eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
6.8هزار دنبال‌کننده
53.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
191 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 📚 ڪتابی که رهبری توصیه کردند «خانم‌ها بخوانند!» ✨ هر روز یک قسمت هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
13.mp3
زمان: حجم: 2.51M
🎙قسمت سیزدهم 📚کتابی که حضرت آقا بسیار توصیه کردند که خوانده شود هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
📌پشت جبهه ها هم قشنگی های خودشو داره هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال خبری بهشهرنو
🔴 رابطه با 👾👻 👈تا حالا فکر کردید می شه بین موضوع با ویروس رابطه برقرار کرد 👈شاید فکر کنید مگر می شه؛ مگه داریم بله بنده براتون این دو تا موضوع رو ربط می دم اگر باور نمی کنید در ادامه بخونید . 👈همونطور که شنیدیم وزیر بهداشت می گه احتمال مرگ و میر مبتلایان به کرونا 1 تا 3 درصد هست . حالا در نظر بگیرید که چند درصد از مردم می گیرند که بمیرند 1 تا 3 درصد اونها بمیرند یعنی اگر به نسبت جمعیتی حساب کنیم اصلا چیزی محسوب نمی شه؟ ✅ سوال اینه که با وجود این همه احتمال پایین چرا همه مردم اینقدر نسبت به این مساله حساس هستند و کار به جایی می رسه که مردم برای خرید صف می کشن و تمام نکات ایمنی اعم از دست ندادن و روبوسی و عدم حضور در تجمعات و ... رعایت می کند؟ یعنی تحمل این همه سختی فقط برای این هست که نکنه اونها جزو یکی از او 1 تا 3 درصد باشند. ✖️ حالا چه ربطی بین این مساله و هست؟ 🌹 خداوند متعال در قرآن کریم برای تبیین یکی از فلسفه های حجاب می فرمایند: ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ (59/اعراف) این دستور برای این است که زنان عفیف شناخته شده و مورد آزار قرار نگیرند. 🍃 حالا سوال اینه که آیا واقعا حیثیت این ارزش رو نداره که اونها برای حفظ و حیثیت خودشون و برای اینکه مورد تعرض افراد نا اهل قرار نگیرند خودشون رو رعایت کنند ولو اینکه در بین یک میلیون و فقط احتمال تعرض به یک تا سه درصد از وجود داشته باشه یادمون نره که ارزش دین و اعتقادات ما که به دنیا و آخرت ما گره خورده . هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨ 🔸 سر مزار نشسته بودم که یه جوون اومد و گفت: شما با این شهید نسبتی دارین؟ گفتم:بله!برادرش هستم. گفت:راستش من مسلمون نبودم بنا به دلایلی به زور مسلمون شدم؛ اما قلباً اسلام نیاوردم.... یه روز عکس برادرتون رو دیدم حالت عجیبی بهم دست داد. انگار عکسش باهام حرف می‌زد.🕊 با دیدنش عاشق اسلام شدم و قلباً ایمان آوردم...🌷 راوی:برادر شهید ❤️ هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🔹زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.» ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: «ابراهیم!» نگاهش کردم. ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. ــ حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. ♦️قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس‌جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش ‌پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش ‌می‌کردند. می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی‌اش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش ‌گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.» ✍راوی: ابراهیم شهریاری 📗منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، صفحه ۱۰۹ هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
🌺 🕗 به تو از دور سلام... به شما از طرف وصله ناجور سلام ... اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_شانزده وقتی اسماعیل گفت ملک جاسم مواد و
@kheymegahevelayat خانوم ایزدی گفت: «بدنش داغ شده، استرسش رفته بالا... ضربان قلبش تند شده.. ممکنه به دلیل بیماری اعصاب و روان هر لحظه واکنش نشون بده. به نظرم ازش فاصله بگیرید.» همینطور که با روح و روان اسماعیل عظیمی بازی میکردم، به زور و با لرزش صدا فقط یک کلمه گفت: «آقا غلط کردم.. میخوای چیکار کنی؟ تورو جون عزیزت رحم کن بهم.. من دارم پدر میشم.. رحم کن به من و زنم.» همزمان بهزاد درب اتاق باجویی رو باز کرد اومد داخل. لب تاپ و گذاشت روی میز گفتم بره بیرون. بهزاد رفت، به اسماعیل گفتم: « نترس.. تو مالِ زدن نیستی.. چون دوتا چک بخوری، تا آخر عمرت دور خودت میچرخی.. اونم چکی که من بهت بزنم.. چون هرکی خورده تا یک ماه شبا کابوس دیده... حالا هم این دکمه رو ( اینتر ) بزن.» کلیدِ اینتر و زد، اون فیلمی که حدود نیم ساعت قبل بچه ها از حراست و امنیت فرودگاه گرفته بودن، همون فیلم و گذاشتیم تا اسماعیل ببینه ! توی اون فیلم دقیقا اسماعیل و نشون میداد. وقتی دید هنگ کرد.. استپ زدم بعدش لب تاپ و بستم.. بهش گفتم: +دیدی؟ سرش و انداخت پایین. بهش گفتم: +اسماعیل، من چیکارت کنم که انقدر دروغ میگی؟ چرا ساعت 20 روز قبل، برای ملک جاسم ماشین شاسی بلند بردی گذاشتی داخل فرودگاه؟ _آقا اشتباه کردم. قول میدم دروغ نگم. بهم رحم کن.. میشه یه سیگار بکشم؟ یه لحظه چشام و بستم و یه دونه محکم زدم به صورتش ... دیدم کبود شد... بهش گفتم: +دیگه دروغ نمیگی. دیگه هم جون مادرت و الکی قسم نمیخوری. دیگه چرت و پرت تحویل من نمیدی. دیگه زررر نمیزنی. تموم کارهایی که انجام دادی داخل این پرونده ثبت و ضبط و مکتوب شده. به بچه ها گفتم بیارنت اینجا که فقط از زبون خودت بشنویم. فقط وحشت زده نگام میکرد.. گفتم: +حالا هم اینجا هستی تا از زبون خودت بشنوم، بعدش پرونده رو تکمیل کنم بفرستم بری دادسرا.. به همون خدایی که شاهد هست، فقط یکبار دیگه بخوای دروغ بگی، دارم تاکید میکنم اسماعیل عظیمی، فقط یکبار دیگه یک کلمه دروغ ازت بشنوم، به ولای علی یک جوری میزنمت که بری و با برف سال دیگه بیای پایین وقتی هم اومدی پایین کاری میکنم که تا آخر عمرت همه جا رو سینه خیز بری! حتی توالت خونت و! حالا ببین من این کارو میکنم یا نه _آقا ببخشید.. من از شما میترسم. نمیدونم چیکار کنم. میشه سیگار بکشم؟ +نه... اول حرف میزنیم، بعدش میگم برات سیگار و صبحونه بیارن! فقط امیدوارم دیگه دروغ تحویل من ندی. چون بد میبینی. مخاطبان محترم ، راستش من دلم به حال اسماعیل میسوخت. شاید باورتون نشه. نمیدونم چرا گاهی دلم به حال متهمان زیر دستم میسوخت. برای اسماعیل یه لیوان آب ریختم دادم دستش، وقتی خورد بهش با دلسوزی و آروم گفتم: + اسماعیل تو اگر مرد بودی و در این بازجویی همکاری میکردی، به شرافتم قسم بهت کمک میکردم. اما مرد نیستی شجاعت و بزرگی مرد در قد و هیکل و لاس زدن با این زن و اون دختر و خلاف کردن نیست ! شجاعتش در صداقتش هست که تو نداری دلم برای اون بچه ای که قرار هست تو پدرش بشی میسوزه.. خودت و جمع کن زودتر. حیفه! تو جوون هستی... دیگه خوددانی مخاطبان محترم ، اسماعیل عظیمی در جلسه اول بازجویی وَ همچنین در طول مدت بازداشتش در خانه امن ۴۴۱۲ یه سری مسائل دیگه ای رو هم اعتراف کرد که من دیگه بهش نمیپردازم چون موضوعات مهم تری هست که باید در ادامه براتون نقل کنم متهم و برای تکمیل پرونده تحویل بهزاد دادم و خودم رفتم بالا پیش عاصف که داخل اتاق من بود.. باید کمی استراحت میکردم.. چون حدود دو روز میشد که چشم روی هم نگذاشته بودم.. به عاصف گفتم دوساعت استراحت میکنم، خبر جدیدی اومد بیدارم کن. «ساعت ۹ صبح همان روز/خانه امن ۴۴۱۲» بعد از اینکه کمی استراحت کردم، بلند شدم دست و روم و شستم.. یه چای بسیار پر رنگ ریختم خوردم.. همینطور که نشسته بودم فکر میکردم، روم و کردم سمت عاصف عبدالزهراء که داشت امور مربوط به پرونده رو رسیدگی میکرد، گفتم: +از مشهد خبر جدید چی داریم؟ _ملک جاسم فعلا زیر چتر ۱۰۰۰ هست ۱۰۰۰ هم که از بچه های مشهد هست و همه ی سوراخ سنبه ها رو خوب میشناسه.. خداروشکر هر ۲۰ دقیقه ارتباط میگیره باهامون +وضعیت ارتباطات چطوره؟ _همه چیز عالیه داریم لحظه به لحظه همه چیز و رصد میکنیم +با مرز هماهنگید؟ _بله +اگر ۱۰۰۰ نتونه تا آخر همراه سوژه پیش بره چه اقدامی کردی؟ _ حاج رسول و یکی دوتا ازعواملش سمت مرز مستقر هستن. باهاشون هماهنگ کردم. +عاصف! تا الآن ۱۰بار بهت گفتم وقتی داری با من حرف میزنی و گزارش کار میدی، از این لغت مسخره مجهول «یکی دوتا» استفاده نکن !! بزار من تکلیفم و بدونم که الآن یک نفر با رسول هست یا دوتا؟ _چشم. ماساژ نمیخوای؟عصبی هستیا میخوای نوازشت کنم؟ +لا اله الا الله خندید، گفت: _دوتا نیروی مشتی و تازه نفس با حاج رسول هستن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا