🇷 https://eitaa.com/neshane_hae_zohor
🌼منتظران ظهور ♦️داستان کوتاه من دیگ نخریدم                 آورده اند یکی از علما ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰ تمام روزها روزه بود ۰۰۰ در حال اعتکاف ۰۰۰ از خلق الله بریده بود...!!! صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ۰۰۰ *شب ۳۶ ندای در خود شنید که می گفت  :* فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت: از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛  وزن می کرد و می گفت  :  به ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت  : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت  : نمیشه ۶ ریال بخرید  ؟ تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار  خود مشغول بود پیرزن گفت  : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم  ؛ خرید دارید  ؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال  ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت  : پسری مریض دارم  ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود مسگر پیر  ؛ دیگ را گرفت و گفت  : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است   حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!! پیر زن گفت: عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت  : ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود  ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عالم می گوید  : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم  : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی  ؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت      *من دیگ نخریدم* من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد      *من دیگ نخریدم* عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت: *فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!! *دست افتاده ای  را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو  خواهیم آمد ...!!! » 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 🇮🇷 🇮🇷 https://eitaa.com/neshane_hae_zohor
🍀برای محفوظ ماندن برای محفوظ ماندن هر صبح و غروب سه بار بگوید: (أَللهُمَّ اجعَلِنی فِی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید: خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود – که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی – قرار بده!) آیت الله العظمی بهجت (ره) 🔰جرعه وصال 🇮🇷 🇮🇷 https://eitaa.com/neshane_hae_zohor
▫چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست علاّمه حلّی شب جمعه ای به زیارت سیّد الشّهداء (ع) می رفت. ایشان تنها بر روی الاغی سوار شده بود وتازیانه نیز در دستش بود. در بین راه شخص عربی پیاده به همراه علاّمه راه افتاده وبا هم به صحبت مشغول شدند. وقتی مقداری از راه رفتند علاّمه متوجّه شد که این شخص مرد دانایی است بنابراین در مورد همه مسائل علمی با هم صحبت کردند وعلاّمه بیشتر متوجّه می شد که این مرد صاحب علم وفضیلت بسیاری است. علاّمه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یکی یکی از آن شخص سؤال می کرد وآن شخص همه آنها را جواب می فرمود تااینکه به مسئله ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد ولی علاّمه آن فتوا را ردّ کرد وگفت: «حدیثی در مورد فتوای شما نداریم». آن مرد گفت: «حدیثی در این مورد شیخ طبرسی در کتاب تهذیب بیان کرده است و شما از اوّل کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود». علاّمه تعجّب کرد که این شخص چه کسی است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کُبری می توان امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرد یا نه؟!» در این هنگام تازیانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد وتازیانه را از روی زمین برداشته ودر دست علاّمه گذاشت وبه علاّمه فرمود: «چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست». پس علاّمه بی اختیار خود را از روی حیوان به پایین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد واز هوش رفت. چون به هوش آمد کسی را ندید، به خانه برگشت وبه کتاب تهذیب مراجعه کرد وآن حدیث را در همان صفحه وسطری که حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود» 📚قصص العلماء 🇮🇷 🇮🇷 https://eitaa.com/neshane_hae_zohor