eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
5.3هزار دنبال‌کننده
49.3هزار عکس
14.9هزار ویدیو
180 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 زندگی‌نامه مقام معظم رهبری ( ۲ ) 🔸 عموی ما سید محمد خامنه ای در نجف به " سید محمد پیغمبر " معروف بود و از جهت رفع نیاز های مردم شهرت داشت. ایشان از اطرافیان ویژه ی آخوند خراسانی و سید ابوالحسن اصفهانی بود. به یاد دارم وقتی در سال ۱۳۳۶ به نجف رفتم، با شیخ حسین آقا، فرزند کوچک تر آخوند خراسانی، دیدار کردم. ایشان مرا شناخت و خیلی از عمویم تعریف کرد و گفت: من یکی از چهار رکن اداره ی کارهای عموی شما بودم. 🔸 به موضوع پدر باز می گردم. ایشان به فضل و علم و اجتهاد معروف، و نزد علمای بزرگی مانند میرزای نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی درس خوانده بود. عفیف و با حیا بود و نسبت به مال و منال، از مناعت برخوردار بود. در میانه ی بازار مشهد که محله و کسبه و تجّار و سرمایه داران است، امامت مسجدی را داشت؛ اما چشمی به مال مردم نداشت و چنین چیزهایی را نمی پسندید؛ یعنی در اوج بلندطبعی می زیست. 🔸 گوشه گیری را دوست داشت. ولی من این خصلت ایشان را خوش نمی داشتم؛ لذا عکس آن را فرا گرفتم. ایشان وقتی وارد مسجد می شد، سر را به زیر می انداخت، نگاه خود را به زمین می دوخت، و بی آن که با احدی از نمازگزاران حرفی بزند، مستقیما به سوی محراب می رفت. در آن جا عینک خود را بر می داشت؛ بنابر سنت، دنباله ی عمامه را به زیر چانه می انداخت و نماز جماعت را امامت می کرد؛ آنگاه به همان گونه که وارد شده بود، بیرون می رفت. 📔خون دلی که لعل شد، ص ۵ هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
▪️دکتر میترا بهراد جراحِ دندانپزشک و همسرش دکتر مهرداد ساروی پزشکِ فوقِ ‌تخصص قلب، از افراد پیشتاز برای تشکیل خیریه مبارزه با کرونا در بابل بودند که خود خانوم دکتر هم۱۰۰میلیون تومن کمک کرد! درمقابل محتکران، کادر درمانی هستن که هم از جون و هم از جیب هزینه می کنند. 💬فاطمه نجفی هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
📿 🍃أَلَّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَكِيلًا🍃 🕊 جز مرا که خدای یگانه ام وکیل و تکیه‌گاه نگیرید. { اسراء ، ۲ }💔 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹ناتوانی از ادای کفاره افطار عمدی ⁉️ کسی که چندین سال روزه نگرفته و توبه کرده است ولی برای ادای کفاره افطار عمدی، توان جسمی برای روزه گرفتن و توان مالی برای پرداخت پول کفاره را ندارد، وظیفه او چیست؟ ✅ج: بايد به هر تعداد فقير كه می تواند، کفاره بپردازد و احتياط آن است كه استغفار کند و اگر به هيچ مقدار توان پرداخت کفاره ندارد، كافى است استغفار كند يعنى از صمیم قلب بگويد: استغفر الله (از خداوند بخشايش مى‌طلبم). هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
مداحی آنلاین - بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست - حاج مهدی سماواتی.mp3
8.15M
با (عج) 🍃بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست 🍃شکوفه چشم به راه گره گشایی توست 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 💔 ... 🌷 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃 🕗 😍 در سینه می تپد دل شیدای شیعیان هر دم که آرزوی امام رضا کنند در حسرت طواف تو ای آشیان قدس مرغان شکسته پر، چه پرها که وا کنند ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
26.mp3
8.69M
🎙کتاب صوتی 📌 روایت زندگی شهید مدافع حرم ✅قسمت بیست و پنجم : خواب بی خواب راوی : یوسف واحدی همکار شهید 🔖هر شب راس ساعت ۲۰ یک فایل از این کتاب را خواهید شنید. هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهار اما همچنان سرم پایین بود..
یه تیکه از مستند داستانی امنیتی عاکف سری سوم دیشب به طور نا خواسته حذف شد. اونجایی که به حاج هادی گفتم، ببخشید حاج آقا، شما درست میفرمایید. حق باشماست و حاج هادی گفت زِکی، همین؟ و.... بعدش به حاج کاظم گفته بود: بعد روش و کرد سمت حاج کاظم گفت: « آقای حاج کاظم آقا. من گزارش ایشون و نوشتم، مستقیم دادم دست حفاظت برای بررسی..بعد از بررسی گفتم جوابشم بیارن خدمت شما. ضمنا تا زمانی که ایشون همین وضعیت و داره، از این پرونده میرن کنار..شما در غیاب بنده با رییس درمورد طرح ایشون صحبت کردید موافقت گرفتید من حرفی نزدم.. به سختی هم اطمنیان کردم، اما با خودم گفتم دیگه وقتی رییس تشکیلات داره میپذیره من کاره ای نیستم.. اما همین آقا که طرح ارائه میده در کمیته، یک هفته ست نصفه و نیمه میره 4412.. معلوم نیست کجا میره و چیکار میکنه. » حاج کاظم گفت: « هادی جان ای کاش این کارو نمیکردی. وقتی به من داری میگی، دیگه نباید برای حفاظت نامه میزدی.. و.... الی آخر ✅ از شما مخاطبان عزیز پوزش میطلبیم
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنج «هادی جان میشه بعدا من و شما
@kheymegahevelayat به همسرم فکر میکردم. به اتفاقات داخل ستاد که بین من و حاج هادی پیش اومد، به بی احترامی که بهم کرد، به پرونده عزتی که یه کلافش برون مرزی بود و طرحی هم که من ارائه داده بودم در سطح بین الملل بود و... ! وای خدا بهش فکر میکردم داشتم دیوانه میشدم.. طرحی رو درون کمیته سه نفره بررسی کردیم که تهش حاج کاظم حاج هادی رو دور زد و مستقیم برد پیش رییس کل ، اونم موافقت کرد.. یک طرف بازی مستقیما خود من بودم. باید میرفتم به یکی از کشورها برای اجرای پروژه. از طرفی مریضی خانومم، اینکه دکتر گفته بود خانومت نهایتا 6 ماه الی 9 ماه دیگه دوام میاره و... روزهای عجیبی بود و خیلی کلافه بودم. در همین فکرها بودم که عاصف گفت: _عاکف یه خبر مهم برات دارم. +چی هست؟! _عزتی قراره بره کربلا. بُهت زده نگاش کردم، گفتم : +چی ؟!!!!! _چرا وحشت کردی؟ +وحشت نکردم دیوانه.. میگم چی گفتی؟ _میگم عزتی قراره بره کربلا. +زمان؟ _طبق شنودی که داشتیم برای حدود سه ماه دیگه ! یعنی ایام اربعین. +با کی میخواد بره؟ _نمیدونم. اما نسترن پاسش و گرفته ! حدید و 3200 هم چون بیسیمت خاموش بوده با خط امن خبرارو به من میدادن ! +خبر برای چه ساعتیه؟ _همین امروز حدود دوساعت قبل ! + بگو بچه ها فایل مکالمه رو بفرستن روی سیستم من ! عاصف زنگ زد طبقه پایین به خانوم افشار گفت فایل آخرین شنود مکالمات عزتی رو بفرستند روی سیستم من. سیستمم و روشن کردم. رمز ورود و زدم وارد شدم.. هدفون و گذاشتم گوشم فایل و پلی کردم. حالم داشت از عزتی و حرفاش به هم میخورد.. از طرفی چقدر این نسترن زرنگ و جَلَب بود. سرم داشت دود میکرد. کلی برای افشین عزتی عشوه می اومد. اما جوری وانمود نمیکرد که عزتی درموردش خیال کنه هرزه تشریف داره. به هیچ عنوان با عزتی، رو بازی نمیکرد وَ خیلی زیرکانه با برنامه ای که براش تعریف شده بود میرفت جلو تا عزتی رو روز به روز بیشتر از گذشته تشنه ی خودش کنه... کاری که دقیقا شِگِرد سرویس های امنیتی دشمن هست وَ از طریق زن ها به اهداف خودشون میرسن. قابل توجه مسئولین سست کمربند... فورا گزارش این شنود و نوشتم، به همراه یک نسخه ی کپی از فایل رو گذاشتم داخل پاکت نسوز وَ با چسب های امنیتی و مخصوص و رعایت مسائل حفاظتی پلمپ کردم دادم دست عاصف عبدالزهراء تا ببره برای حاج هادی !! قبل از اینکه عاصف گزارش و اون فایل و ببره، با یه خط امن زنگ زدم اداره ... مسئول دفتر حاج هادی جواب داد: _سلام علیکم.. بفرمایید! +آقا مهدی سلام.. چطوری اخوی.. عاکفم.. _درخدمتم.. +بابت امروز عذر میخوام تند رفتم.. اعصابم به هم ریخته بود. حلال کن داداش. _نه حاج آقا این چه حرفیه.. منم فراموشش کردم. شما هم خسته بودی قطعا. الان امری داشتید تماس گرفتید؟ +بله.. حاج هادی هست ! _بله هستند.. وصلتون کنم؟ +اگر ممکنه. _بزارید یه هماهنگی کنم.. چندلحظه پشت خط بمونید ! پشت خط موندم و آهنگ انتظارو که صدای زیارت عاشورا بود گوش کردم.. بعد از چندثانیه وصل شد: _زود بگو کار دارم. +سلام حاج آقا. یه گزارش درمورد دکترعزتی داریم که مهمه. به همراه یه فایل صوتی که مهمتر هست ! _بفرست بیاد اداره. تا یکساعت دیگه دستم باید برسه.. چون بعدش دارم میرم شورای عالی امنیت ملی جلسه دارم. +چشم. میدمش دست آقاعاصف بیارن خدمتتون. _خوبه..ممنونم.. +حاج آقا بابت امروز ببخشید که با آقا مهدی بد رفتار کردم. اما داخل اتاق حاج کاظم واقعا چیزی نگفتم که بخواید با من اونطور رفتار کنید. _آقای عاکف خان، ادامه نده... من و از کوره در نبر ! بار اول و آخرت باشه. دیگه حق اشتباه نداری. این بار هم بخاطر کاظم گذشت کردم. تمام... اون گزارش و اون فایلتم بفرست بیاد اداره منتظرم. +چشم. خواستیم خداحافظی کنیم که یه کنایه بدی بهم زد و جیگرم و سوزوند. گفت: _مرد گریه نمیکنه. خداحافظ. چیزی نگفتم..قطع کردم. اما از درون پاشیدم. کسی نمیدونست چرا من نتونستم بغضم رو نگه دارم و اشکم در اومد. تنها نقطه ضعف من فاطمه بود. فاطمه ای که داشت جلوی چشمم آب میشد. گوشی رو قطع کردم عاصف گفت: _عاکف! حالت خوبه؟ +نمیدونم عاصف. _چرا یه هویی رنگت عوض شده؟ +عاصف تو سیدی. سرنمازات دعام کن. به مادرت حضرت زهرا متوسل شو تا مشکلات منم حل بشه. _چشم. ولی ظاهرا بازم اداره گرد و خاک کردی؟ درسته؟ +نه بخدا. شاید یه کم تند رفتم اما امروز فقط نشستم تا حاج هادی هرچی از دهنش در میاد بارم کنه. _عجب! برای چی؟ چیزی شده؟ +بگذریم. بگیر اینارو ببر بده بهش باز داد و بیداد راه نندازه. عاصف هم دیگه چیزی نگفت.. نامه و نسخه کپی فایل شنود و گرفت برد اداره. هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
❤️ ✨نگذارید کار به جایی برسد که با همسرتان نداشته باشید. 👈 صحبت نکردن و کاهش ارتباط کلامی از اولین جرقه های سردی در زندگی زناشویی‌ است. 👌همیشه به دنبال موضوعی برای شروع مکالمه با همسرتان باشید تا سکوت بر زندگی مشترکتان حکم فرما نشود. حداقل درباره فرزندان، کار، آب و هوا و... می توانید باهم صحبت کنید. هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar