خاطره شهید عبدالمهدی کاظمی .mp3
22.35M
🌴🌹🇮🇷🌷🌴
سالروز شهادت #شهید_مدافع_حرم_عبدالمهدی_کاظمی
و #شهید_مدافع_حرم_عبدالحسین_یوسفیان
در #خانطومان
ذکر خاطرات از زبان برادر #عبدالمحمود_محمودی
🌴🌹🇮🇷🌷🌴
هدایت شده از 🌷مهمانی شهدا 🌷
#سیره_شهدا 🌺🌺🌺
🌸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت!🌸
🌿اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن.
یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
🌿عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
🌿فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
🌿وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
شهید عبدالمطلب اکبری
🆔 @m_setarehha
هدایت شده از بصیرت
💢 چند روزی بود که هرچندساعت پیرزنی با ۱۱۰ تماس میگرفت و ساعت رو میپرسید
میگفت قرص دارم باید بخورم نمیدونم ساعت چند هستش با تلفن های دیگه هم تماس میگیرم فکر میکنن دارم مسخره میکنم و جواب نمیدن
بچه های مرفوک آدرس پیرزن رو گرفتن و یه واحد گشتی اعزام کردن به منزل ایشون
وقتی رسیدن دیدن پیرزن در منزلی ساده زندگی میکنه و سواد هم نداره فقط بلده شماره ۱۱۰ رو بگیره
ساعت مصرف قرص های پیرزن رو پرسیدن و یادداشت کردن و برگشتن
از اون در اتاق مرفوک یک برگه نصب کردن و سر ساعت مصرف قرص ها با ایشون تماس میگیرن میگن مادرجان الان وقت قرص صورتیه هستش ... و هربار که نگهبان ها عوض میشن به نگهبان بعدی تاکیید میکنن که فراموش نکنی زنگ بزنی پیرزن قرص هاشو بخوره
*مرفوک: مرکز فرماندهی و کنترل
#پلیس_قانونمدار
@shohadanaja
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
هدایت شده از صدای لنجان
💢تکاور #لنجانی که به زانو درنیامد/شهیدی که کمتر از آن شنیده اید👇👇
http://sedayelenjan.ir/63160
با #صدای_لنجان همراه باشید
@sedayelenjan_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
🔴 #کوروش به چه کسی افتخار خواهد کرد؟
🔻 #زمانـــه | ملی گرا اگر حقیقتا ملی گرا باشد شرف دارد بر غرب گرا! اما حقیقت آن است که ملی گرایی در کشور ما، همیشه توسط غربگرایان ترویج شده است؛ آن هم نه بخاطر ایران که به واسطه مقابله با اسلام!
🔹 آنان که ادعا ملی گرایی داشتند یا گرد دیگ پلو سفارت انگلستان جمع بودند یا در جلسات شبانه سفیر آمریکا شرکت کردند! ؛ کاپیتولاسیون آمریکایی را غربگرایان پذیرفتند و ملی گرایان استقبال کردند؛ فقط حضرت روح الله بود که لب به اعتراض گشود و از ایرانی دفاع کرد!
🔹 فرزندان معنوی امام بودند که اجازه ندادند حتی یک وجب از خاک ایران جدا شود، این آیت الله خامنهای است که شب و روز از ضرورت احیای زبان فارسی و مصرف تولید ملی سخن میگوید. (و البته خود پیشتاز این سخن بود؛ مثلاً با اینکه پارچهی عمامهی ایرانی وجود نداشت، از تترون ایرانی برای عمامه اش استفاده کرد، هرچند عمامه اش از ریخت بیفتد!)
🔹 حتی اگر کوروش هم روزی بخواهد لب به سخن بگشاید از حماسه بچه رزمنده های لباس خاکی فکه و شلمچه و... خواهد گفت؛ سلام بر ابراهیم خواهد داد و از حاج قاسم و حججی هایی که برای اینکه فرهادهای وطنش خواب شیرین ببینند و طعم تلخ جنگ را در همدان و کرمانشاه نچشند از زندگی و زن و فرزند گذشتند خواهد گفت ، نه از کت و شلوار پوش های کرواتیِ ادکلن فرانسوی زده که لاتین را بهتر از پارسی صحبت می کنند!
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
👈پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
هدایت شده از 🌷مهمانی شهدا 🌷
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸ادامه مطالب.......🌸
«« محمد بخوان »»
«« راوی محمود نجیمی»»
روزهای آخر عملیات بود. در ستاد لشكر در شلمچه بودم. موقعیت ستاد در
محلی بود که هماکنون یادمان شهدای شلمچه است. مرتب با گردانهای عمل
کننده در تماس بودیم.
یک دفعه دیدم محمدتورجی از در وارد شد. دستش به گردنش بسته شده بود.
گوشه ابروی او هم پانسمان شده بود. کمر و گردن او هم همینطور. با خوشحالی به استقبالش رفتم.
مشغول صحبت شدیم. به یاد روزهای اولی افتادم که با هم آشنا شدیم. یادش
به خیر. سال63 بود.
آن زمان محمد در گردان امام محسن(ع) بود. بیشتر شبها به گردان آنها
میرفتم. عزاداریهای خوبی داشتند. خیلی باصفا بود.
یاد مجالس دعا در اردوگاه دارخوئین افتادم. فراموش نمیکنم. همان ایام سال
63 بود. یک روز رفتم پیش محمد.
بدون مقدمه گفت: من دیگه مداحی نمیکنم. دیگه نمیخوانم! علتش را
میدانستم. عدهای به او تهمت زده بودند!
شبیه همین ماجرا برای شهید ردانی پور هم پیش آمده بود. من هم این خبر را به
حاج حسین خرازی گفتم.
حاجی خیلی ناراحت شد.
حاج حسین خیلی آرام و خونسرد گفت: برو به تورجی سلام برسان و بگو
فلانی گفت: محمد بخوان، به حرف کسی هم کاری نداشته باش.
٭٭٭
محمد گفت: آقا محمود، میتونی ردیف کنی ما بریم تو خط؟ گفتم: آخه با
این وضعیت؟!
گفت: ببین چیکار میتونی بکنی. گفتم: باشه اما باید با حاج حسین هماهنگ
کنم.
موقع ناهار بود. آن روز بعد از مدتها غذای حسابی آوردند. چلوکباب! ما
همگي مشغول شديم.
بیسیمچی مشغول صحبت با حاج اسماعیل صادقی بود. حاج حسین هم
آنجا بود.
ما هم مشغول ناهار. بعد گوشی را داد به محمدتورجی و گفت: حاج اسماعیل
شما رو کار داره.
تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و
به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب میمونم!
اما بعد رفت پشت بیسیم. با برادر صادقی صحبت کرد.
حاج اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون!
محمد کمی مکث كرد. يكباره حال و هواي او عوض شد بعد با حالت خاصي
شروع کرد:
««در بین آن دیوار و در»»
«« زهرا(س) صدا میزد پدر»»
««دنبال حیدر میدویدم »»
««از پهلویش خون میچکید.»»
و همینطور ادامه داد. همه اشک می ریختند. بعدها از سردار صادقی شنیدم که
گفت: حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد.
داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود. وقتي حال حاج حسين منقلب
شد بيسيم را گرفتم و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!
بچه های مخابرات صدای محمد را پشت همه بیسیمها پخش کرده بودند.
نگذاشتیم محمد به خط برود. آن روز را در مقر لشكر ماند. غروب همان روز
گردان یازهرا (س)به عقب برگشت.
محمد تورجی هم با آنها به اردوگاه برگشت. برادر صادقی فردا به توصیه حاج
حسین خرازی به خط بازگشت.
به محض اینکه با ايشان به خط رسیدیم با یک انفجار حاج حسین خرازی به
شهادت رسید.
این یک شوک بزرگ به لشكر حماسه ساز امام حسین (ع) بود. پیکر حاجی را
برداشتیم. برگشتیم به اردوگاه.
مداحی محمدتورجی را فراموش نمیکنم. در کنار پیکر فرماندهاش در مسجد
چهارده معصوم اردوگاه دارخوئین آنقدر عاشقانه خواند که همه اشک میریختند.
بعد هم پیکر حاج حسین را در اردوگاه تشییع کردیم و به اصفهان فرستادیم.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
هدایت شده از بچه های مسجد
🌴🌹🇮🇷🌷🌴
هفته #بسیج_دانش_آموزی
گرامی می داریم یاد و خاطره #شهیدمحمدحسین_فهمیده و ٣٦٠٠٠ #شهید_دانش_آموز
#صلوات
🌴
بسیجی #عبدالمحمودمحمودی_راوی
هدایت شده از کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج استان اصفهان
https://hamkelas.com/اردوی-راهیان-نور99
پخش آنلاین از یادمان شرهانی راس ساعت ۱۱
پس از ورود به سایت و ثبت نام ساعت ۱۱ منتظر شما هستیم