eitaa logo
نِیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
86 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر صاحب ‌زمانی که : هم ناظر است و هم حاضر الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
خداوندا ؛ مرا فقیری بی نیاز گردان تا زیبایی های مادی چیزی از عظمت تو در نظرم نکاهد .. (شهید چمران) @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان سی و سوم : فانوس 🌹راوی : سید کاظم حسینی قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود. تو منطقه ی دشت عباس ؛ سایت ۴ ؛ چادرها را زدیم و تیپ مستقر شد. آن موقع عبدالحسین فرمانده گردان ما بود . با او و چند تا دیگر از بچه‌ها توی چادر فرماندهی نشسته بودیم . یک دفعه پارچه ی جلوی چادر کنار رفت و مسئول تدارکات تیپ آمد تو. یک چراغ توری‌ تر و تمیز دستش بود . سلام کرد و گفت : به هر چادر فرماندهی ؛ یکی از این چراغ توری ها دادیم.* این هم سهم شما . یکی از بچه‌ها رفت جلو ، تشکر کرد و چراغ را گرفت . او خداحافظی کرد و از چادر زد بیرون. آقای تُنی مسئول تدارکات گردان سریع بلند شد . گفت : از این بهتر نمی‌شه . چراغ را گرفت ؛ رفت وسط چادر. به خلاف سن بالا و محاسن سفیدش ، فرز کار می‌کرد. با زحمت زیاد آویز برای سقف درست کرد . حاجی گوشه چادر نشسته بود داشت چفیه‌اش را بین دو تا دستش می‌چرخاند و همینطور میخ آقای تنی بود. پیرمرد تور چراغ را باد کرد . جعبه کبریت را از جیبش بیرون آورد و چراغ را روشن کرد. خواست آویزانش کند ، که عبدالحسین به حرف آمد و گفت : نبند حاجی . آقای تنی برگشت رو به او با تعجب پرسید : برای چی ؟! عبدالحسین به کنارش اشاره کرد و گفت : بگذارش اینجا حاجی تنی زود رفت روی کرسی قضاوت . گفت : تا اون جا که نورش میرسه حاج آقا ؛ حتما که نباید کنار دستتون باشه . حاجی لبخند زد و گفت: نه بیار کارش دارم چراغ را گذاشت کنار حاجی . او هم خاموشش نکرد. همه مانده بودیم که می‌خواهد چه کار کند . صدای اذان مغرب بلند شد . چراغ را همانطور روشن برداشت و از چادر رفت بیرون ، ما هم دنبالش. یکی دو نفر پرسیدند : می‌خوای چه کار کنی حاج آقا ؟! گفت : بیاین تا ببینین . رفتیم توی چادری که برای نمازخونه گردان زده بودند . به آقای تنی گفت : حالا فانوس اینجا رو باز کن و جاش این چراغ توری رو ببند . تازه فهمیدیم چی به چی است . تنی سریع کار را ردیف کرد . حالا نمازخانه مثل روز روشن شده بود. حاجی مسئول چادر را صدا زد ، صورتش را بوسید و گفت : این چراغ مال بیت الماله ؛ خیلی باید مواظبش باشی . یک وقت کسی بهش دست نزنه ؛که تورش می‌ریزه . ظرافت‌ها و طرز کار چراغ را قشنگ مو به مو براش توضیح داد . بعد هم رو کرد به ما و گفت : این چراغ دیگه مال نمازخونه شد . بعد از نماز فانوس را برداشتیم و بردیم چادر فرماندهی . حالا به جای چراغ توری فانوس داشتیم مثل بقیه چادرهای گردان 📍 پاورقی دلیل اینکه به چادر فرماندهی گردان چراغ توری می‌دادند ، این بود که ، اگر بخواهند کالکی بکشند ؛ نقشه‌ای بخوانند؛ یا جلسه بگذارند از لحاظ نور مشکلی نداشته باشند. ادامه دارد... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
3.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استقرار خادمین حرم حضرت عباس موکب درمانی برای مهاجرین لبنانی
حضرت منجی : ای که روشن شود ؛ از نـور تو هر صبح جهان اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🌱 @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت