شهید چمران خیلی قشنگ پیدا کرده دلیل اصلی این ترَک احساسی دل رو
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی...
خدایا!!
به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم…
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم،
و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم… خدایا تو را بر همه این نعمتها شکر می کنم.
#شهید_چمران
هدایت شده از سعداء/حجتالاسلام راجی
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اختراع شگفتآور وسط میدان جنگ!!
♨️ اختراعات دانشمند نابغه، در دورانی که ایران سیم خاردار هم نداشت!
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۳۱خردادماه، سالروز شهادت #شهید_چمران
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
❣خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی #شهید_چمران:
هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم.
گفتم چرا زود آمدی
گفت ناراحت شدی؟
- نه فقط تعجب کردم.
گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟
ندیده بودم..
+ به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم.
رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف مینگریست.
گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم.
بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد.
دوم ازدواج کن.
گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند.
از این مقایسه ناراحت شد.
شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟
صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین میشد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او #شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط مینویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و...
همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند، اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد. جاودانه باد
شهید دکتر#مصطفی_چمران🕊🌹
🌷@shahedan_aref
❣خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی #شهید_چمران:
هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم.
گفتم چرا زود آمدی
گفت ناراحت شدی؟
- نه فقط تعجب کردم.
گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟
ندیده بودم..
+ به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم.
رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف مینگریست.
گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم.
بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد.
دوم ازدواج کن.
گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند.
از این مقایسه ناراحت شد.
شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟
صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین میشد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او #شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط مینویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و...
همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند، اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد. جاودانه باد
شهید دکتر#مصطفی_چمران🕊🌹
🌷@shahedan_aref