eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
63 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج ابراهیم تو تجلی اخلاصی که در زمان حیات دنیوی و اخروی الگوی شهیدان شدی
🔸مخوف‌تر از شیطان ، نفس بَدفرمای ماست. خودِ شیطان را هم هوای نفسش اغوا می‌کند. مراقب این دشمن خانه‌زاد باشیم. یوسف: آیۀ ۵۳ @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
23.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلی پیام میاد کلیپ بزارید از حرم سعی میکنم هر بار رفتم ی فیلم بگیرم التماس دعا دارم یازهرا
هدایت شده از نو+جوان
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 😍 نماهایی متفاوت از حال‌وهوای دیدار نوجوانان با آقا 💫نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_Khamenei
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5850508531106584040.mp3
16.4M
✌صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان. ۱۴۰۳/۸/۱۲ 🎙از طریق یکی از سکوهای زیر بشنوید: castbox | shenoto | سایت
  📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان سی و دوم : یک توسل 🌹راوی :سید حسن مرتضوی روال عملیات‌ها طوری بود که فرماندهان ؛ باید تا پایین‌ترین رده ؛ نسبت به زمین و منطقه عملیات توجیه می‌شدند . منطقه عملیات والفجر ۳ منطقه ای کوهستانی بود و پر از شیار و پر از پستی و بلندی . آن وقت‌ها من مسئول ادوات لشکر بودم . دیدگاه در اختیار ما بود. آنجا باید آتش عملیات کنترل می‌شد. یک شب مانده بود به عملیات ؛ قرار بود فرمانده لشکر و رده‌های پایین‌تر بیایند تو خود مقر دیدگاه . آن شب تمام وضعیت‌ها باید چک می‌شد؛ برای فردا شب که عملیات داشتیم . چند دقیقه‌ای طول کشید ؛ تا همه آمدند . بینشان چهره دوست داشتنی و صمیمی برونسی هم خودنمایی می‌کرد. بعد از خواندن چند آیه از قرآن ؛ فرمانده لشکر شروع کرد به صحبت . بچه‌ها را یکی یکی نسبت به مشکلات و مسائل عملیات ، توجیه می‌کرد . از چهره و از لحن صدایش معلوم بود خیلی نگران است . جای نگرانی هم داشت . زمین عملیات پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت . رو همین حساب احتمالش می‌رفت که هر کدام از فرماندهان مسیر را گم کنند و نتوانند از پس کار بر بیایند. وقتی نقشه را روی زمین پهن کردند ؛ نگرانی فرمانده لشکر و بچه‌های دیگر بیشتر شد. فرماندهی لشکر داشت از قطب نما و گرا و اینجور چیزها حرف می‌زد . ما فقط یک شب فرصت داشتیم . تصمیم‌گیری در آن زمانِ کم ؛ با آن شرایط حساس ؛ واقعاً کار شاقی بود برای فرمانده لشکر . تو این مابین عبدالحسین چهره‌اش آرام‌تر از بقیه نشان می‌داد . حرف‌های فرماندهی تمام شد. از حال و هوایش معلوم بود که هنوز نگران است . عبدالحسین رو کرد به او و لبخندی زد آرام و با حوصله گفت : آقا مرتضی گفت : جانم عبدالحسین گفت : اجازه میدی یک موضوعی رو خدمتت بگم ؟! فرمانده گفت: خواهش می‌کنم حاجی بفرما . عبدالحسین کمی آمد جلوتر . خیلی خونسرد گفت: برای فردا شب احتیاجی نیست که من با نقشه و قطب نما برم. همه برایشان سوال شد ؛ که او چه می‌خواهد بگوید. به آسمان و به شب اشاره کرد و گفت : فقط یک "یا زهرا "و یک "یا الله" کار داره که انشاالله منطقه رو از دشمن بگیریم . یه ضرب المثل را زیاد شنیده بودم که : سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند عینیتش رو ولی آنجا دیدم . عبدالحسین حرفش را طوری با اطمینان گفت ؛ که اصلاً آرامش خاصی به بچه‌ها داد . یعنی تقریباً موضوع پیچیدگی زمین و این حرف‌ها را تمام کرد . از آن به بعد ؛ پر واضح می‌دیدم که بچه‌ها با امید بیشتری از پیروزی حرف می‌زدند. شب عملیات حاج عبدالحسین توانست زودتر از بقیه و با کمترین تلفات هدف را بگیرد . با وجود اینکه منطقه عملیاتی او زمین پیچیده تری هم داشت . همان طور که گفته بود ؛ یک توسل لازم داشت . ادامه دارد ... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام بر صاحب ‌زمانی که : هم ناظر است و هم حاضر الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
خداوندا ؛ مرا فقیری بی نیاز گردان تا زیبایی های مادی چیزی از عظمت تو در نظرم نکاهد .. (شهید چمران) @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا