eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
63 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخر الزمان معیار حق و باطل ولی فقیه است والسلام 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیام متفاوت خانمی از لبنان به رهبر انقلاب: همه ما فدای گوشه عبایتان؛ ناراحتِ ما نباشید @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
  📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان سی و چهارم : فرماندهی بی لطف 🌹راوی :ابوالحسن برونسی (برادر شهید ) یک روز توی منطقه جلسه داشتیم . چند تا از فرماندهان رده بالا هم آمده بودند . بعد از مقدماتی یکیشان به عبدالحسین گفت : حاجی برات خواب‌هایی دیدیم . عبدالحسین لبخندی زد و آرام گفت : خیر انشاالله گفت : انشاالله مکثی کرد و ادامه داد : با پیشنهاد ما و تایید مستقیم فرمانده لشکر ؛ شما از این به بعد فرمانده گردان عبدالله هستین یکی دیگرشان گفت : حکم فرماندهی هم آماده است. خیره ی عبدالحسین شدم . به خلاف انتظارم ؛ هیچ اثری از خوشحالی توی چهره‌اش پیدا نبود. برگه ی حکم فرماندهی را به طرفش دراز کردند ؛ نگرفت . گفت : فرماندهی گروهانش هم از سر من زیاده ؛ چه برسه به فرماندهی گردان . گفتند : این حرف‌ها چیه می‌زنی ؟! حاجی ناراحت و دمغ گفت : مگر امام نهم ما چقدر عمر کردند ؟ همه ساکت بودند . انگار هیچکس منظورش را نگرفت . ادامه داد : حضرت توی سن جوانی شهید شدن ؛ حالا من با این سن ۴۲ سال تازه بیام فرمانده ی گردان بشم . گفتند : به هر حال این حکم از طرف بالا ابلاغ شده و شما هم موظفی به قبول کردنش . از جاش بلند شد . با لحن گلایه داری گفت : نه بابا جان! دور ما رو خط بکشید ؛ این چیزها هم ظرفیت می‌خواد ؛ هم لیاقت ، که من ندارم . از جلسه زد بیرون . آن روز هرچه بهش گفتیم و گفتند که مسئولیت گردان عبدالله را قبول کن ، فایده‌ای نداشت که نداشت . روز بعد ، ولی کاری کرد که همه مات و مبهوت شدن . صبح زود رفته بود مقر تیپ و به فرمانده تیپ گفته بود ، چیزی رو که دیروز گفتین ، قبول می‌کنم . کسی ، دیگر حتی فکرش را هم نمی‌کرد که او این کار را قبول کند . شاید برای همین فرمانده پرسیده بود چی رو ؟! عبدالحسین گفته بود : مسئولیت گردان عبدالله رو جلو نگاه‌های تعجب زده ی دیگران ، عبدالحسین به عنوان فرمانده همان گردان معرفی شد . حدس می‌زدیم باید سرّی توی کارش باشد ؛ وگرنه او به این سادگی زیر بار نمی‌رفت . بالاخره هم یک روز توی مسجد بعد از اصرار زیاد ما ، پرده از رازش برداشت . گفت همان شب ، خواب دیدم که خدمت آقا امام زمان عجل الله رسیدم حضرت خیلی لطف کردند و فرمایشاتی داشتند . بعد دستی به سرم کشیدند و با آن جمال ملکوتی شان و با لحنی که هوش و دل آدم را می‌برد ، فرمودند : شما می‌توانی فرمانده تیپ هم بشوی... خدا رحمتش کند ؛ همین اطاعت محضش هم بود که آن عجایب و شگفتی‌ها را در زندگی او رقم زد . یادم هست که آخر وصیت نامه‌اش نوشته بود ؛ اگر مقامی هم قبول کردم ، به خاطر این بود که گفتند : واجب شرعی است ، وگرنه فرماندهی برای من لطفی نداشت .. ادامه دارد ... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
ای تجلی مهر خدا مادر ای تمنای صدق و صفا مادر گرمی آغوش تو نقطه امن فرزند ای ابدیه خیر و وفا مادر سردی(قطره ) دریا تشنه مشک مادر ای بلندی دست دعا مادر پ ن: سردی منظور مزاج دریاست مادر ها تا بچه مریض میشه میگن بچه ام سردیش کرده 😂 دریا وقتی طوفان میشه اگر میخواد آروم باشه نیاز به مادر داره 😁✅ اهل شعر این مصرع دلی است البته قطره شما بخونید فرق نمیکنه 😊🌷 تولدت مبارک مهربونم معترفم خیلی از این مسیر رو اگر حمایت‌ها و پرورش های شما نبود نمی‌تونستم برم تو به من مهر و گذشت و بخشش و اشک و آه رو آموختی تولدت مباااارررررررررررک😘😘😘😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا بیدارمان کن قبل از آنکه دیر شود اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌱 @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت