م و سر حرف را باز کردم. به زبان انگلیسی کلی
تملق شان راگفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم.سه چهارنفرشان که دوربین های بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافرهازوم می کردند. رفتارشان عادی نبود.به نظرم داشتندچهره ی مسافران پرواز را اسکن می کردند و با چهرهای که از حاج قاسم داشتند تطبیق می دادند.
این کارها یک ربع، بیست دقیقه ای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید.آمریکایی ها دست از پادرازتر رفتندولی عراقیها ماندند. تا اینکه گفتند : زود در "کارگو" را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد.خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید می کردم؟! این را که دیگر نمی شد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید می لرزید، منم بلد نبودم. دیدم چارهای برایم نمانده خودم همراهشان رفتم.
از پله ها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن... سعی کردم اصلا نگاهش نکنم.
قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم می زد. حس میکردم رنگ به رویم نمانده دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمیدانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم...
🔶روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم هوا گرگ و میش بود.حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم رفتیم مقرشان توی فرودگاه وقت نماز بود.
نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها روخودم از برم...قد من کمی از حاجی بلندتر بودگفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام رابوسید وگفت:اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت می انداختم.
گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس می گرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما اول حساب من رو میرسیدند اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم...
تبسم مهربانی کردواشک از گوشه ی گونه هاش پایین افتاد.
👨✈️راوی: کاپیتان امیر اسداللهی ، خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان.
🕊پرواز🕊
خواب دیدم: «در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم
هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود.
بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.» گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.»
با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!»
💐 گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.»
🌷 این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید. گفت سید موقع غروب پرید.
📚برگرفته از کتاب علمدار،
شهید #سیدمجتبی علمدار
♡♥️✧❥꧁ یازهرا ꧂❥✧♥️♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجتالاسلام والمسلمین کاظم صدیقی، خطیب موقت نماز جمعه تهران، در برنامه زنده تلویزیونی «مصباح» شبکه قرآن صداوسیما درباره روزهای بیماری آیتالله مصباح یزدی گفت: ایشان که دید ما بسیار ناراحت هستیم، چشمشان را باز کرد و فرمود که ناراحت نباشید این ناراحتی تا دو هفته است؛ بعد از دو هفته باغ وسیعی برای ما تدارک دیده شده است که ما را به آنجا میبرند. این دلداری را به ما داد و دقیقاً دو هفته بعد همه چیز تمام شد. یعنی ایشان از زمان فوتشان خبر داشتند و جایگاهشان را هم به ایشان نشان داده بودند.
وی ادامه داد: آیتالله مصباح یزدی را در خانه غسل دادند و کسی غسل داد که آیتالله حقشناس را غسل داده بود؛ دامادِ داماد ایشان، آقای دکتر محمدی، جزو مریدان آیتالله حقشناس بود او تعریف کرد آیتالله جاودان به ما پیام داد که اگر از آقای مصباح یک کرامتی دیدید به ما بگویید. غسال روایت میکند وقتی این پیام را دریافت کردم آرزو کردم که ای کاش آیتالله مصباح در آن دنیا شفاعتی بکند. تا این آرزو را کردم دیدم آیتالله مصباح چشمانشان را باز کرد و یک نگاه مهربانانهای کرد و دوباره چشمانش را بست. او در پایان آیتالله مصباح یزدی را از اولیای مسلم خدا معرفی کرد.
🌏☞→ @KhanevadehMontazeran ❄️
لطفاً نظرتون کوتاه و با رعایت ادب و احترام برای ما ارسال کنید🤝.
ان شاء الله گفتگویی هم در همین زمینه امروز در گروه خانه ی بهشتی انجام میشه و به بهترین نظر هدیه ی شارژ تقدیم میشه
در پناه عافیت الهی و عاقبت بخیر باشید ان شاء الله
اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدایت شده از تخریب چی
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حمالی که امام زمان عج به او سر میزد!
🔰 #استاد_پناهیان
✍ تخریبچی
🚨تخریبچی، کانال اخبار خاص
🆔 @takhribchi110
🆔 @takhribchi110
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴استاد رحیمپور ازغدی:
زمان امیرکبیر ایشون داشت برای دفاع از کشور توپ میساخت ولی انگلیسیهای اومدن بین مردم شایعه انداختن که این امیرکبیر میخواد پولهاتونو بگیره باهاش توپ و اسلحه بسازه تا شما گشنه بمونید، آخرش هم این فتنه باعث شد پروژه امیرکبیر شکست بخوره و انگلیس از جنوب به ایران حمله کنه و ایران هیچی نداشت برای دفاع از خودش
چقدر شبیه امروزه که با هجمه تبلیغاتی میخوان واکسن خودشون رو به ما بدن و همزمان مردم رو از واکسن ایرانی میترسونن!
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
هدایت شده از شهدای ایران
اینها خواهران #شیعه ما در پاکستان هستند که پنج شب گذشته پس از کشتن همسرانشان ، سر بریده شدند ...
چرا صدایی از کسی در نمیاد ؟!!
#المهنازالافشار
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57