eitaa logo
تفکر صحیح رمز هدایت
62 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
86 فایل
برای پی بردن به حقیقت باید تفکر درست نمود .
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر شهیـد: مادرم در موقع زایمان داداش محمد در خواب دیده بود که خدا به او پسری عطا خواهد کرد که بعدها مانند دایی اش به #شهادت خواهد رسید🕊 و چون محمد بچه آخر خانواده بود مادرم به  رفت و آمدهایش بسیار توجه داشت👌. خود شهید هم به مادرم همیشه می گفت که تو فقط خواهر شهید نیستی مادر شهید هم هستی .☺️ اولین شهید مدافع حرم بوشهر شهید محمد احمدی🌹 #سالروزشهــادت🕊 @Kheiybar
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
همسرم بسیار مرتب و شیک‌پوش بود👌. زندگی را دوست داشت. عاشق زندگی بود. محمدآقا وقتی پاسدار شد برای این نبود که منبع درآمدی داشته باشد، نه! می‌توانست درآمد زیادی را هم از کار و کاسبی دیگر تأمین کند❗️ اما سپاه را انتخاب کرد. زمانی که در آزمون‌های مربوطه برای استخدامی سپاه شرکت کرد، مشکلات و مباحثی وجود داشت که مانع جور شدنش می‌شد. محمدآقا به حضرت زینب (س) متوسل شد و جور شد🌹. عدد ابجد نام بی‌بی زینب (س) ۶۹ است و ایشان این عدد را خیلی دوست داشت و طبق این علاقه نذر می‌کرد. به خانم‌ام‌البنین ارادت داشت و برای وفات ایشان در منزل مراسم می‌گرفت. میلاد امام حسین (ع) را هم جشن می‌گرفت و مراسم جشن به پا می‌کرد.🎉 محمدآقا یک آدم عادی بود. خیلی مذهبی نبود. با دلش زندگی می‌کرد. هم خودش لذت می‌برد و هم اطرافیانش. من همیشه می‌گفتم شما بیش از حد مهربان هستید🌷. شاید کمتر کسی در برخورد اولیه متوجه می‌شد که ایشان نظامی است. عاشق زندگی بود. برای بچه‌ها آرزو‌های بزرگ داشت. همسرم کلاس خط می‌رفت✍ و به دخترم قول داده بود با هم به کلاس خط بروند. همسرم که شهید شد دخترم گفت: بابا قول داده بود من را به کلاس خط ببرد😔. بعد از شهادت محمد در میان وسایلش دفترچه خطی را پیدا کردم. گفتم ببین بابا تا اینجا هم در فکر تو بوده و این دفتر را گذاشته که شما تمرین کنید🗒. همین هم باعث آرامش خاطرش شد. زیارت عاشورا‌های بعد نماز صبحش قضا نمی‌شد. اگر نماز صبحش قضا می‌شد به محض اینکه بیدار می‌شد نمازش را می‌خواند. در هیچ شرایطی زیارت عاشورایش ترک نشد.👌 شهید مدافع حرم محمد جنتی🌹 🕊 @Modafeaneharaam
🔮 🌹 در زندان به قدری جای ما تنگ بود که به نوبت چند نفر می‌خوابیدیم و چند نفر دیگر می‌ایستادیم… ما را شکنجه می‌کردند… همان اول که ما را گرفتند فکر می‌کردی چه کسی را گرفته‌اند. دور ما را گرفتند یک مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینه‌ام و یکی هم سیلی می‌زد و می‌گفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم، یکی از آنها گفت: نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک می‌زنیم رنگش تغییر نمی‌کند. می‌گفتند: ترا می‌کشیم، می‌گفتم: بکشید… به دهانم می‌زدند هر دندانی که می‌افتاد می‌گفتند. پدر سوخته دندانهایش دارد می‌ریزد و کسی را لو نمی‌دهد. 🌷