eitaa logo
نیم پلاک
639 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
371 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ۱۰ 🌷 🌱 طبق روال هر روز رفتیم طبقه ی بالای خونمون ، انگار معتادش شده بودم ، تا نشست گفتم: دستاتو بگیر جلو ، گرفت جلوی صورتم ، شروع کردم هر گندی از دیروز زده بودم گفتم. خندید و گفت چرا هرروز این کارو باهم میکنیم گناهامون کمتر میشه؟ خب معلومه،که کمتر کنیم ، ببین من بالای سرت نیستم ، پس چرا گناهات هرروز میشه؟ خب همه اینا به خاطر دیگه، برای من مهمه که وقتی بهت اگه خلاف اونو انجام بدم ، بی معرفتیه. پرید و صورتمو بوسید و ادامه داد: آخه قربونت برم،وقتی توی میگه آیا نمیدونند که خدا اونارو میبینه،پس باید ببینیم چه خدایی رو داریم میکنیم. که مارو آفریده و برامون خدایی کرده حالا بریم جلوی اون کنیم؟! 📙 ... 📖 صفحه ۱۳۱ 🌱 (خاطراتی متفاوت و آموزنده از رفاقت های شهدایی) خاطرات شهید 🌷 🌷 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🇮🇷 @sefr_asheghi 🇮🇷
🔴 همسر : 💠 یک هفته بود مادرم در بیمارستان بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و ، می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر می‌کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها رو می‌کنید.» گفت: «دستی که به مادرش می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم. 📙کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ عكسی بسيار شورانگيز و پر رمز و راز: اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش باقی مانده است: "نرخ رفتن به سوريه چند است؟ قدر دل كندن از دو فرزند است" آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و ساعت ۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش می‌گذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که می‌زدیم گفتم: "مصطفی جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده" گفت: "مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام می‌شود" باور کنید الان هم با اینکه پسرم شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)، می‌دانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده... مصطفی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۵ به منطقه مقاومت سوريه اعزام و در تاريخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ مصادف با يازدهم ماه مبارك رمضان در وقت افطار در حماء به دست تكفيری های جنايتكار به درجه رفيع نائل آمد... شهید مدافع حرم 🦋🦋🦋