eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
4.6هزار دنبال‌کننده
46.8هزار عکس
13.9هزار ویدیو
179 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_دویست_و_بیست_و_چهار متنی که باید مید
@kheymegahevelayat عاصف که درو بست، اومد سمت من سلام علیکی کردیم و گفتم: +حاج هادی چرا رفت؟ _نمیدونم. برات سلام رسوند! +ساعت چند اومده بود اینجا؟ _40 دقیقه قبل. این چندوقت هم که شب ها اینجا نبودی، می اومده سر میزده. +من تازه داشتم ریموت و میزدم درب حیاط باز بشه بیام داخل، چشمم افتاد به این هنگ کردم. سابقه نداشت وقتی میخواد بیاد اینجا به من خبر نده. _آخرین بار کی بود؟ +آخرین بار 5 شب قبل بود. _یعنی جمعه غروب. +آره.. _از جمعه تا الآن که چهارشنبه هست 3 بار اومده. +که اون سه بار، من نبودم. _عاکف جان چیزی شده که ما خبر نداریم؟ +نه عاصف.. بریم بالا. رفتیم بالا و همون طبقه اول نشستم. دیگه اتاق خودم نرفتم.. با بچه ها جلسه تشکیل دادم. یه سری توصیه هایی رو به میثم و خانوم افشار کردم که حواسشون باشه. بهشون سپردم رسانه های بیگانه رو 24 ساعته رصد کنند وَ هر خبری که از رسانه های آمریکا و رژیم جعلی اسراییل منتشر میشه رو اگر تصویری هست ضبط کنند برام بفرستند وَ اگر از نشریات و سایت های خبری هست، برام پرینت بگیرن تا بررسی کنم. دو روز بعد منزل شخصی... حدود ساعت 5 و نیم صبح بود که نمازم و خوندم، داروهای همسرم و دادم بعدش راننده اومد دنبالم سوار ماشین شدم رفتم سمت 4412. وقتی رسیدم گزارشات بچه های تیم رو مطالعه کردم. طبق گزارشاتی که به دستم رسیده بود، این پالس و میداد که یک جنگ زیر پوستی رسانه ای آغاز شده. از طرفی عوامل ما در آمریکا گزارشات سری خودشون رو از طریق کاملا امن به ما در ایران میرسوندن. چندساعتی رو مشغول کارای مربوط به این پرونده و یه پرونده دیگه شدم. ساعت 9 صبح بود که دیدم تلفن زنگ میخوره.. بچه های طبقه پایین بودن.. گوشی رو برداشتم جواب دادم: +جانم. _حاجی سلام. +وَ علیکم. _از دفتر حاج آقا کاظم تماس گرفتند پشت خط هستند؟ +خب. _مسئول دفترشون تماس گرفتن، گفتند حاجی میخواد با شما حرف بزنه. +چرا توضیح میدی پس؟ معطل نکن..سریع وصلش کن. چندثانیه بعد وصل شد. مسئول دفتر حاج کاظم بود گفت: _آقا عاکف سلام. از دفتر حاج کاظم تماس میگیرم. +جانم. بگو داداش. _حاجی خیلی فوری میخوان شمارو ببینن. گفتند تلفنی هم مقدور نیست. ضمنا حاج اقا دستور دادن به آقا عاصف هم بگید بیاد.. +سلام برسونید خدمت حاج آقا ! اطاعت امر میشه. _حالا بهم بگید تا کی میاید؟ +تا کِی بیام؟ _همین الان راه بیفتید. +باشه.. یاعلی. تلفن و قطع کردم، به عاصف گفتم آماده بشه بریم اداره. فوری رفتیم پارکینگ 4412، یه موتور گرفتیم سوار شدیم رفتیم سمت اداره. یک ساعت بعد دفتر معاونت کل/ ساختمان اداره مرکزی در تهران... با عاصف وارد اتاق مسئول دفتر حاج کاظم شدیم و هماهنگ کرد، حاجی هم اومد درب و باز کرد، من خیال کردم باید بریم داخل اما اومد بیرون در و بست بعد رو کرد به من و عاصف گفت: «بریم بالا دفتر رییس... الان منتظرمونه.» با عاصف و حاج کاظم رفتیم دفتر ریاست.. مسئول دفتر رییس تشکیلات هماهنگ کرد بهش گفت: « حاج آقا سلام.. معاونتون کاظم آقا و دوتا از بچه های واحد ضدجاسوسی عاکف سلیمانی و عاصف عبدالزهرا اومدن. » رییس هم از داخل درب و باز کرد سه تایی رفتیم داخل اتاقش. بعد از سلام و احوالپرسی کوتاه، نشستیم دور یه میز، بعد از توضیحات درمورد یه سری مسائل و کارها مسیر صحبت و برد سمت پرونده افشین عزتی.. رییس بهم گفت: _عاکف ، تا کی میخوای نسترن و نگه داری؟ +راستش حاج آقا میخواستم امروز برم بازجوییش کنم. _آره باباجان ، بگیرید زودتر بازجوییش کنید. رییس یه هویی ساکت شد..انگار ذهنش مشغول چیزی بود! حاج کاظم نگاهی به رییس کرد و از فرصت استفاده کرد به من گفت: _آقا عاکف، از زمانی که خبر رسانه ای شده، هم بنده، هم شخص حاج آقا، از وزارت خارجه وَ دفتر ریاست جمهوری تحت فشاریم. دائم دارن با ما تماس میگیرن. امروز هم قرار هست دبیر شورای عالی امنیت ملی با حاج آقای (........) و حجت الاسلام (.......) جلسه بزارن. سریعتر قال قضیه رو بکنید. ما یه سری توضیحاتی رو به ریاست جمهوری و وزارت خارجه ارائه دادیم تا علی الحساب دست از سرمون بردارن اما تو میدونی، نسترن پشتش به خیلیا داخل ایران گرمه! برای همین تحت فشاریم. رییس که لحظاتی سکوت کرده بود گفت: _آقا عاکف ما طبق برنامه ای که شما ارئه دادید و دبیر شورای عالی امنیت ملی هم موافقت کردند داریم میریم جلو. +جسارتا مگه بد بوده؟ _خیر. اما حاشیه های زیادی داره. میخوام فشار از روی ما برداشته بشه. با یکی از کارشناسان سازمان که از مشاوران من هستند، چیزی حدود دو ساعت قبل در حضور حاج کاظم وَ پیش از اومدن شما برای این جلسه، مشورتی داشتم. اما یه چیزی که امروز در بررسی ها بهش رسیدیم و متوجه شدیم، اونم این هست که این پرونده نشتی های بدی داره.