#اربعین #امام_حسین #قصه •••❈🌿🌸🌿❈••• من چه کارهایی می تونم بکنم؟🌿 🌿از اینجا هم می تونی ببینی👇🏻 http://nikoonikan.com/ 🌿برای دیدنی های بیشتر به کانال نیکو و نیکان بپیوندید👇🏻 ╔═🔅🔅🌿🌸🌿🔅🔅═══╗ eitaa.com/nikoo_nikan_com ╚══🔅🔅🌿🌸🌿🔅🔅◈═╝

•••❈🍎🍉🍎❈•• #یلدا بود که همگی رفتیم خانه ی مامان بزرگ و دور کرسی گرمش نشستیم. بعد هم هندوانه ی خنک و شیرین خوردیم. مامان بزرگ اول از همه برای مان دعاهای قشنگ کرد. بابا هم شعرهای حافظ را خواند. یک دفعه فکری زد به سرم، گفتم: «بچه ها امشب خانه ی مامان بزرگ بخوابیم؛ چون #بلندترین_شب_سال است، اینطوری از همیشه بیشتر خانه ی مامان بزرگ مانده ایم.» نیکو گفت: «من کنار مامان بزرگ می خوابم که برایم یک عالمه #قصه بگوید.» مامان گفت: «فکر کردی ما دوست نداریم قصه بشنویم؟ ما هم می مانیم.» همگی زدیم زیر خنده، یک دفعه از پنجره ماه را دیدم که چندتا ستاره دورتا دورش چشمک می زدند. درست مثل ما که دور مامان بزرگ جمع شده بودیم و خوش حال بودیم. #یلدا #قصه_کودک 🍉از اینجا هم می تونی ببینی👇🏻 http://nikoonikan.com/ 🍉برای دیدنی های بیشتر به کانال نیکو و نیکان بپیوندید👇🏻 ╔═🔅🔅🌿🍉🌿🔅🔅═══╗ eitaa.com/nikoo_nikan_com ╚══🔅🔅🌿🍉🌿🔅🔅═╝

•••❈🍃💠🍃❈•• 🍃بسم الله مامان داشت #قصه می نوشت. دفتر و خودکارشو برداشت و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. صدای بابا رو از اتاقش شنیدم که بلند گفت: شب بخیربچه ها. زودتر بخوابین. من که فردا خیلی کار دارم. یادتونم نره که قبل از خواب بسم الله الرحمن الرحیم بگین. نیکان گفت: من هنوز #مسواک نزدم، تازه کیف مدرسه ام رو هم آماده نکردم. گفتم: پس زودباش. فقط لطفا اول برق اتاقو خاموش کن. نیکان برقو خاموش کرد، ولی هنوز نشسته بود. پتو رو کشیدم روی سرم. با خودم گفتم: این هم یک شب قشنگ دیگه، بسم الله الرحمن الرحیم...لالایی لالا تا صبح فردا، و چشامو بستم. #قصه_و_آیه #کودک 🍃از اینجا هم می تونی ببینی👇🏻 http://nikoonikan.com/ 🍃برای دیدنی های بیشتر به کانال نیکو و نیکان بپیوندید👇🏻 ╔═🔅🔅🍃🐳🍃🔅🔅═══╗ https://eitaa.com/joinchat/1035993277Cbdf74a3bbe ╚══🔅🔅🍃🐳🍃🔅🔅 ═╝