eitaa logo
سیستانی ها
901 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
29 فایل
جهت اطلاع از برنامه ها و جلسات وهمچنین مرگ وزند و آشنایی با فرهنگ و آداب ورسوم نیاکانمان؛هم افزایی و وحدت و همدلی
مشاهده در ایتا
دانلود
💢‼️🌹فعلا در حال تکمیل و تنظیم وتهیه مقدمات هستیم لطفا صبوری کنید گروه کانال در خدمت شماست لینک هر دو را از فردا شب می فرستیم🌹🌹‼️‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر همه با هم این دعارو بخوانیم 🌸✨اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸
https://eitaa.com/joinchat/3286302928C566acfd7c8 لینک گروه بنیاد نیمروز سیستانیها
هدایت شده از بنیاد نیمروز
💯❗️تحلیل سهم مدیریتی سیستانیها توسط کَتَ کَلّه kata kallaو کَتَ پرَت kata prat 💯 رسانه ها: رئیس آموزش وپرورش مینودشت یک سیستانی شد ⭕کَتَ کَلّه: چه عجب بالاخره گروه مشاورین مدیرکل آپ گلستان یادشان افتاد که از خیل عظیم فرهنگیان سیستانی هم استفاده کنند ولی نمی دانم چرا یک مقدار مشکوکم؟ 🔷 کَتَ پرَت: آقا این یک عملکرد کاملا عدالت گرایانه و شایسته سالارانه است مگه ندیدی که فرماندار سیستانی هم گذاشتند؟ ⭕ کَتَ کَلّه:دقیقا همین منو مشکوک کرده که چطور یک فرماندار از شهر بزرگ وصنعتی اونم در دالان قدرت را آوردند در شهری که نماینده اش سیستانی هست در حالی که می توانست ایشان در همان مسیر باشد و یک نفر دیگر هم به این مسیر افزوده گردد.و الان هم رئیس آموزش وپرورش را در همان حوزه انتخابیه؟فکر می کنم اینها مثل فرمانداری یک همشهری ما در دولت تدبیر باشه که.... بعدشم اصلا ما را ذوق زده نمی کند چون نه با ظرفیت و پیگیری های مان برای استقرار دولت همخوانی دارد ونه جمعیت ونه تعداد فرهنگیان ما ونه.... 🔷 کَتَ پرت: ولی من یقین دارم مسولین استان به سیستانی ها و اقوام توجه دارند و هرچه باانتخاب نزدیکتر شویم این مهربانی ها به سمت عشق پیشرفت می کند . هر مراسم ختم که نگاه کنید می بینید که چقدر حضور پررنگی خواهند داشت....بعدشم چرا شما دنبال سهم خواهی هستی قربان؟ ⭕ کَتَ کَلّه: آره راست گفتی دقیقا تقسیم کار هست .مثل اینکه اردو برویم وهرکسی یک مسولیتی داشته باشد مثلا یک نفر خوراکی و دیگری موکت و اون یکی هم کبریت میاره‼️ خب برخی از پدرخوانده های سیاسی استان هم فکر می کنند نمی شود که ما چندتا مسولیت داشته باشیم یعنی هم پای صندوق رای بدهیم و هم فرماندار و استاندار بشویم❗️و بخاطر همین زحمات وسختی های مسولیت بعد از انتخابات را روی دوش بچه‌های ما نمی اندازند ؛..... ضمنا اصلا سهم خواهی نیست بلکه مطالبه گری می باشد قربان نتیجه گیری⬅️👇👇 ⭕🔷 کت کله وکت پرت:خب بهتره ما هم در انتخابات بعدی از روش خودشان استفاده کنیم و نگذاریم این دوستان اذیت شوند و همیشه زیربار مسولیت شانه هایشان اذیت شود.....نظرتان در خصوص برداشتن بار مسولیت از روی این عزیزان که الان این همه در زبان و لفظ ما را دوست دارند،چیه؟ ‼️تبصره ی کته پرتی:این شامل تمام مسولین نمی شود و طنز سیاسی در مورد برخی رفتارهای بعضی افراد است 📢سوژه های خود را برای طنز سیاسی 《 کَتَ کَلّه و کَتَ پرَت》بفرستید‼️‼️🌹🌹🌹 مطالب ما را در ایتا دنبال کنید👇👇 @nimroozonline
سیمرغ که چشمش به سام افتاد دانست که در طلب فرزند آمده است. رو به فرزند او که وی رل پرورده بود کرد و گفت:من تو را دستان نام نهادم. اکنون پدرت سام جویای تو شده استو تو را خواسته است. تو را نزد او می برم. دستان که تا آن زمان با آدمیان نزیسته بود و به زبان سیمرغ سخن می گفت به سیمرغ گفت: مگر از من خسته شده ای که مرا رها می کنی؟ سیمرغ گفت من خیر و صلاح تو را می خواهم.تو به تاج و گاه و کیانی کلاه خواهی رسید.همنشینی تو را دوست دارم اما برای تو آن بهتر است که به جایگاه خود و به رفعت منزلت خویش رسی. سیمرغ یکی از پرهای خود را به دستان داد و به او گفت :هرگاه دچار سختی و مشکل شدی پر من در آتش فکن به یاری تو خواهم آمد. ابا خویشتن بر یکی پر من ببینی هم اندر زمان فر من گرت هیچ سختی به روی آورند ور از نیک و بد به روی آورند بر آتش برافگن یکی پر من ببینی هم اندر زمان فر من همانگه بیایم چو ابر سیاه بی آزارت آرم به این جایگاه دلش کرد پدرام و برداشتش گرازان به ایراندر افراشتش ز پروازش آورد نزد پدر رسیده به زیر پرش موی سر سیمرغ پرواز کرد و به فراز کوه رفت و دستان نزد سام و همراهان او آمد. سام از دیدن فرزند بسیار شادمان شد .جامه ای شاهانه بر او پوشاند و او را زال نام نهاد. لشکریان با طبل و کرنای به استقبال زال آمدند و در شهر جشن و شادی بزرگی بر پا کردند. سپه یکسره پیش سام آمدند گشاده دل و شادکام آمدند خروشیدن کوس با کرنای همان زنگ زرین و هندی در آی سواران همه نعره برداشتند بدان خرمی راه بگذاشتند 📣🔕🔔راههای ارتباطی با کانالها و گروه ها و کارگروههای تخصصی در فضای مجازی جهت آشنایی بیشتر با اداب ورسوم وفرهنگ وهنر خبرها و اطلاع از برنامه و اهداف بنیاد نیمروز به گروهها زیر 👇👇بپیوندید و این پیام را به دیگر دوستان ارسال کنید 🌺کارگروه فضای مجازی ورسانه راههای ارتباطی با ما ____ ✅ بنیاد نیمروز و خانه فرهنگ هنر سیستانیها http://t.me/sistanihagolestan _ ✅معرفی مشاغل بنیاد نیمروز https://t.me/nimrooz2020 _ ✅بنیاد نیمروز ( معتممدین وتحصیلکردها سیستانیها وبلوچستانیها) @nimroozsistaniha ✅لینک کانال نوحه های سیستانی https://t.me/joinchat/AAAAAFBFvCL4c1RV_vmbng ✅لینک کانال کتابخانه بنیاد نیمروز سیستانیها _ گنبد کاوس T.me/booknimrooz _ ✅لینک کانال بازیهای بومی محلی سیستانیها T.me/nimroozonline_bazie ✅پایگاه خبری نیمروز گلستان T.me/nimroozgolestan1 ✅ادرس وب سایت پایگاه خبری نیمروز گلستان www.nimroozgolestan.ir _ کارگروه حقوقی بنیاد نیمروز T.me/hoogoghNimrooz ارتباط با ادمینها 🆔 @asgararbab 🆔 @Hosein_khaksefidi 🆔 @NIMROOZONLINe ✅یاسرچ کلمه در گوگل _اپارات واینستاو غیره🕒 #بنیاد#گنبد#کلاله#سیستان#تهران#دهل #غیچک#تهران#رستم #همراه
╔═════ೋೋ═════╗ ࡊߊܭࢪࡊܩ راه شب نیمروزی... ✨🌙 بدترین دشمن برای هرآدمی خودشه؛ اونجاکه باید: رها کنی اما نمی کنی؛ اونجاکه باید پای خواستت بایستی اما نمی ایستی؛ اونجا که نباید مُدام خودت رو سرزنش کنی اما می کنی؛ ... گاهی وقتا آدما دشمنی شون رو میکنن و میرن؛ ولی ما به جاشون دشمنی رو با خودمون ادامه میدیم... 🎆🌙✨)اینجا راه شب نیمروزی... ‍ی‍ا‍ک‍ر‍ی‍‍‍م‍ ــ۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠͜ঊـ͜͡ــۤؖ۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠ؖـིུ❢ــ͜ـْ۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠͜ـؖ بنیادنیمروز سیستانیها گلستان ┗━┅┅┄┄⟞⟦⟧⟝┄┄┉┉━┛
شب 📚حکایت خواندنی روزي بود و روزگاري. در دياري پادشاهي زندگي مي کرد. روزي از راهي مي گذشت و هيزم شکني را ديد. پادشاه به هيزم شکن گفت داري چه کار مي کني؟ گفت: در حال شکستن هيزم هستم براي به دست آوردن مخارج زندگيم. هيزم شکن به پادشاه گفت: شما در حال انجام چه کاري هستي؟ پادشاه گفت: در حال پادشاهي. هيزم شکن مودبانه در پاسخ گفت: تا کي مي خواهي به پادشاهي ادامه بدهي؟ آخر روزي به پايان خواهد رسيد. بهتر است کاري را ياد بگيري و هميشه متکي به مردم نباشي، از فکر خود استفاده کني نه از زور بازوي ديگران. پادشاه از هيزم شکن جدا شد و به راه خود ادامه داد و به حرف هاي هيزم شکن خوب فکر کرد و از روز بعد شروع کرد به ياد گرفتن حرفه هاي مختلف. nimroozonline@ تا اين که روزي در راهي گرفتار دزدان و راهزنان شد و او را به اسارت بردند.و هرچه همراه داشت از او گرفتند و خواستند که او را بکشند. 🍃 برهانی🍃: پادشاه گفت مرا نکشيد و به من مجال دهيد من مي توانم برايتان کار کنم دزد ها از او پرسيدند چه کاري مي تواني انجام دهي؟ پادشاه گفت: در قالي بافي مهارت دارم. دزدان وسايل مورد نياز را در اختيار پادشاه قرار دادند و او شروع به قالي بافي کرد. روز ها پشت سر هم مي گذشت و پادشاه مشغول قالي بافي بود و هيچ يک از خانواده ي او هم از محل اسارتش خبر نداشت تا به کمکش بيايند. بعد از گذشت چند ماه پادشاه توانست قالي را ببافد او با زيرکي نشاني محل اختفاي خود را بر روي قالي نوشته بود. قالي را به دست دزدان داد و گفت اين را اگر به قصر پادشاه ببريد با قيمت خوبي از شما مي خرند. دزدان که سواد نداشتند نوشته هاي روي قالي را بخوانند قالي را به قصر برده و فروختند. همسر پادشاه وقتي قالي را نگاه کرد فهميد که شوهرش را کجا پنهان کرده اند و سربازان فراواني را به سوي محل فرستاد و پادشاه را نجات دادند. پس از آزادي پادشاه به ياد هيزم شکن افتاد که عمل کردن به نصيحت او باعث شده بود زندگيش نجات پيدا کند. هيزم شکن گفته بود: از فکر خود استفاده کن نه از زور بازوي ديگران. پایان. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @nimroozonline
🌛باماهمراه باشید🌜 درراه شب نیمروزی...👆👆 ✨🌙 جمع آوری و به اشتراک گذاشتن : نکات کلیدی ،مطالب انگیزشی،آموزشی،وکاربردی درمسیر زندگی (آداب معاشرت درکار وزندگی) و... ... مطالب مارا درشبکه های مجازی بنیادنیمروز سیستانیها دنبال کنید. ''سرلوحه قوم سیستانی '' درتمام عرصه ها ''ولایتمداری و حُب اهل بیت(ع) '' 🎆🌙✨)اینجا راه شب نیمروزی... ‍ی‍ا‍ک‍ر‍ی‍‍م‍ ــ۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠͜ঊـ͜͡ــۤؖ۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠ؖـིུ❢ــ͜ـْ۠۠۠۠۠۠۠۠۠۠͜ـؖ بنیادنیمروزسیستانیها گلستان ┗━┅┅┄┄⟞⟦⟧⟝┄┄┉┉━┛
۱ بهمن زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی ( زاده ۱ بهمن ۳۱۹ توس – درگذشته سال ۳۹۹ توس) حماسه‌سرای بزرگ، سراینده شاهنامه او در روستای پاژ، از توابع طبران توس در خراسان دیده به جهان گشود. پدرش دهقان بود و ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. وی از کودکی به کسب علم و دانش پرداخت و به خواندن داستان علاقه‌مند بود. همانگونه که در زندگی‌نامه فردوسی آمده است، آغاز زندگی وی هم‌ زمان با جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سده سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سده چهارم رسید. فردوسی از همان روزگار کودکی، بیننده کوشش‌های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ای پا به‌پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌گام همان راه شد. کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را برپایه شاهنامه ابومنصوری از زمان سی‌سالگی فردوسی می‌دانند، اما با مطالعه زندگی‌نامه فردوسی، می‌توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی می‌پرداخته‌ و چه بسا سرودن داستان‌های شاهنامه را در همان زمان و برپایه داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز کرده است. از میان داستان‌های شاهنامه که گمان می‌رود در زمان جوانی وی گفته شده باشد، می‌توان داستان‌های بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد. شاهنامه پرآوازه‌ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که از حدود ۶۰ هزار بیت تشکیل شده و دارای ۳ دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی‌اند. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته هستند. شخصیت‌های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. فردوسی پس از سرودن نزدیک به بیست سال در تکمیل آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری در ۶۵ سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند و از این‌رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای از شاهنامه شد. او در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در ۷۱ سالگی او بوده است. وی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ‌‌کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌است. فردوسی در روزهای پایانی زندگی، خود را ۸۰ ساله و جای دیگر ۷۶ ساله خوانده است. وی را در شهر توس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. از زمان خاکسپاری فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲  به دستور «میرزا عبدالوهاب شیرازی» والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثارملی به اصرار رئیس و نایب ‌رئیس، «محمدعلی فروغی» و «حسن تقی‌زاده» بنای آرامگاه فردوسی با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم و بدون استفاده از بودجه دولتی در ۱۳۰۴ آغاز شد و آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح شد. شاهنامه متعلق به همه اقوام ایرانی از کرد تا آذری و لر و بلوچ و خراسان و گیلکی است و همه در این کتاب اقوام آریایی ایران نامیده شده‌اند. یونسکو شاهنامه فردوسی را یکی از سه اثر برجسته جهان معرفی کرده است. 📖یاد و نامش گرامی باد 📖
M M Mohseni: سلام علیکم *محمدجعفر خیاطی عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر... !* *امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می‌کرد...آن هم نه در کلاس،در خانه دور از چشم همه!* *اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...* *نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان ؛هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم!* *فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من...!به جز من که از خودم غلط گرفته بودم؛من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...!بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم؛مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید...!امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... !چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود؛آن ها فکر می‌کردنداین امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند!* *اما این بار فرق داشت؛این بار قرار بود حقیقت مشخص شود!؟* *فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم!چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم؛* *زندگی پر از امتحان است...!!* *خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... !؟* *تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...!؟* *اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد... !؟* *آن روز چهره‌مان دیدنی ست...!؟* *آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم... !؟* *تا می‌توانيم غلط‌های خودمان  را بگیريم قبل از این که غلطمان را بگیرند.*