eitaa logo
مدرسه نویسندگی مبنا
2.4هزار دنبال‌کننده
439 عکس
72 ویدیو
18 فایل
اینجا کانال دپارتمان نویسندگی مبنا است. جایی‌که سعی‌مون بر این هست خودمون رو میون جنگ روایت‌ها ببینیم و به عنوان کنشگر توی این عرصه نقش‌مون رو ایفا کنیم. ادمین پاسخگو: @bano_lael
مشاهده در ایتا
دانلود
✨اصلا چی شد؟! چه‌جور شد؟! 🖋 روایتی از خانم یوسفی‌صدر 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨سلام شبتون بخیر باشه این روزها خیلی‌‌هاتون به کربلا رفتید و خودتون رو به این اقیانوس پر خروش و پرح
. ✨کاروان زیر گرمای سوزان به سمت کربلا می‌رفتیم. گرما بود و عرق و خستگی. ولی در همان لحظات سخت، حس خوشایندی داشتم و دلتنگ اربعین سال بعد بودم. هنوز به خانه برنگشته، دل‌تنگ این فضا و صحنه‌ها شده‌بودم. کاش خیالم از بابت دخترهایم راحت بود تا چند روز بیشتر در طریق می‌ماندم. با صدای زنگوله‌ها به عقب برمی‌گردم. کاروانی از شترها با کجاوه و زنگوله و منگوله های رنگی از وسط جمعیت راه باز کرده‌اند و به سمت کربلا می‌روند. این صحنه با صدای نی و آواز حزینی توام شده که دل را به کاروان اسرای کربلا گره می‌زند. و تو در خیال خودت دنبال شتری بودی که حضرت زینب سلام الله علیها بالای آن نشسته باشد. شتری بی زین و بی کجاوه! رقیه‌ی سه ساله کجاست؟ به گمانم بغل عمه جانش است و از خستگی و زخم تازیانه‌ها به خواب عمیقی فرورفته. ولی نه! انگار شترها کجاوه دارند و این کاروان از شام به کربلا برمی‌گردد. زینب سلام الله علیها داخل کجاوه نشسته و خبری از رقیه و زخم هایش نیست. خبری از حسین علیه السلام و یارانش نیست. فقط زینب است و دل پر آشوب زینب. زینب است و فقط خاطراتی از حسین ع و بنی هاشم. امان از دل زینب! کاروان شترها از میان جمعیت راه باز می‌کند و می‌رود به سمت کربلا. کاش موقع رسیدن کاروان به کربلا، آنجا بودم تا می‌دیدم زینب سر مزار حسینش چه کرد! کاروان از چشم دور شده که صدای طبل و سنج می‌شنوم. یک کامیون در لاین کناری با ده ها طبّال و سنج‌زن و ... پر سر و صدا عزاداری می‌کنند. همه‌ی نگاه‌های زائران مشایه به سمت کامیون است و شاید هر کسی در دلش داستانی برای آن صحنه و صدا ساخته. شادی اهل شام از دیدن اسرا؛ هلهله و پایکوبی لشکر ابن زیاد در روز عاشورا؛ ولی من همیشه موقع شنیدن صدای طبل، بندِدلم پاره می‌شود و به یاد ظهر عاشورا می‌افتم. به یاد دل دخترکان حسین علیه السلام. صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🖋 به‌ قلم "خانم رامیان" 📝@nevisandegi_mabna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عربی ناقص! به سختی توانسته بودیم ماشین برای مسیر کربلا-شلمچه جور کنیم. تعداد کمی از ماشین‌ها، به شلمچه می‌رفتند. مسافران، هرکدام اهل گوشه‌ای از ایران بودند. ما از اصفهان، چند نفر از مشهد، یک خانم و آقای جوان یزدی، چند نفر تهرانی و ... . همه در راه بازگشت به ایران بودند و خسته‌ی سفر؛ اما به وقتش، شوخ و حاضر جواب! وقتی بحثی پیش می‌آمد، جملات طنز و فی‌البداهه، با لهجه‌های جورواجور از گوشه و کنار ماشین، پرت می‌شدند وسط! هوا تاریک شده بود. دیگر راه زیادی تا رسیدن به شلمچه نداشتیم. ماشین، به آرامی تاریکی جاده را می‌شکافت و جلو می‌رفت. شاید تکان‌های مکرر ماشین، تنگی فضا و گرمای هوا بود که باعث شد خانم جوان یزدی، حالش بد شود. حالا، باید به راننده می‌فهماندیم که " یه نفر حالش بده، بزن بغل." و این، خودش ماجرا داشت! شاید بتوانید تصور کنید که عربیِ من‌درآوردیِ مسافران، چطور بوده است! هرکس یک‌جور سعی می‌کرد که دانش عربی‌اش را در آن لحظه جمع کند و یک جمله بسازد. یکی بلند فریاد می‌زد: 《النِساء، مریض! النِساء، مریض!》 خنده‌ام گرفته بود از این عربیِ فصیح و بلیغ! معلوم نیست راننده با شنیدن آن جملات، چه پیش خودش فکر کرده. البته بعید هم نیست که به اینجور عربی حرف زدن‌ها، عادت کرده باشد. سرانجام، منظورمان را فهمید و ماشین را نگه داشت. بله! همان عربیِ دست و پاشکسته، کار ما را راه انداخته بود. 🖋 روایت ارسالی از "خانم کوثر قجاوند" 📝@nevisandegi_mabna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قوی و بکر! 📚هنر داستان‌نویسی 🖋 ابراهیم یونسی 📝 @nevisandegi_mabna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد. هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند. 📚گلستان سعدی 📝@nevisandegi_mabna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمایش‌نامه خوانی اپیزود اول مسافر یکم: راننده نقش‌خوان: {ولی بذار ما هم به قصهٔ خودمون دلخوش باشیم...} @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مسافر یکم.mp3
50.77M
🎭 نمایش‌نامه خوانی 🎧 اپیزود اول مسافر یکُم: راننده نقش‌خوان: {ولی بذار ما هم به قصهٔ خودمون دلخوش باشیم...} @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف