7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | ۲۵ اسفند؛ سالروز حمله شیمیایی #صدام به #حلبچه در جریان #عملیات_والفجر_۱۰
♦️صحنه های مختلف از #بمباران_شیمیایی شهر بی دفاع حلبچه
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#رزمندگان_اسلام
کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇
🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☫﷽☫
┄┄❅🇮🇷🇵🇸❅┄┄
🎥
قرائت #وصیتنامه #شهید_مهدی_باکری توسط #شهید حاج_فضل_الله_محلاتی نماینده ولی فقیه (نماینده_امام) در #سپاه_پاسداران
💥
•┈┈••✾• #صلوات •✾••┈┈•
#فتامل
❤️
#اسرائیل_باید_محو_شود
#ישראל_צריכה_להימחק_מעל
هدیه محضر شهدا
┄┅❀#صلوات❀┅┄
#نیم_پلاک (سروش)
https://splus.ir/joingroup/ADBH8XOr_mqkMq-7-TPKTg
(ایتا)
https://eitaa.com/joinchat/1817247767Cecd540b4f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☫﷽☫
┄┄❅🇮🇷🇵🇸❅┄┄
🎥
صحبت های #شهید_رجایی
🌻
ما کجاییم؟...
💥
•┈┈••✾• #صلوات •✾••┈┈•
#فتامل
❤️
#اسرائیل_باید_محو_شود
#ישראל_צריכה_להימחק_מעל
هدیه محضر شهدا
┄┅❀#صلوات❀┅┄
#نیم_پلاک (سروش)
https://splus.ir/joingroup/ADBH8XOr_mqkMq-7-TPKTg
(ایتا)
https://eitaa.com/joinchat/1817247767Cecd540b4f5
هدایت شده از پاسدار انقلاب
♦️شهرداری که هیچ وقت حقوق نگرفت!
🔹آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهردای بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. همه کسانی که نیازمند بودند و او مراجعه میکردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه مبلغ سی هزار تومان هم به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از حقوق اینجانب به ایشان برداخت شود.
🔹به همین دلیل به شهرداری بدهکار شده بود. بعد از آمدنش به سپاه به او گفتم: تو که شهرداری بودی و اختیارات لازم را داشتی چرا از حقوق خودت به نیازمندا میدادی؟ بعدشم گفتم: اگه اجازه بدی حقوقت رو حساب کنیم تا بری از حسابداری بگیری. گفت: نه لازم نیست من حقوقم را گرفتم.
📌راوی: علی عبدالعلی زاده
#مهدی_باکری
ـــــــــــــــــــــــ
🚨پایگاه خبری #مقاومت 💠
@passdar
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس(NGO)
شهید محمدعلی رجبی.pdf
330.1K
📚#تولید_محتوا
💥زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمدعلی رجبی
🔹 کاروان بزرگ راهیان نور فرهیختگان فارس
✴️ زندگی نامه، وصیت نامه و... شهدای فرهنگیان استان فارس
⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس
آبان ماه ۱۴۰۳
#انجمن_راویان_فجر_فارس
@raviyanfarss
هدایت شده از صراط ولایت
b63e31_22دعای-جوشن-صغیر.mp3
13.72M
🎙دعای جوشن صغیر با نوای حاج مهدی سماواتی
💫دُعای جوشَنْ صَغیر، دعایی است که از امام موسی کاظم(ع) نقل شده و قرائت آن در دفع دشمن و محفوظ ماندن از بلاها مؤثر است.
نقل شده که زمانی که شهید فَخ قیام کرد و به دست عمال بنی عباس به شهادت رسید، موسی الهادی خلیفه عباسی تصمیم گرفت بزرگان خاندان پیامبر(ص)، به خصوص حضرت موسی بن جعفر(ع) را به قتل برساند. علی بن یقطین در نامهای این مطلب را به امام کاظم(ع) گزارش داد و آن حضرت نامه را برای بستگان و شیعیان خویش خواند و فرمود: نظر شما در این باره چیست؟ همگی گفتند نظر ما این است که خود را از این ستمکار مخفی کنی و از دسترس او دور گردی. امام تبسم کرد و پس از تمثّل به بیتی از شعر کعب بن مالک چنین فرمود: ترس نداشته باشید که در اولین نامهای که از عراق آید خبر مرگ موسی بن مهدی خواهد رسید. سپس توضیح دادند که بر اثر خواندن دعا، جدّ خود پیامبر(ص) را در خواب دیدند و مژده هلاکت دشمن را از آن حضرت شنیدند.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی می فرمود : رهبر انقلاب در زمان جنگ ۳۳ روزه لبنان با اسرائیل توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر داشتند
بعد آقا توضیحی دادند و فرمودند :«این دعای جوشن صغیر حالت یک انسان مضطر است؛ انسانی که در یک اضطرار شدید است و میخواهد با خدا حرف بزند.»
🚨امشب با وجود شادی دنیای اسلام، شب سختی برای مسلمانان مظلوم ساکن نوار غزه خواهد بود.
«دعای جوشن صغیر» و «سوره ی حشر» را به نیت برگشت شرّ دشمنان اسلام به خودشان بصورت همگانی و وسیع میخوانیم.
♻️نشر_حداکثری
هدایت شده از شهیدانه
🌹وصیت نامه ی بسیار عجیب یک شهید...
🌹بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم. داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیتنامه نوشته بود:
من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم.
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازه من پیدا میشود و زمانی که جنازه من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند و...
بعد از خواندن وصیتنامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است.»
🌹شادی روح مطهرش صلوات...
@shahidanehha
✍ بلاغیه #شهید_مهدی_باکری فرمانده لشگر ۳۱ عـــاشورا به فرماندهان زیر دستش:
1⃣ بعد از همه نیروها غذا بگیرید؛ غذایتان کمتر و هم نوع سربازها باشد!
2⃣ در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید!
3⃣ در داشتن مواد غذایی؛ کمپوت و میوه و چای و غیره کمتر از بقیه باشید!
4⃣ در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه باشید ...
🌷۲۵ اسفند ۱۳۶۳ _ سالروز شهادت مهدی باکری فرمانده لشگر همیشه پیروز ۳۱ عاشورا
#ساده_زیستی
#قهرمـان_وطن
#دفــاع_مقــدس
#رزمندگان_اسلام
هدایت شده از یاران خرازی مدافعان ولایت
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🎥 خاطره جالب #حاج_حسین_یکتا از نحوه تفکر و شهادت #شهید_حاج_احمد_کاظمی
🌴
#به_ما_بپیوندید
#کانال_یاران_خرازی_مدافعان_ولایت
┄┅❀ #صلوات ❀┅┄
🌴🇮🇷🌴
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/yarankharazi
هدایت شده از شفا خونه حضرت زهرا سلام الله علیها
🔺🔻🔺
📢 غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد
🔻سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️ در این شبها وروزهای عزیز، شهدایی را که امنیتمان را مدیونشان هستیم، فراموش نکنیم.
✅ "تعمیر انگشتر بعد از شهادت"
🔷محمدرضا، انگشتر عقیقی داشت که سالها زینت بخش انگشتش بود. رکاب انگشتر در تمرینات نظامی ترک برداشته بود.
🔶وقتی در سال ۱۳۶۲ عازم جبهه بود انگشتر را به مادرش سپرد و سفارش کرد که از آن خوب نگهداری کند تا پس از بازگشت تعمیرش کند.
✳️محمدرضا در عملیات خیبر مفقود الاثر شد و بعد از آن این انگشتر مونس و همدم مادرش بود، تا اینکه شب سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۷۹ شهید با دو نفر از دوستانش را در خواب دیدم دوستان خود را برای پذیرایی به منزل آورده بود و بعد از پذیرایی و گفت وگو با دوستانش وقتی داشتند از منزل خارج میشدند. دوستان شهید به من اشاره کردند و گفتند: حالا که تا اینجا آمدیم، لا اقل پدرت را از خواب بیدار کن تا تو را ببیند. محمدرضا گفت: «نه، به علت علاقه ای که ایشان در بین برادران به من دارد اگر بیدارش کنم دیگر نمیگذارد من برگردم تا بیدار نشده برویم،من آثاری از خودم برایش گذاشتم .
❇️بیدار که شدم با کسی در مورد این خواب صحبت نکردم، اما دائم چشمم دنبال آثاری از شهید بود که به آن اشاره کرده بود. یک هفته بعدِ هفتم محرم بود، زمانی که مادر شهید به سراغ انگشتر می رود، متوجه می شود که انگشتر از محل شکستگی به هم متصل شده بلافاصله مرا خبر کرد و دیدم که انگشتر کاملاً سالم است.
💠 این انگشتر در موزه شهدای تهران نگهداری می شود.
📎منبع:وبلاگ کمیته ی جست و جوی مفقودین
📝 راوی:پدر شهید محمدرضا خانه عنقا
🌙⭐️🌙💫⭐️🌙
#ما_زنده_ایم
#حکایاتی_شگفت_انگیز_از_زنده_بودن_شهدا
🌷🎍🌷🎍🌷
ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ https://eitaa.com/joinchat/2071920996Ca1e2fc5157
ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ