May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ به مسئولینی که توفیق بدهند ...
#مسئولین
#رهبری
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
📌 #رمز_آشوب_و_اغتشاش
♦️ آقای روحانی در میان گزینههای سهمیهبندی بنزین، بدترین، حاشیهسازترین، پرهزینهترین و غیرکارشناسی ترین گزینه را انتخاب کرد و هزینه زیادی را بر کشور و نظام تحمیل کرد. درحالیکه راهحلهای مناسب و سادهای به ذهن میرسید که بعید میدانم همه آنها را بررسی کرده باشند که از بین آنها بدترین راه را انتخاب کنند!!!
♦️ آنها میتوانستند به هر ایرانی بین ۵۰ تا ۱۰۰ لیتر سهمیه بنزین اختصاص دهند و سپس اعلام کنند بنزین در بورس قابل خرید و فروش است؛ اینجا بورس تعیین کننده قیمت خواهد بود.
دراینصورت هر ایرانی آرزو داشت قیمت بنزین بالا رود و هرچه قیمت آن بالاتر باشد، خوشحالتر میشود. به عنوان مثال اگر بنزین لیتری ١٠ هزار تومان هم شود، به نفع مردمی است که سهمیه بنزینشان را در بورس به فروش میگذارند و هر شخص یک میلیون تومان به إزای بنزین دریافت میکند. این طرح با عدالت اجتماعی هم سازگار است.
♦️ فواید این کار:
۱. قشر مستضعف و فقیر جامعه از آن بهرهمند خواهند شد.
۲. از قاچاق بنزین جلوگیری میشود.
۳. مصرف بی رویه و اسراف بنزین کاهش پیدا میکند.
۴. قیمت بنزین در بورس با قیمت جهانی تطابق پیدا میکند.
۵. امکان صادرات بنزین به سایر کشورها فراهم میگردد.
۶. اشتغال درون بورسی ایجاد میکند.
۷. مردم هم با نشاط و امیدواری از این طرح استقبال میکنند.
۸. و از همه مهمتر با یک تصمیم بدهنگام و عجولانه، زمینه اغتشاشات خیابانی و کشتهشدن دهها انسان را فراهم نمیکند و همچنین ۲۰۰ هزار میلیارد تومان که هزینههای تخریب اموال عمومی، آتش سوزیهاو... بر نظام اسلامی تحمیل نمیشود.
@heyat_razmanegan_behshar
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖 در دانشگاهها، روشها و روابط، باید صد درصد اسلامی بشود و مدیریتها باید برای اسلام در دانشگاهها، اصالت قائل بشوند.
📖 مادامی که دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاه مطلوب انقلاب نخواهد بود و این نمیشود، مگر اینکه اساس و روش و سیستم در دانشگاهها اسلامی باشد.
📗 گفتار ششم: ساحت آموزش
#قسمت_سوم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔴 تا زلیخا نیامده تمامش کنید‼️
🔻سخنران مراسم ختم خواهر رئیسجمهور: حسودها به یوسف پیامبر گفتند، برادرت دزد است
🔹یوسف صدیق نه به خاطر حسادت بیگانگان، بلکه به خاطر حسادت خودیها و برادران به چاه افتاد و رنج و مصیبت دید
🔹وقتی کیل یوسف را در بار بنیامین پیدا کردند، به یوسف گفتند اگر او دزدی کرده، قبلا هم برادری داشت که دزد بود؛ اما یوسف سخن را در دل ریخت و آشکار نکرد.
🔹میخواهم بگویم نسبت دزدی و دروغ برای همه هست!!
🔹معصومان و اَبدال همواره مورد آزار و اذیت بوده اند!!!
🔴 #پینوشت:
🔹 اولاً خدا رحمت کند خواهر جناب رئیس جمهور
🔹 ثانیاً تو رو خدا یوسف را سیاسی نکنید
🔹ثالثاً حالا که بحث یوسف و فریدون پیش آمد دعا کنید زود این ماجرا تمام شود چون نگران اینم کم کم پای یک زلیخا هم به داستان باز شود!!! اونوقت هیچ جوری نمیشه جمعش کرد!!
🔹 رابعاً بعضی اطرافیان بیشتر شبیه کاهنان معبدهستند تا....
✍ #سلطانزاده
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
📢اذان_انتظار
با صدای #روح_الله_کاظم_زاده 🕊
#نماز_اول_وقت🌹
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#یک_مسئله
🔹حجاب با غیر چادر
⁉️اینجانب دانشجو هستم و با اصرار زیاد والدین چادر می پوشم، آیا می توان #پوشش مناسبی #جایگزین_چادر کرد؟
✅ج: در هر صورت چادر #حجاب_برتر است و انسان خردمند در هر چیزی، بهترین را انتخاب میکند.
📚 #استفتائات_امام_خامنه_ای_مد_ظله_العالی
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌همکاری ابتکار و نجفی با مسیح علینژاد!
علینژاد: در سال ۸۸، معصومه ابتکار و نجفی به دیدار کشته شدگان می رفتند و اخبار را برای شخصِ من ارسال میکردند تا اطلاعرسانی کنم!
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
سردار نجات:
🔹میپرسند دلیل حمایت رهبری از سهمیهبندی بنزین چه بود؟ پاسخ این است که اگر ایشان حمایت نمیکردند، تصمیمهای کف خیابانی ادامه پیدا میکرد
🔹 در این صورت، سوءاستفادهکنندگان خواستار استعفای سران قوا، استعفای مجلس و فروپاشی انقلاب میشدند
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببينيد|رهبرانقلاب:
💠 اگر همه دنيا جمع شوند #ضرری بخواهند به تو برسانند كه خدا آن ضرر را برای تو ننوشته است، نميتوانند اين كار را بكنند.
💠 اگر تيغ عالم بجنبد زجای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
#درس_اخلاق
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
سرنگونی پهپاد و توقیف نفتکش انگلیسی که مایه اقتدار شدند، کار نهادهایی است که همیشه دل در گرو ایران و گوش به فرمان ولایت دارند.
اما وضع اقتصاد اسفناک است چون در این ۴۱ سال، ۳۳سال در دست رفقای غربگرا و ولایت گریز شما بوده از دولت بازرگان و موسوی گرفته تا هاشمی و خاتمی و روحانی!
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🍃مقام معظم رهبری:
✍باید دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیق در خانه با هم زندگی کنند.
✍ما دیده بودیم که گاهی مرد، زن را موجود درجه دو حساب میکرد! اما موجود درجه دو نداریم! هردو مثل هم هستند.
✍هردو از حقوق برابری در امور زندگی - مگر در جاهایی که خدای متعال بین زن و مرد فرقی گذاشته که آن هم از روی مصلحتی است و به نفع مرد و به ضرر زن هم نیست .
🌺 #همدلی_همسران
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#حواسمان_هست...⁉️
📌پنج روز تا ثبت نام نامزدها؛
حواس مان به انتخابات مجلس هست؟
✍️ ثبت نام نامزدهای انتخابات مجلس یازدهم، پنج روز دیگر (از یکشنبه آینده) آغاز می شود.
🔹مسیر تغییرات اساسی و سازنده در دستگاه اجرایی که اکنون دچار فشلی و نیمه تعطیلی شده، از تغییر در ترکیب و جهت گیری مجلس می گذرد. مجلس طبق قانون اساسی، ناظر و پرسشگر اصلی است و می تواند ضمن بازخواست، دولت را به مسیر عقلانیت و تدبیر و تلاش بازگرداند.
♦️تصویب برنامه پنجساله توسعه، بودجه های سالیانه، رای اعتماد به وزرا یا سوال و استیضاح و برکناری آنها، و سوال و استیضاح رئیس جمهور و حتی رای به عدم کفایت وی، از جمله مسئولیت ها و اختیارات نمایندگان مجلس شورای اسلامی است و اعمال این حق، حضور نمایندگانی مستقل و متعهد و کاربلد در مجلس را می طلبد.
🔹کمتر از سه ماه تا انتخابات مجلس یازدهم باقی است و به زودی ثبت نام نامزدها آغاز می شود. نباید اهمیت مسائل و چالش های روزمره، طیف های دلسوز و انقلابی و خدمتگزار را از اهمیت ثبت نام کافی افراد متعهد و صاحب نظر برای انتخابات مجلس غافل کند.
♦️از همین حالا باید برای ترکیب تخصصی کمیسیون ها که در ادوار مختلف، گاه با کمبود افراد اهل فن مواجه شده، تدبیر کرد. و برای راهبرد ایجابی و برنامه های عملیاتی مجلس آینده در حوزه تدابیر کلان اقتصادی، فرهنگی، سیاست خارجی، و شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات تدارک نمود.
🔹در حقیقت، فردای پیروزی انتخابات، تازه آغاز چالش هایی به مراتب مهم تر از خود انتخابات و پیروزی در این ماراتن است. روزمرگی ها نباید نیروهای خدوم و دلسوز را از انتخابات خطیر نهادی که بر دولت اِشراف و نظارت دارد و نهاد مسئول قانونگذاری در کشور است، غافل کند. و این البته غیر از ضرورت همفکری و هم افزایی و ائتلاف نیروهاست.
#محمد_ایمانی
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
༻﷽༺
🕗 #ساعت_عاشقی
🌱در خرابات دلم خانه ی آبادی هست
تا که بر روی زمین صحن گوهرشادی هست
┄┅┅❁💚❁┅┅
🍃اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علی_شناسی
🌱چشمانش درد گرفته بود.
اگر در میدان نبرد نبود، غصه نداشت.
خانه می ماند و فاطمه پرستاری می کرد .
اما حالا صدای هیاهوهای نبرد را می شنید و خبرها را مدام می گرفت.
هر دو چشمانش از درد باز نمی شد. حتی نمی توانست مقابلش را ببیند.😔
🌱لشکر اسلام آمده بود برای جنگ با یهودی هایی که قراردادها و پیمانها را شکسته بودند.
توطئه کرده بودند علیه مسلمین.😠
🌴شنید که روز اول ابوبکر فرمانده عملیات شد، اما جنگ پیروز نداشت و مسلمانان برگشته بودند.
روز دوم هم عمر فرمانده شد، اما باز رفتند و بی نتیجه برگشتند.😏
🌱کار بر سپاه محمد(ص) سخت شده بود و یأس افتاده بود بین لشکر.
🍃محمد مصطفی (ص) رو به لشکریانش فرمود:
- فردا پرچم فرماندهی را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند، او هم خدا و پیامبرش را دوست دارد، خیبر به دست او فتح می شود.🙂
🌤صبح همه می خواستند او را ببینند.
نه اینکه نمی دانستند. پیامبر(ص) قبلا هم این جملات را بارها برای علی (ع) گفته بود، اما حالا علی بیمار بود. شاید....🙂
🌤صبح رسید. همه منتظر بودند؛ فرمود:
- علی کجاست؟
- چشمش درد می کند.
- بگوئید بیاید.
🍃با چشمان بسته آوردند خدمت رسول خدا.
همه نگاه می کردند ....
سکوت بود و انتظار...
🌴علی (ع) نشست. سرش را به دامن گرفت پیامبر...
پارچه از چشمانش باز کرد...
دستی به دهان برد و نمی از لب مبارک را کشید به چشمان علی.❤️
☘همراه با دستان پیامبر، درد خودش را کنار کشید.
چشم که باز کرد، مقابلش چهره ی خواستنی محمد مصطفی(ص) بود.
- سلام بر تو ای حبیب خدا...
دستان معجزه گر ایشان را بوسید و دوباره شد همان سرباز جان بر کف.💪
🔅درد که رفت، پرچم را آوردند، زره را، شمشیر را...
موقعیت را سنجید، نیرو ها را چید، طرح عملیات ریخت.
🌓 شب نشده در خیبر دست علی (ع) بود. همان در که چهل مرد زورمند می خواست تا باز شود، به دست علی(ع) کنده شده بود...
شب نشده، مرحب گشته شده بود، همو که پهلوان خیبری ها بود و چندین مسلمان را کشته بود...
شب نشده امر خدا انجام شده بود.😍
🔹 بحار الانوار، چ ۳۵، ص ۲۶.
⭕️ #قول_داده_خداوند_متعال_یاری_اش_کنی_یاری_ات_می_کند.
اگر تمام دنیا مقابلت بایستند،
تو بلند شو برای یاری خدا،
سستی نکن، بهانه نیاور، تحمل کن سختی ها را و رنج ها را.
حرف ها و طعنه ها را،
محرومیت و نداری ها را...
قول داده خدا... یاری ات می کند.
نکند حرف امامت زمین بماند...😊
📗 #پدر
✍ #نرجس_شکوریان_فرد
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_سی_و_هفتم علیرغم اینکه فهمیدیم شخصی که اومده د
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_سی_و_هشتم
صداش و صاف کرد فوری گفت:
_ببخشید، ببخشید.. شوخی کردم.. حرف بزن. دیگه تکرار نمیشه. قطع نکنیااا.. باشه؟
+باشه عزیزم.. خواستم بهت بگم خیییییلی دوست دارم.
_محسن! الآن این وقت صبح زنگ زدی این و بگی؟ خیلی ممنون واقعا ! i'm (آی ام) همینطور! حالا واقعا همین بود فقط؟
+فقط این که نه!! خواستم اینم بگم که ببخشید اگر دیشب نیومدم خونه و طبق معمول همچنان تحمل میکنی.
_آخ آخ.. محسن نگو که دلم عین رنگ آب آلبالو هست. شده شبیه جیگر زلیخا ! دیگه چاره ای هم دارم به نظرت؟
خندیدم گفتم:
+نه...
_اینجاست که شاعر میگه « دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم...»
+خلاصه ببخشید.
_ چرا عذر خواهی میکنی دم به ثانیه. من که چیزی نگفتم.
+خلاصه دیگه.. به هرحال ادب حکم میکنه از تو عذر خواهی کنم الهی دورت بگردم.
_حالا کی میای خونه؟
+نمیدونم.. خیلی خسته ام.. طوری که از شدت خستگی خوابمم نمیبره.. باورت میشه؟ رسیدم به این مرحله.. اما فعلا درگیر یه کاری هستم.
_نمازت و خوندی؟ صبحونت و خوردی؟
+نمازم و آره، اما صبحونه رو نه.
_خب یه چیزی بگیر بخور ضعف نری !
+چشم.. راستی برای خونه چیزی کم و کسر نداری؟
یه خمیازه ای کشید پشت تلفن، یه خنده دلبرانه ای هم کرد، گفت:
_محسن، واقعا الآن چیزی نیاز داشته باشم میاری؟
نگاه به ساعت کردم و یه غلط کردم خاصی در ذهنم و دلم و چشمام موج مکزیکی میزد.. خودم خندم گرفت. خانومم متوجه مکث کردنم شد... گفت:
_باشه نخواستیم.. مکثت مارو کشته عزیزم. نمیخواد چیزی بگیری.
+نه! نه! اینطور نگو.. بگو چی میخوای..
خندید گفت:
_آخه محسن تو چرا انقدر فیلمی.. خوشت میاد این وقت صبح زنگ بزنی مخم و کار بگیری؟
+به جون هردوتامون راست میگم.. چیزی میخوای بگو بیارم..
_تو که میدی راننده بیاره. یا میدی آژانس بگیره بیاره.. چرا لاف در غریبی میزنی.
+عزیزم شما بگو چی میخوای.. من خودم میخرم بعدش برات میارم.
_اوممم... باشه ! اگر اینه، حالا که داری رجز میخونی، نون سنگک گرم، با پنیر تبریزی بگیر بیار خونه. یه شیشه عسل هم بخر بیار. شیر هم تموم شده، اینارو بخر بیار.
+چشم الان میگرم میام دورت میگردم. فقط آماده باش که اومدم صبحونه رو باید خیلی سریع بخورم، مجددا برگردم اداره.
_تا تو بیای همه چیز آماد شده. البته اگر بیای.
+بهت قول دادم دیگه.
_اونوقت چند دقیقه ی دیگه؟
+نمیدونم.. اما اگر قطع کنی قول میدم زود بیام.
_باشه.. ببینیم و تعریف کنیم. پس منتظرتم.. خدانگهدارت.
+خداحافظ.
بلند شدم اسلحم و گرفتم گذاشتم داخل کیفم. موبایل، بیسیم، سوییچ ماشین، همه وسیله های مورد نیازم و جمع کردم، بعدش زدم بیرون از اداره. گاز ماشین و گرفتم مستقیم رفتم سمت خونه. بین مسیر هم نون سنگ داغ و سفارشات همسرم و گرفتم رفتم سمت منزل. چیزی حدود 45 دقیقه طول کشید از اداره تا به خونه برسم.
وقتی رسیدم ماشین و داخل پارکینگ پارک کردم فوری با آسانسور رفتم بالا. درب و باز کردم وارد هال و پذیرایی که شدم دیدم خانومم پشت میزه و همه چیز آماده هست. رفتم نشستم پشت میز صبحونه. گفت:
« اول سلام. دوم اینکه عزیزم بلند شو برو دستات و بشور بعدش بیا بشین. »
سر به سرش گذاشتم، گفتم:
« چشم خانوم بهداشت. ناخن و موهای سرمم چک میکنی؟ »
خندید گفت: « باشه دارم برات. »
بلند شدم رفتم قشنگ دست و روم و شستم تا خیالش جمع بشه. برگشتم سمت میز صبحونه. همین که نشستم و تازه شروع کردیم که صبحونه رو بخوریم وَ لقمه اول رو برای خانومم گرفتم، لقمه بعدی رو برای خودم، وَ همینطور که لقمه خودم رو بالا آوردم نزدیک دهنم، دیدم تلفن کاریم زنگ میخوره! لقمه رو گذاشتم بین دوتا دندونام نگهش داشتم گوشی رو فوری از جیبم آوردم بیرون... دیدم فاطمه زهرا داره بهم چپ چپ نگاه میکنه! یه چشمک بهش زدم که نگران نباشه! نگاه به شماره روی گوشی کردم بلافاصله جواب دادم:
+سلام.. بله!
_عاکف جان سلام.
+بگو عاصف. چیشده؟
_سوژه مورد نظرمون از موقعیت مورد نظر داره خارج میشه.. در جریان باشید میرم دنبالش.
+برو خدا به همرات.. فقط حواست باشه عادی رفتار کنی. منتظر خبر جدیدت هستم.
تماس قطع شد!
نگاه به فاطمه کردم، گفتم:
+چطوری معظم له؟
_خداروشکر. چخبر تازه؟
+هیچچی. تو چخبر؟
خانومم همینطور که داشت لقمه میگرفت گفت:
_منم هیچچی. دیشب به مریم پیام دادم، اگر پدرش ( حاج کاظم ) خونه نیست و میتونه راحت صحبت کنه یه کم تلفنی حرف بزنیم.
+حاجی که ساعت 3 صبح پرواز داشت. بعید می دونم خونه رفته باشه دیشب.. ظاهرا موند اداره تا آخرشب، بعدش رفت سمت فرودگاه.
_کجا؟
+کجاش و نمیتونم بگم اما پرواز داخلی داشت.. امروز صبح جلسه کاری داره سمت یکی از استان های مرزی. اینم بهت گفتم که از کنجکاوی رودل نکنی.
_بی مزه.
+خب.. داشتی از دختر حاجی میگفتی..
_من که با مریم حرف زدم. پس پدرش خونه نبوده دیگه.