eitaa logo
تا انتهای افق
9.9هزار دنبال‌کننده
727 عکس
306 ویدیو
1 فایل
مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک ایرانی از هلند و فرانسه برای تحقق آرمان بر حقت، جهانی بیندیش! ارتباط با نویسنده کانال: @N313mohajer
مشاهده در ایتا
دانلود
و دیروز رهبر فرزانه در دیدار با قضات فرمود: «...واقعیّت چه شد؟ درست نقطه‌ی مقابل (نقشه دشمن) شد؛ حمله‌ی دشمن نشان داد که خیلی از محاسباتی که بعضی‌ها، چه در زمینه‌های سیاسی و امثال اینها انجام می‌دهند، محاسبات درستی نیست. چهره‌ی دشمن آشکار شد، هدفهای پنهان دشمن که هیچ وقت نمیگذارند در اظهاراتشان ظاهر بشود، تا حدود زیادی روشن شد؛ آحاد مردم فهمیدند این‌جوری نیست. و خداوند نقشه‌ی آنها را باطل کرد. مردم را به پشتیبانی نظام وارد میدان کرد. درست در نقطه‌ی مقابل آن جهتی که دشمن محاسبه کرده بود و نقشه کشیده بود؛ در جهت حمایت از نظام، در جهت پشتیبانی جانی و مالی. در تلویزیون، اظهارات افراد مختلف را مشاهده کردید دیگر، که با ظاهرهای گوناگون، چهره‌های گوناگون، لباسهای گوناگون که هیچ به نظر هم نمی‌آید اینها حاضر باشند این‌جور فداکارانه حرف بزنند؛ البتّه حرف با عمل فاصله دارد امّا خود نفْس حرف زدن، آن انگیزه‌ای که موجب میشود انسان حرف بزند، وجود دارد؛ این خیلی مهم است. کسی باور نمیکرد و شد و اتّفاق افتاد. این افراد، همه با جهت‌گیری‌های سیاسی گوناگون و گاهی متقابل، با وزن مذهبی کاملاً متفاوت، در کنار هم ایستادند و این وحدت بزرگ را، این اتّحاد عظیم ملّی را به وجود آوردند. حرف من این است که این را حفظ کنید؛ هر کسی یک وظیفه‌ای دارد در قبال این حالت؛ این با اختلاف سلیقه‌ی سیاسی منافات ندارد، با اختلاف وزن مذهبی منافات ندارد. این، در کنار هم ایستادنِ برای دفاع از یک حقیقت است؛ دفاع از کشور است، دفاع از نظام است، دفاع از ایران عزیز است.» ۲۵ تیر ۱۴۰۴ @ninfrance
من و سوری‌ها در فرانسه قسمت اول سالهای اوج داستان سوریه و حضور مدافعان حرم بود آن روزها که در فرانسه بودم... به دلیل جنگی که در سوریه در گرفته بود ناگهان مهاجران سوری زیادی وارد فرانسه شدند. من مشغول گذراندن یادگیری زبان فرانسه در دانشگاه بودم که مواجه شدم با تعداد قابل توجهی سوری در کلاسمان. شاید نیمی از کلاس سوری بودند. بقیه برای کشورهای دیگر و من هم تنها ایرانی کلاس. وقتی فهمیدم آن‌ها سوری هستند خیلی ابراز احساس و همدردی کردم و تصورم این بود که الان آن‌ها هم همین حس متقابل را نسبت به من دارند. اما متاسفانه اینطور نبود. خیلی خنثی و گاهی سرد... ولی در این میان یکی از آن‌ها دختری مهربان و خوش قلب بود و اصلا رفتار منفی با من نداشت و محبتم را با محبت پاسخ می‌داد. روزی طاقت نیاوردم و با زبان دست و پا شکسته فرانسوی و عربی بهش گفتم که ما ایرانیها چقدر به فکر آن‌ها هستیم و از بهترین جوان‌هایمان مایه گذاشته‌ایم که کشورشان حفظ شود. بعد خاطرم هست که یک فیلم از شهدای مدافع حرم که در گوشی داشتم به او نشان دادم. تصاویری از ایشان که یکی پس از دیگری جوانان رعنایی بودند که در اوج اشتیاق برای زندگی، با ریشه محکم اعتقادی، خانواده و فرزندان خود را رها کردند و برای نجات خانواده و خاک آن ها از دست متجاوز (وقتی درخواست کمک کرده بودند)‌ و حفظ و حراست از ارزش‌ها و حرم آل الله به سوریه سفر کردند و در این مسیر جان خود را تقدیم کردند... باور نمی‌کرد! اصلا انگار روحش هم خبر نداشت... با تعجب عکس‌ها و فیلم‌ها را می‌دید و فقط در چهره‌اش تاثر می‌دیدم... مدام می‌گفت: یعنی اینها آمده‌اند در کشور من از ما دفاع کرده‌اند و جان داده‌اند؟ وقتی سر به تایید تکان می‌دادم باز هم با تحیر و تردید نگاه می‌کرد در کلاس ۵ پسر سوری هم بود. همه جوان و قوی هیکل. راستش همیشه در دلم به آن‌ها می‌گفتم: چه طور کشورتان را رها کرده‌اید و آمده‌اید اینجا پشت میز و صندلی نشسته اید پسرها!؟ اما نمی‌شد گفت. یکی از آن‌ها خیلی مودب و مهربان و ساکت بود. یک روز که شرایطش پیش آمد از او درباره سوریه پرسیدم. با تاسف سر تکان داد... بی‌مقدمه گفتم من احساس می کنم شما با من مشکل دارید درست است؟ مودبانه و جوری که ناراحت نشوم گفت:‌ با شما مردم که نه با حکومت شما! گفتم چه طور؟ گفت: خیلی از کشورها در کار کشور ما دخالت کرده‌اند و این درست نیست... باز یاد آن جوانان رعنا افتادم و سکوت... می‌خواستم بگویم: در کشور من هم بودند کسانی که فریاد می‌زدند نه غزه نه لبنان نه سوریه... اما ما شیعیان ایرانی مرز جغرافیایی نداریم و هرجا ندای مظلوم و تجاوز ظالم باشد بی تردید حاضر خواهیم بود بخصوص اگر دست کمک به سمتمان دراز شود... از جان خود می‌گذریم که جان آنان را زنده نگه داریم... اما چه کنیم که شما حقیقت را واژگون دریافت می‌کنید. مثل برخی از مردم ما. و به دشمنان خود که طمع به خاک و دارایی‌های شما دارند اعتماد می‌کنید اما به حاکمان و مردمان خود نه! خلاصه دیدم این بنده خدا هم کلا از حقیقت داستان بسیار فاصله دارد... بازی رسانه‌ای همان طور که بر مغز برخی مردم ما اثر گذاشته برای ایشان هم همین است. مثل یک دشمن خونی، با بشار اسد مشکل داشت و تصورش این بود که غربی‌ها به دادشان می‌رسند. افسوس و سوختن در قلبم تمامی نداشت. آن روز سکوت کردم و دیگر هیچ نگفتم. فهمیدم در سوریه هم مردم دو دسته‌اند. یک دسته که حقیقت را همان طور که هست درک می‌کنند و جانانه از کشور و خاک و عقاید خود دفاع می‌کنند و آن دسته که عموما به آن غربی پناه می‌برند که اول بر فکر و دید آن‌ها کاری کرده‌اند که از کشور و حکومت خود متنفر شوند، دوم با همسایگان خود بیگانه و توهم بشردوستی نسبت به دشمنان قسم خورده پیدا کنند و عین آمار، در نهایت روزی بفهمند اشتباه کرده‌اند که دیگر دیر شده است... آن روزها گذشت... و رسیدیم به این روزها... ✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران @ninfrance
من و سوری‌ها در فرانسه قسمت دوم تا قبل تجربه زندگی در خارج از کشور فکر می کردم فقط کشور ماست که یک سری مردم مخالف ساکن خارج دارد که به هر بهانه ولو اندک جایی جمع شوند و ضد کشور و حکومت خودشان شعار بدهند. اما بعد متوجه شدم این داستان برای عموم کشورها رایج است. مثلا یک روز مخالفان بشار اسد در میدان اصلی شهر جمع می‌شدند و شعار می دادند که خلاصه ما تحت ظلم و ستم حاکمانمان هستیم و مردم سوریه ما هستیم... یک روز مخالفان اردغان در میدان شهر تجمع می کردند و به همین ترتیب... یک روز مخالفان چینی... یک روز مخالفان روسی... خلاصه دیدم این یک فرایند تکراری و ایده ثابتی است که برای مردم همه کشورها در کشورهای میزبان فراهم می کنند که مردم مهاجر هر کشور خودشان کشور خودشان را زیر سوال ببرند و بهانه مناسبی برای این دست کشورهای اروپایی یا آمریکایی شود که به بهانه حقوق بشر، که منظور همیشه فقط حقوق این افراد منظور است ( و البته که می‌دانیم حقوق اینها هم اصلا برایشان مطرح نیست) تحریم‌هایی را بر کشورهای اینها اعمال کنند که جمعیت غالب آن کشورها را تحت ظلم و ستم قرار می‌دهد تا به اهداف استعماری خود برسند. حالا که چشمم به حقایق دنیا خیلی بیشتر باز شده دیگر همه چیز خیلی تکراری شده. در واقع ما همه سرمان به کشور خودمان گرم است و تصور می کنیم کشور ما مثلا فلان مشکلات را دارد، این در حالی است مردم کشورهای دیگر هم دقیقا با همین فرایندها سر کار هستند که به ضرر کشور و مرز و بوم خود اقدام کنند به خیال حل مشکلاتشان اما در واقع این شرایط را فراهم می‌کنند که دست جهان‌خوارها برای دست درازی به کشورشان باز شود و به شکل جالب و غم انگیزی عموم این کشورها هم از یک سوراخ گزیده می‌شوند. کار به جایی رسیده که خود کشورهای غربی فیلم می‌سازند و حتی فرایند فروپاشی کشورها از درون را به تصویر می کشند و از دست های پشت پرده هم می گویند اما باز مردم این کشورها متاثر از بازی رسانه و پایین بودن سطح آگاهی از تاریخ و وقایع گول می خورند و به جان هم می افتند و ضعیف می شوند و میدان را به دشمن اصلی می دهند. در سوریه به مردم سوریه می گفتند ایرانی‌ها آمده اند و کشور شما را دست گرفته اند و ثروت و دارایی شما را به نفع خود مصادره می کنند... و به ایرانی‌ها هم می‌گفتند: سرمایه شما خرج مردم سوری می‌شود و چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است! در حالی که ایرانی‌ها از جان و مال هزینه می‌کردند که امنیت آنان را حفظ کنند که حفظ امنیت آن‌ها حفظ امنیت ایران هم بود و سوریه هم برای ایران فواید و برکات سیاسی اقتصادی داشت که طبیعت هر ارتباط بین دو کشور دوست است. یعنی خدمات متقابل بود. اما سیاست غربی تفرقه بنداز و حکومت کن با قدمت چند صد ساله، خون جهان را می‌مکد وقتی به صراحت در فیلمی که از آن خواهم گفت این دیالوگ وجود دارد که: کره زمین مثل یک بوفه غذاست که باید تا می‌شود از آن بخوریم تا تمام شود... و این بوفه یعنی کشورهای پر منابع و پر محصول ما... حالا بعد از هزاران توطئه و فتنه و تحریم و تخریب، ناگهان ایران تمام معادلات را به قدرت الهی بهم زده و خود عدو سبب خیر شده که جایگاه و عزت و هویت ایران به شکل بی‌سابقه در جهان در صدر قرار بگیرد. چند ویدئو و یک فیلم فوق العاده مهم است که باید با شما به اشتراک بگذارم... ✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران @ninfrance
اول گزارش آن اسرائیلی را از نتیجه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و دفاع مقدس نظام و مردم ایران اسلامی، بشنوید و بعد یک نمونه از بیشمار تحولات ایرانی‌ها در داخل و خارج کشور و پوست‌انداری مردم جهان که تا امروز بی‌سابقه بوده است را ملاحظه کنید... ✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران @ninfrance
12.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«آخر من کجا و شهدا کجا! خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم. من ریزه خوار سفرهٔ آنان هم نیستم...» و حالا شاید وقتش باشد این ویدئو که بخشی از دست‌نوشته‌ وصیت گونه شهیدِ جوانِ مدافع ِحرم در سال ۹۵ در سوریه است را ببینیم و بخوانیم. با ۲۳ سال سن... (کاش آن روزها این کلیپ را هم، با ترجمه و زیر نویس به دوستان سوری در فرانسه نشان داده‌ بودم...) خدایا مرده‌ام، تو مرا دوباره حیات بخش! خوابم! تو بیدارم کن... چندبار این فیلم را دیده باشم خوب است؟ شوک اول زمانی بود که تصور می‌کردم سازنده کلیپ این متن را نوشته اما در نهایت متوجه شدم، نوشته خود شهید است... شوک دوم، اصل متن... کدام مکتب و اندیشه، جز اسلام، چنین ابرمردانی را از سن و سال کم، پرورش می‌دهد؟! در ادامه متن کامل دست نوشته هم می‌آید... ✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران @ninfrance
دست‌نوشته عباس دانشگر شهید مدافع حرم در سال ۱۳۹۵ بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می آورد، راه درازی را طی می کند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهیِ گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت، جوهره ی اصلی انسان است و گناه، زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است. سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده. انسان کر می شود، کور می شود، نفـهم می شود، گنگ می شود و باز هم زندگـی میکند. بعد از مدتی مست می شود و عادت می کند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسان بی‌هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را ، انسان باهوش و بیـدار میفهمد. راستی..! دردهایم کو ؟ چرا من بیخیال شده‌ام ؟ نکند بی‌هوشم ؟ نکند خوابم ؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت ؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا ؛ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیـدار کن، صدای العطش می شنوم، صدای حرم می آید، گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد، اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این. چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم. مرده ام، تو مرا دوباره حیات ببخش. خوابم، تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خستهٔ رقیه (س)، به حرمت نگاه خستهٔ زینب (س)، به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده. عبـاس دانشگر ۹۵/۲/۲ ✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران @ninfrance
از زیباترین کتبی که خوانده‌ام. آثار کم‌نظیر آیت‌الله حائری شیرازی است که بر شما باد به خواندن کتب ایشان. یکی هم همین کتاب حکومت جهانی خداست... ان شا الله چند بخش آن را به مرور در کانال قرار خواهم داد و اما این بخش.... «بچه‌های شما وقتی به جبهه می‌رفتند،‌ چه جاذبه‌ای آن‌ها را به سمت جبهه می‌کشید؟ چه اتفاقی افتاد که در صد سال پیش یک شهید نداشتیم، حالا سیصدهزار شهید داریم؟ هزار سال شهرهایمان بدون شهید بود. حالا به بهشت زهرای خودتان نگاه کنید! بر اثر محبت بود که این‌ها اتفاق افتاد. این‌ها عاشق امام شدند. وقتی حضرت امام می‌گفت: «به جبهه بروید»، مردم سر از پا نمی‌شناختند؛ مجذوب امام شده بودند. ممکن است بپرسید: فرق امام با مراجع تقلید قبل خودش چه بود؟ چطور جاذبه‌ای که در امام بود، در بقیه نبود؟ مسئله این است:‌ یعقوب از دوری یوسف کور شده بود. از بس غصه خورده بود و گریه کرده بود،‌ چشمانش سفید شده بود و هیچ چیز را نمی‌دید. سال‌ها بعد یوسف، عزیز مصر شده بود و می‌خواست که پدرش به مصر بیاید. یعقوب با این چشم نابینا که نمی‌توانست به سمت مصرِ یوسف برود. یوسف چه کار کرد؟ لباس و پیراهنش را به برادرانش داد که به پدر بدهند و بعد دسته‌جمعی پیش یوسف بازگردند. در اینجا فرض کنید امام زمان، یوسف است. فرض کنید امتی که عاشق امام هستند، که هزار سال گریه کرده‌اند و حال می‌خواهند چشمانشان بینا شود و سراغ امام زمانشان بروند، یعقوب هستند. خب، امام زمان چه کار می‌کند؟ امام زمان پیراهنی را پس از هزارسال برای امت مسلمان فرستاد. امام خمینی همان پیراهن امام زمان بود که به چشم هر که افتاد،‌ بینا شد. وقتی امت بینا شدند،‌ به سمت امام زمان حرکت کردند. آیا امام زمان به سمت مردم آمد یا مردم به سمت آن حضرت رفتند؟ مردم رفتند. اما مردم چگونه می‌روند؟ اول بصیر می‌شوند، بعد می‌روند. این پیراهن روی چشم‌هایشان می‌افتد و بینا می‌شوند و به سمت امام زمان خودشان می‌روند. محبت یعنی همین...» و من به این دو سال اخیر و این شدت گرفتن پرواز شهدا می‌اندیشم که خبر آمد خبری در راه است... سلام بر جمعه‌ای که بلاخره صدایت در کل جهان خواهد پیچید... ✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران @ninfrance