#معرفی کتاب
📖 #کتاب_خوب📚 بخوانیم👀
📓نام کتاب: #سه_دقیقه_در_قیامت
👤مولف:گروه ابراهیم هادی
کتاب سه دقیقه در قیامت به روایت مدافع حرمی است که در جریان عمل جراحی به مدت 3 دقیقه دچار ایست قلبی شده است و روایتی که در نزدیکی مرگ تجربه کرده است بیان میکند.🙄
#تعطیلات_کرونایی😷
#کتاب_خوب_راهگشاست🌱
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
🎉ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان بر همه مسلمانان مبارک❣
💫روز جوان رو به همه جوونا و نوجوونای نیمکتی عزیز هم تبریک میگیم که این روزا تو جبهه سلامت فعالیت میکنند☺️
خدا قوت بچه ها 💪
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
سلام نیمکتی ها✋
بعد از پویش #سین_هشتم_سلیمانی و استقبال خوب شما عزیزان☺️ این دفعه یه پویش جدید به همراه جوایز ارزشمند داریم😍😉
خلاصه پویش اینه که چشماتونو ببندید و فکر کنید با صحنه بالا👆 مواجه شدید...
امام زمان پشت خطه و میخواد باهاتون صحبت کنه😌
چی به امام زمان میگید؟ 🤔
پاسخ هاتون رو برامون به آیدی:
@admin_nimkatt
بفرستید☺️
منتظر جوابهاتون هستیم😌
#تماس_تلفنی_با_امام_خوبیها
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#مردی_در_آینه
#سید_طاها_ایمانی
#قسمت_دوم
⚠️صحنه جرم... مقتول❓ کریس تادئو 16 ساله سفید پوست دانش آموز دبيرستاني
ساعت تقریبی قتل❓ 9صبح
برداشت اول از علت مرگ❓ خونریزی بر اثر برخورد ضربات متعدد چاقو...
👀مشاهدات اولیه صحنه جنايت❓ نوجواني با موهاي نیمه ژولیده شلوار جین پیراهن چارخانه سبز و غرق خون🔺
- از حالتش مشخصه تا آخرین لحظه براي دفاع از خودش جنگيده.
+ احتمال داره عضو گروه خلافکارهای دبيرستانی باشه؟ بین اونا درگیری زیاد پیش میاد🙄
-نه. تیپش مثل بچه های عادی و درس خونه و قطعا برای جلب توجه پلیس خالکوبی نمیکنه! علامت روی دستش مال خیلی وقت پیشه و احتمالا واسه زندگی قبلی این بچه... 🤔
اوبران اومد و چرخیدم رو بهش: همین الان به تمام پليس هايي كه اينجان بگو سریع كل منطقه رو دنبال یه دختر با رژ بنفش تیره بگردن 🧐 اگه خودش قاتل نباشه، آخرین كسیه كه غیر از قاتل مقتول رو زنده ديده.
+ولی پیدا کردن یه آدم اونم از روی رنگ رژ...😐
-هیچ بهانه ای پذیرفته نیست😒
رفتم سمت دفتر مدیر دبیرستان. معاون اونجا بود ولی مدیر؟! داشت با تلفن حرف میزد! تلفن رو قطع کرد و اومد سمتم: دبیرستان ما دبیرستان نمونه منطقه ست. اگه میشه بدون اینکه پای دبیرستان بیاد وسط پرونده رو حلش کنید
-پرونده کریس تادئو رو میخوام📂
عکس روی پرونده با صورت جنازه خیلی فرق داشت. دقیقا عین خلافکارای دبیرستانی بود👀
باید با معاون دبیرستان حرف میزدم: تشریف بیارید اداره پلیس برای یه گفتگوی دوستانه. بدون دوربین و ضبط صوت...
به طرز عجیبی خوشحال شد و قبول کرد!😲 چرا باید از بازجویی غیر مستقیم خوشحال بشه؟ 🤔توی چهره ش که نشانه ای از ناراحتی براي مرگ كريس تادئو رو نداشت🙄
از دفتر مدیر که اومدم بیرون داشتن جنازه رو میبردن. یه دختر گوشه حیاط ایستاده بود و بین آدمای اون روز، تنها کسی بود که با اندوه به این صحنه نگاه میکرد... رفتم سمتش و خواستم باهاش حرف بزنم که فرار کرد!🙄 کوله ش رو از پشت کشیدم تا ایستاد: نمیشنوی دارم صدات میکنم؟! 🧐
+من چیزی از کریس نمیدونم که کمکتون کنه... 😕
-با سکوتت کمک میکنی قاتلش آزاد تو شهر بچرخه پس نگو نمیدونم! کریس با کی بیشتر از همه در ارتباط بود؟ 🤔
+نمیدونم... دوستای زیادی داشت ولی با دبیر ریاضی مون ارتباط خوبی داشت. اسمش دنیل ساندرزه
-آخرین سوال، دختری با رژ بنفش تیره تو اطرافیان کریس میشناسی؟ 🙄
+لالا... چندباری دیدم منتظر کریسه. از دوستای قدیمیشه نمیشناسمش. میشه بزارین برم؟ 😐
-برو. فعلا دیگه سوالی ندارم😶
مادرش هنوز گریه مي كرد و به زحمت مي تونست حرف بزنه برام عجيب بود! از زماني كه خبر مرگ پسرشون رو شنيده بودن، چند ساعت مي گذشت و یه بچه خلافکار، چیزی نبود كه اینهمه به خاطرش گریه كنن 🙄
-دختری به اسم لالا میشناسید؟
مادر کریس همینطور که اشکاش رو پاک میکرد: كريس وارد دبيرستان كه شد تحت تاثیر یکی از گروه های خلافکار اونجا قرار گرفت. لالا هم عضو همون گروه بود. ولی کریس بعد از آشنایی با آقای ساندرز، یعنی از یک سال و نیم پیش به کلی تغییر کرد. همه چیزش عالی شده بود... این یک سال و نیم بهترین سالهای عمرمون بود... 😔💔
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💭 رويايى كه با تاريخ رو كاغذ نوشته بشه، تبديل به #هدف ميشه😉
🎯 هدفى كه به قدمهاى كوچك تقسيمبندى بشه، تبديل به #برنامه ميشه☺️
برنامهاى كه با عمل پشتيبانى بشه،روياهات رو به واقعيت تبديل ميكنه.😍
#انگیزه_طوری
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چی_چی_بازی
بازی #پرتاب_وارونه😜
در این بازی هرکس در مدت زمان کمتری لیوان خود را سه مرتبه طی مدت زمان کمتری بیندازد برنده است😁😉
#بازی_خانوادگی
#تعطیلات_کرونایی 😷
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتم درسمو میخوندم که گوشیم زنگ زد📲
نوشته بود "یوسف زهرا" 🤔
تو ذهنم یه لحظه کل مخاطبام رو دوره کردم... همچین مخاطبی نداشتم! 🙁
یکم فکر کردم... من یوسف زهرا رو از مخاطبام حذف کرده بودم!😱
چقدر وقت بود باهاش حرف نزده بودم؟😞 اون که همیشه به یاد من بود...🙃
نمیدونستم چی بگم پشت تلفن...
بگم یادم رفت باهاتون تماس بگیرم؟ 😭
شما باشین چی میگین به امام زمان؟
چالش #تماس_تلفنی_با_امام_خوبیها
❣برامون به آیدی زیر بفرستید:
@admin_nimkatt
#تماس_تلفنی_با_امام_خوبیها
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#مردی_در_آینه #سید_طاها_ایمانی #قسمت_دوم ⚠️صحنه جرم... مقتول❓ کریس تادئو 16 ساله سفید پوست دانش آ
#مردی_در_آینه
#سید_طاها_ایمانی
#قسمت_سوم
اوبران داشت با تلفن حرف مي زد از خانواده مقتول خداحافظی كردیم.
+حدس بزن چي شده؟! هیچ دانش آموزی به نام لالا توی مدرسه نيست!😐
-احتمالا اون خلافکار دبیرستانی نیست🙄
برگشتم سمت خونه مقتول و زنگ خونه رو زدم. پدر کریس اومد دم در
-شما لالا رو با چشم خودتون دیده بودید؟
+من نه... ولی مادرش اونو دیده بود. فکر میکنید لالا توی قتل پسرم دست داشته...؟
-هنوز برای هر فرضیه ای زوده ولی بهتره خانمتون بیاد برای چهره نگاری لالا
خانم تادئو مشغول چهره نگاری بود و اوبران رسید: توماس به طرز عجیبی نه توی دبیرستان نه اون منطقه اثری از خلافکارای دبیرستانی نیست! 🙄
-مگه ممکنه؟!
+ظاهرا مدیر فعلی دبیرستان از زمان شروع ریاستش خیلی جدی برخورد میکرده با این قضیه و خلافکارای دبیرستانی تو اون منطقه مثل بقیه جاها فعالیت نمیکنند. همه فعالیتهاشون به یه نقطه مبهم ختم میشه که نمیدونیم کیه!
-یعنی ممکنه مدیر دبیرستان رابط بوده باشه که هیچ اثری از خودش نزاشته؟ ممکنه کریس جزو خودشون بوده باشه و همه ی تغییر رفتارش رد گم کنی...؟ 🧐
به تصویر چسبيده روي تابلو خيره شدم: خواهش مي كنم كريس...! بگو تو عضو اونها نبودی! ☹️
سعی میکردم اطلاعات رو توی ذهنم دسته بندی کنم: چهار مظنون اصلی پرونده پرویاس مدیر و بولتر معاون دبیرستان و دنیل ساندرز دبیر ریاضی و لالا...
رفتم خونه و یه دوش آب سرد گرفتم... اوبران اومده بود دنبالم. باید میرفتیم پزشکی قانونی. اونجا هم چیز خاصی دستگیرم نشد غیر ازاینکه قاتل حرفه ایه و قطعا دفعه اولش نبوده! 🙄
باید میرفتیم سراغ ساندرز. شاید اون چیز بیشتری بدونه...🙄
تو بیمارستان بود. بالاسر تخت مادرش. دوربینها رو هم که بررسی کردیم، نشونه ای از خروج از بیمارستان تو اون ساعت یا ارتباط مشکوک نبود.
برای اتفاقی که افتاده بود خیلی ناراحت بود: کریس شب آخر اومده بود پیش من. خیلی آشفته بود. یه چیزی میخواست بگه ولی نتونست...😔انقدر عصبی بود گوشیشم اینجا جا گذاشت.
و گوشی رو بهم داد! چیزی که کل دبیرستان رو دنبالش گشته بودم... 🙃
گوشی رو زدم به شارژ و روشن کردم... چیز خاصی نبود. غیر از یه سری تماس با یه خط اعتباری که کریس جواب نداده بود و اون خط هم خاموش بود. از گوشی دل نمیکندم... یه چیزی باید باشه. تو فایلهای صوتی ش رو گشتم. Chapter1 رو پلی کردم...
حالم بد شد!😵 سرگیجه گرفته بودم...🤭 اون مثل هیچ آهنگی نبود!🎵 یعنی کریس عضو چه گروهی شده بوده؟!🤔 اون آهنگها.🎶 اونا احتمالا دلیل تغییر رفتارش بودن...🧐
@nimkatt_ir🇮🇷✨
#داستان_کوتاه
#تشرف مرد حمال خدمت امام زمان
مرحوم آیت الله خوانساری عالم بزرگ اصفهان میگفت:
🌴🌴🌴 در بازار اصفهان بودیم یه حمالی میومد رد بشه به ما سلام می داد تو دلم می گفتم بلاخره ما هم یه مریدپیدا کردیم حمال بازار است ولی خوب اشکالی ندارد کم کم به این آقا علاقه مند شدیم یه بار وایستادگفت:
✨ میشه یه وقتی کاری داشتم مزاحم شما بشم شما برای ما انجام میدی!
مرحوم خوانساری :گفتند بله اشکالی نداره
یه روزظهربرگشتم خونه دیدم خانومم گفت یه آقایی اومده گفته این آدرس ماست به حاج آقا بگین اگر تونستن یه سری به ما بزنن آدرسو نگاه کردم دیدم بغل قبرستانه محل سکونت هم نبودرفتم دیدم محل سکونت اون مرد حماله باخودم گفتم جای مناسبی برای زندگی کردن نیست
داخل شدم،دیدم مرد مریض ویه گوشه دراز کشیده😔😔
گفتم پاشو ببرمت دکتر
گفت نه،من رفتنی هستم فردا از دنیا میرم.
گفتم :شما از کجا میدونی مگه علم غیب داری
هی طفره می رفت؛
آخرش گفت آقام بهم گفته:
آقااااااات
آقات دیگه کیه😳
گفت:آقام،صاحبم امام زمانم🌸🌸🌸🌸
گفتم:مگر تو با امام زمانت ارتباط داری
بله،آقالطف دارندهر هفته به ما سری میزنند
اینجاااااااا
تو هرهفته با آقا ارتباط داری!!!!
چی شد آخه اینجوری شدی من عالم بزرگ این شهر آقاروندیدم😭😭
اون اوایل جوونی که در پی کسب رضای خدا بودیم یکدفعه ای دلداده ی آقا شدیم بالاخره دستمون به قدمهای آقا رسید🌼🌼🌼
وایشون رو ملاقات کردیم موقع خداحافظی گفتم:
آقاجان🌹میشه همیشه شما رو دید..........
آقام یه نیم نگاهی به من کرد وفرمود:
قول میدی خوب باشی☘☘☘
♥️گفتم آقا به عشق شما باشه
من به قولم وفا کردم آقایم🌷🌷🌷
سر عهدشون بودن وهرهفته ملاقات داشتیم.
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
هدایت شده از بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
🔔زنگ تفریحی های عزیز ❤
🔸در دور دوم جشنواره زنگ تفریح با ما همراه باشید🤝
✅اینبار در 3⃣ بخش 😃
➖ بخش #فردی :
به تنهایی ✋و مثل دوره ی قبل ، در بخش هایی که گفته میشه👌
➖بخش #من_و_خانواده :
با خانواده👨👩👦👦 ، با همکاری مامان وبابا و در بخش هایی که گفته میشه👌
➖بخش #من_و_دوستانم :
با دوستان 👦👦🏼 ، به صورت گروهی ، در بخش هایی که گفته میشه و جایزه #ویژه در این بخش🎁😉
⚠️جانمونید از مسابقه ها😱😅
✨✨منتظر خبر های جدید درباره مسابقات باشید✨✨
🌼ایتا 👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_ویژه🤩
#فیلم_خوب ببینیم👀
🎥مستند " #رویای_ایرانی"
♨️خبرنگاری آمریکایی رویای دیدن رهبر معظم انقلاب را دارد و همین مسئله دلیل سفرش به ایران میشود، او آمده تا نویسنده نامه به جوانان اروپایی و آمریکایی را از نزدیک ببیند.
#مستند #رویای_ایرانی درباره این خبرنگار و داستان سفرش به کشورمان است
لینک دانلود:
https://www.google.com/amp/s/www.filimo.com/m/cLjvq/%25D8%25B1%25D9%2588%25DB%258C%25D8%25A7%25DB%258C_%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2586%25DB%258C%3famp
#تعطیلات_کرونایی😷
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
رسیدیم به بخش هفتگی😌 توی این بخش با جزئیات بیشتر کارهای هر روزتون رو یادداشت میکنید و اتفاقات و اهد
ازینجا به بعد بولت ژورنال کاملا شخصیه😁
یعنی خودتونین که انتخاب میکنین چه صفحه ای بزارین چه صفحه ای نزارین😉
ولی بازم ما چندتا پیشنهاد بهتون میگیم تا بدونین کلیت یه صفحه تو بولت ژورنال به چه صورته☺️
صفحه بعدی ای که میتونین تو بولت ژورنال کار کنین، "لیست خوشحالی ها" و "لیست ناراحتی هاست"😌
تو این لیست مینویسین من از چیا ناراحت شدم؟ از چیا خوشحال شدم؟
حتی میتونین یه لیست داشته باشین که: من وقتی حالم بده با چیا حالم خوب میشه؟🙂
اینجوری هروقت حالتون بده و نمیدونین چیکار کنین میرین اونو میبینین😉
#بولت_ژورنال
#آموزش_تایم
#مهارت_طوری
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#مردی_در_آینه #سید_طاها_ایمانی #قسمت_سوم اوبران داشت با تلفن حرف مي زد از خانواده مقتول خداحافظی ك
#مردی_در_آینه
#سید_طاها_ایمانی
#قسمت_چهارم
فایل رو برای اوبران هم گذاشتم. حالت اون هم عادی نبود ولی نه به بدی من... فقط گفت: چه آرامش عجیبی داشت!🙃
باید میفهمیدم اون فایل چیه. شاید کمکی به حل پرونده میکرد. سراغ پدر و مادرش رفتم مادرش گفت قبلا هم دیده کریس یه چیزایی شبیه به اون رو گوش میکنه ول هیچ وقت نپرسیده🤨 ولی فکر میکنم اون فایلا رو از آقای ساندرز گرفته...
زنگ آپارتمان رو زدم. با زنگ دوم در رو باز كرد
-خواب بودید؟
جا خورده بود: نه کارآگاه بفرمایید تو. دخترم برو به مامان بگو مهمون داریم
-چندان وقتتون رو نمي گيرم... بعد از پرسيدن چند سوال اينجا رو ترك ميكنم.
+بفرمایید داخل. كار پرونده به كجا رسيد؟ موفق شديد ردي از قاتل پيدا كنيد؟
-در واقع براي چيز ديگه اي اينجام. مي خواستم ببينم مي تونيد اين فايل رو شناسايي كنيد و بهم بگيد چيه؟ 🤔
و فايل صوتي رو اجرا كردم.
لبخند عميقي صورتش رو پر كرد لبخندي كه ناگهان روي چهره اش خشك شد و صورتش درهم رفت: فكر می كنيد اين به مرگ كريس مربوطه؟ 🤨
-هنوز نمی تونم در اين مورد با قاطعيت حرف بزنم🧐
+چيزي كه شنيديد، آيات اول قرآنه. سوره حمد. آيات ستايش خدا... Chapter به مفهوم بخش يا قسمت نيست. هر كدوم از اونها يكي از سوره های قرآنه📓
ناخودآگاه یه قدم برگشتم عقب: اسم قرآن رو شنيده بودم... اما... اين يعني؟ تو... يك ...
+مسلمان
-عربی؟
ناخودآگاه خندید: نه کارآگاه! مگه همه مسلمونا عربن؟! چای بیارم یا قهوه؟
جرات نمي كردم توي اون خونه چيزي بخورم...😨 اما می ترسيدم برخورد اشتباهی ازم سر بزنه. و اون بهم مشكوك بشه كه همه چيز رو در موردش فهميدم
يه خلافکار مسلمان بهتره بگم يه تروريست...😰 حتما تروريست و خرابكار بودن به مفهوم گذاشتن يك بمب يا حملات انتحاری نيست. می تونست اشكال مختلفی داشته باشه...
همين طور كه پشت پيشخوان آشپزخانه ايستاده بود، خيلی آروم، اسلحه م رو سر كمرم چك كردم.🔫 آماده بودم كه هر لحظه باهاش درگير بشم.
در همین لحظه دخترش اومد یه لیوان آب گرفت و رفت سمت مادربزرگش.
+مي تونم بپرسم چه چيزي باعث شد اين فكر براتون ايجاد بشه كه قتل كريس با مسلمان بودنش در ارتباطه؟🤔
با شنيدن اين جمله شوك جديدي بهم وارد شد. به حدی درگير شرايط بودم كه اصلا حواسم نبود بودن اون فايل ها تو گوشی كريس مي تونست به مفهوم تغيير مذهب يك نوجوان 16 ساله باشه.
تا اون لحظه داشتم به اين فكر می كردم شايد كريس متوجه هويت اونها شده بوده و همين دليل مرگش باشه. 🧐
اما اين سوال، من رو به خودم آورد و دروازه جديدي رو مقابلم باز كرد:حملات تروریستی!🙄 شايد كريس حاضر به انجام چنين اقداماتي نشده و براي همين اون رو كشتن. يا شايد ديگه براشون يه مهره سوخته بوده🤔
من وسط برنامه های يه گروه تروریستی بودم! 😰
مهم نبود به چه قیمتی! نمي تونستم اجازه بدم جوان ها و مردم كشورم رو نابود كنن.اون از پشت پيشخوان، دست من رو نمي ديد. دستي كه ديگه تقريبا روي اسلحه ام بود...🔫 و تيري كه هرگز خطا نمي رفت...
با چهره اي گرفته، هنوزم منتظر جواب بود...🙄
-هنوز چيزي مشخص نيست. ما باید تمام جوانب زندگی مقتول و اطرافيانش رو بررسی كنيم.
خیلی آروم با انگشت اشاره اسلحه رو از روی ضامن برداشتم.
داشت حرف میزد ولی من گوش نمیدادم. برای چند ثانيه حس كردم ناراحته. واقعا خوب نقش بازی می كرد... تروريست لعنتی!
توي اون شرايط سخت، داشتم غير مستقيم بازجوييش ميكردم و دنبال سرنخ بودم.🤨 فشار شديدي رو روی بند بند وجودم حس می كردم. فشاری كه بعضي از لحظات به سختی می تونستم كنترلش كنم و فقط از يه چيز می ترسيدم. اینکه تنها سرنخي كه مي تونست من رو به اون گروه تروریستی وصل كنه رو با دست خودم بكشم و اينكه اصلا دلم نمیخواست اون رو جلوی دخترش با تير بزنم.
ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود💗فقط كافی بود كسي كنارم بایسته از يه قدمی هم می تونست ضربات قلبم رو بشنوه...
در اين بين، دخترش با فاصله از من، چيزی رو روی زمين انداخت...
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#مسابقه_کتابخوانی
📖کتاب "هیچ کس به من نگفت"
✒به قلم استاد حسن محمودی درباره حسرت های یک نوجوان
⏲زمان معرفی برگزیدگان: 15اردیبهشت 99
⌨شرکت در آزمون بر خط و دریافت هدیه مسابقه از لینک زیر:
javaneno.amfm.ir/ketab
🔷🔸💠🔸🔷
رسانه اختصاصی نوجوانان فاطمی
@javane_no
هدیه(دانلود کتاب رایگان).pdf
5.57M
#مسابقه_کتابخوانی
📥دانلود کتاب "هیچ کس به من نگفت"
✒نوشته استاد حسن محمودی درباره حسرت های یک نوجوان
⏲زمان معرفی برگزیدگان: 15اردیبهشت 99
⌨شرکت در آزمون بر خط و دریافت هدیه مسابقه از لینک زیر:
javaneno.amfm.ir/ketab
🔷🔸💠🔸🔷
رسانه اختصاصی نوجوانان فاطمی
@javane_no
💠 نیمکت 💠
داشتم درسمو میخوندم که گوشیم زنگ زد📲 نوشته بود "یوسف زهرا" 🤔 تو ذهنم یه لحظه کل مخاطبام رو دوره کر
✅سلام اقاجون الهی قربونت برم میگن قراره برگردی پیشمون 😍😍دارن همه زمین و آسمان و همه دنیا رو برای برگشتنتون ضد عفونی میکنن😷🤒😷🤒
آقاجون میدونم لیاقت دیدنتون رو ندارم 😔😔ولی همه دلگرمی زندگی منی.درست خوب نیستیم ولی توکه خوبی برامون دعا کن همین که صدات میشنوم یه دنیا ارزش داره از بچگی هر کار خوبی میکردم به عشق شما بود ولی هرچی بزرگ تر شدم وندیدمت ازت دورتر شدم به قدری که احساس میکردم دیگه پشیمون بر نمی گردی ولی ازاین که دوباره پیداتون کردم خیلی خوش حالم شاید این کرونا هر اثر بدی که داشت واسه من خوب بود وقتی توی خونه نشستم یه گوشه وقرنطینه شدم و هیچکدوم از دوستام ازم خبر نگرفتن😭😔 یهو دلم برات تنگ شد گفتم چه طور یه آقایی هست همیشه برام دعا میکنه و همه جوره هوا مو داره من فراموشش کردم😭😭😔 تورو آقا ما قرنطینه کردیم با گناهامون فراموشکاریمون با خیلی کار های دیگه که شاید خودمم یادم نمیاد ولی شما بهتر از خودم خبر داری آقا برگرد برگرد واقعا دلم و تمام وجودم تورو کم داره😭😭😭😭
#ارسالی_نیمکتی_ها
#تماس_تلفنی_با_امام_خوبیها
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🔰بازی خرطومی🐘
.
📋وسایل مورد نیاز
۱_جوراب شلواری کشی(بجاش میتونید یک تیکه پارچه رو به سرتون ببندید)
۲_چند توپ یا چند لیوان یا هر وسیله ای که بهش ضربه بزنید و بندازیدش
.
📎پارچه یا چوراب رو به سرتون ببندید و به تهش یک وسیله سنگین وصل کنید تا بتونه تاب بخوره!!
میتونید مسیر ، موانع و اشیاء امتیاز دار رو هر جور که میخواید و باهر وسیله ای بچینید
گردنتون رو گرم کنید خرطومتون رو تکون بدید و امتیاز بگیرید!😁
.
📌مناسب برای کودک و بزرگسال
📌افزایش دقت عمل و واکنش
.
#بازی_خانوادگی
#تعطیلات_کرونایی 😷
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
ازینجا به بعد بولت ژورنال کاملا شخصیه😁 یعنی خودتونین که انتخاب میکنین چه صفحه ای بزارین چه صفحه ای
📄لیست آرزوها💫: همه آرزوهاتون رو تو یه صفحه بنویسید و براشون تلاش کنین😉
📃لیست تجربه ها: تجربه هایی که به دست آوردین رو بنویسین😁 حتی از تجربه بزرگترا هم میتونین استفاده کنین☺️
📄لیست ایده ها: ایده هاتون در هر زمینه ای رو بنویسین و بعدا ازش استفاده کنین😌
📃لیست موزیک ها، فیلم ها و کتاب های مورد علاقه😍🤩
📄لیست درآمد و مخارج و پس انداز برای مدیریت اقتصادی😜
📃لیست وسایل مورد نیاز برای سفر✈️
📄لیست لوازم شخصی که باید خریداری بشن😌
#بولت_ژورنال
#آموزش_تایم
#مهارت_طوری
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
داشتم درسمو میخوندم که گوشیم زنگ زد📲 نوشته بود "یوسف زهرا" 🤔 تو ذهنم یه لحظه کل مخاطبام رو دوره کر
✅📱سلام امام مهربونی ها ...
شرمنده اگه نتونستم باهاتون تماس بگیرم این روزها تمام جهان یه ویروس از خدا بی خبر اومده فرا گرفته ما هم براس سلامتی خودمن و دیگران تو خونه نشتیم دعا مکنیم این روزها تمام کادر درمانی پرستاران و دکترا کارشون چند برابر شده خیلی خسته میشن دلم بد جوری میسوزه آخه بعضی از این مردم گوششون به این حرف ها بده کار نیست نکات بهداشتی رو رعایت نمی کنن . دلم میخواد هر چه زوتر ظهور کنین آخه فقط شما میتونید این جهان رو از این ویروس پاک کنید .
این روز ها حال وهوای مردم بی قراری میکنه دلتنگ شماست دلتنگ کسی که یک جهان منتظر آمدش هستند ایام نیمه شعبان هست و چشماها همه به در دوخته شده دری که مولایمان مهدی قصد کوبیدنش را بزند منتظر بودن خیلی سخته اونم منتظر مولایمان مهدی 🌸
تنها دعای امروز ما ...
❤اللهم عجل لولیک الفرج ❤
#ارسالی_نیمکتی_ها
#تماس_تلفنی_با_امام_خوبیها
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سندروم FOMO🙄
انبوه اطلاعات، حتی اگه اطلاعات درستی باشه مغز مارو دچار چالش میکنه... 🤯
#قسمت_سوم
#سواد_رسانه
#آنتی_کرونا
#ویروس_رسانه_ای
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
🚨بصورت زنده
🔰سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب روز نیمه شعبان برگزار خواهد شد
🔻حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی روز پنجشنبه، ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ مصادف با نیمهی شعبان، سالروز ولادت باسعادت قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ملت شریف ایران مستقیم سخن خواهند گفت.
🔸️سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب ساعت ۱۱ صبح از شبکههای رسانهی ملی و همچنین از پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR و حسابهای اینستاگرام و توئیتر این پایگاه به زبانهای مختلف و بصورت زنده پخش خواهد شد.
@Khamenei_ir
💠 نیمکت 💠
#مردی_در_آینه #سید_طاها_ایمانی #قسمت_چهارم فایل رو برای اوبران هم گذاشتم. حالت اون هم عادی نبود ول
#مردی_در_آینه
#سید_طاها_ایمانی
#قسمت_پنجم
با وحشت تمام برگشتم پشت سرم و لحظه ای از زندگيم اتفاق افتاد كه هرگز فراموش نميكنم... 😓
اسلحه توي غلاف گير كرد...!😲
درست لحظه اي كه با وحشت تمام می خواستم اون رو بيرون بكشم گير كرد... به كجا؟ نميدونم!😕
كسي متوجه من نشد. آقای ساندرز دويد سمتش و اون رو بلند كرد. با ليوان آب خورده بود زمين... دستش با تكه های شكسته ليوان، زخمی شده بود. زخم كوچيكی بود اما دنيل در بين گريه هاي اون، با دقت به زخم نگاه كرد می ترسيد شيشه توی دست بچه رفته باشه... 😔
اون نگران دخترش بود و من... با تمام وجود می لرزيدم. دست و پام هر دو مي لرزيد... من هرگز سمت يه بچه شليك نكرده بودم... يه دختر بچه كوچيك...👧🏻
حالم به حدي خراب شده بود كه حد نداشت. به زحمت چند قدم تا مبل برداشتم و نشستم. سرم رو بين دست هام گرفته بودم و صورتم بين انگشت هام مخفی شده بود... انگشت هايی كه در كمتر از يك لحظه، نزديك بود مغز اون بچه رو هدف بگيره... 😓
هيچ كسی متوجه من نبود و من نمی دونستم بايد از چه چيزی متشكر باشم!
سرم رو كه بالا آوردم، همسرش اومده بود. با يه لباس بلند و روسری بلندی كه عربی بسته بود. نورا گريه می كرد و مادرش محكم اون رو در آغوش گرفته بود...
روسری؟!
مادر ساندرز، روسری نداشت! مادر ساندرز مسلمان نبود. چطور ممكنه؟!
مادر دنيل ساندرز مسلمان نبود اما هنوز زنده بود؟!!!! چطور چنين چيزی ممكن بود؟! شايد اون نفر بعدی بود كه بايد كشته می شد...!😕
فشار شديدي از درون داشت وجودم رو از هم می پاشيد. فشاری كه به زحمت كنترلش می كردم
- ببخشيد آقای ساندرز ... اين سوال شايد به پرونده ربطی نداشته باشه اما می خواستم بدونم شما چند ساله مسلمان شديد؟
+حدودا 7 سال.
- و مادرتون؟
نگاهش با محبت چرخيد روی مادرش.
- مادرم كاتوليك معتقديه. هر چند تغيير مذهب من رو پذيرفته اما علاقه اون به عیسی مسیح بیشتر از علاقه ش به پسرشه🙃
بدون اينكه حتي لحظه اي بيشتر بايستم از اونجا خارج شدم. اگر القاعده بود توی اين 7 سال حتما یه بلايی سر مادرش می آورد. اون هم زنی كه مريض بود و مرگش می تونست خيلی طبیعی جلوه كنه.🙄
روز بعد زودتر از همه سرکار حاضر شدم.
اوبران كه اومد، من دو بار كل پرونده قتل رو از اول بررسی كرده بودم.
+باورم نميشه! تو اين ساعت اينجايی🤩
- هر چقدر اين پرونده رو بالا و پايين مي كنم هيچي پيدا نمی كنم. ديگه دارم ديوونه ميشم🤯
+ساندرز چی؟ 😕
چند لحظه در سكوت بهش خيره شدم و دوباره نگاهم برگشت روی تخته. اسم ساندرز رو از قسمت مظنونين پاك كردم: ديشب باهاش حرف زدم. فكر نمی كنم بين اون و قتل ارتباطی باشه. خصوصا كه در زمان قتل توی بيمارستان بوده.
- چی شد نظرت عوض شد؟!
نمي دونستم چي بگم. اگه حرفی ميزدم ممكن بود برای خانواده ساندرز دردسر درست كنم.
ممكن بود بی دليل به داشتن ارتباط با گروه های تروریستی محكوم بشن و پرونده از دستم خارج بشه.☹️
بيش از شش ماه گذشت و اين مدت، پر از پرونده هايی بود كه گاهی به راحتي خوردن يك ليوان آب می شد ظرف كمتر از يه هفته، قاتل رو پيدا كرد.
پرونده كريس تنها پرونده بی نتيجه نبود، اما بيشتر از هر پرونده ديگه ای آزارم داد. بدتر از همه اینکه اسلحه برای انگشتام سنگين شده بود. چهره نورا ساندرز کابوس من شده بود😟
چند لحظه به نشان و اسلحه م نگاه كردم. چشمم اون رو می ديد اما دستم به سمتش نمی رفت. فقط نشان رو برداشتم. يه تحقيق ساده بود.
اوبران از من جدا شد و من به كل فراموش كردم اسلحه ام هنوز تو كشوی ميزه و از اداره زدم بيرون.
دور و برم رو نگاه میکردم که ناگهان
باورم نمي شد! بعد از 6 ماه...
لالا؟!!!😕
خيلي شبيه تصوير كامپيوتری بود. اون طرف خيابون با چند تا جوون كه جلو يه ساختمون کنار هم ايستاده بودن.
سريع ترمز كردم و از ماشين پريدم بيرون و دويدم سمتش.
-لالا؟ تو لالا هستی...؟
با دیدن من پا به فرار گذاشت سرعتم رو بیشتر کردم و سعی کردم خودم رو بهشون برسونم. با فرارش ديگه مطمئن شده بودم خودشه...
يكي شون مسيرم رو سد كرد: هی تو با كی كار داری؟ و هلم داد عقب.
- بريد كنار با شماها كار ندارم
یکی شون با يه دست يقه ام رو محكم گرفت اصلا نمی فهميدم چرا اون سه تا خودشون رو قاطی كرده بودن.
نشانم رو در آوردم: كارآگاه منديپ. واحد جنايی
چشم چرخوندم لالا رفته بود. اعصابم بدجور بهم ريخته بود.
صحبت اونجا بی فايده بود. دستم رو بردم سمت كمرم، دستبندم رو در بيارم كه... جا خوردم! تازه حواسم جمع شد مسلح نيستم! اونها هم تغيير حالت رو توي صورتم ديدن: چی شده كارآگاه؟! بقيه اسباب بازی هات رو خونه جا گذاشتی؟! اين دستبند و نشان رو از كجا خريدی؟ اسباب بازی فروشی سر كوچتون؟! 🤪
و زدن زير خنده... هلش دادم كنار ديوار و به دستش دستبند زدم
پهلوم یه لحظه آتیش گرفت. با ضربه دوم دیگه نتونستم بایستم و اونا پا به فرار گذاشتن...
@nimkatt_ir 🇮🇷✨