#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان سی و نهم : سفر به زاهدان
قسمت اول
🌹راوی : سید کاظم حسینی
سالهای پنجاه و سه ؛ پنجاه و چهار بود .
آن روزها تازه با عبدالحسین آشنا شده بودم .
اول دوستیمان ، فهمیدم تو خط مبارزه است .
کم کم دست مرا هم گرفت و کشید به کار .
مدتی بعد ، با چهرههای سرشناس انقلاب آشنا شدم .
زیاد میرفتیم پای صحبتشان .
گاهی تو برنامههای عملی هم روی من حساب باز میکرد .
یک روز آمد پیشم گفت :
میخوام برم مسافرت ، میای ؟ پرسیدم : کجا ؟
گفت : زاهدان
یقین داشتم منظورش از مسافرت تفریح و گردش نیست .
میدانستم باز هم کاری پیش آمده .
پرسیدم : انشاالله ماموریت دیگه ؟! آره ؟
خونسرد گفت : نه ، همینجوری یک مسافرت دوستانه میخوایم بریم ، برای گردش .
توی لو ندادنِ اسرار ، حسابی قرص و محکم بود .
اینطور وقتها زیاد پیله ش نمیشدم ، که ته و توی کار را در بیاورم .
گفتم : بریم حرفی نیست .
نگاه دقیقی به صورتم کرد .
لبخندی زد و گفت : ریشت رو خوب کوتاه کن و سبیلها رو هم بگذار بلند باشه .
گفتم : به چشم
گفت : پس بار و بندیلت را ببند ، میام دنبالت .
خداحافظی کرد و رفت .
دو ساعت بعد برگشت .
یک دبّه روغن دستش گرفته بود . پرسیدم : اینو میخوای چه کار ؟! گفت : همین جوری گرفتم ، شاید لازم بشه .
با هم رفتیم خانه یکی از روحانیها که آن زمان ، نماینده ی دریافت وجوهات حضرت امام بود توی استان خراسان .
من بیرون خانه منتظرش ایستادم . خودش رفت تو ، چند دقیقه بعد آمد گفت : بریم .
رفتیم ترمینال سوار یکی از اتوبوسهای زاهدان شدیم و راه افتادیم .
وقتی رسیدیم زاهدان ، تو اولین مسافرخانه ، اتاق گرفتیم .
هنوز درست حسابی جابجا نشده بودیم ، که دبه روغن را برداشت و گفت : کار نداری ؟!
با تعجب پرسیدم : کجا؟
گفت : میرم جایی زود برمیگردم . ساکت شد . کمی فکر کرد و ادامه داد : یک موقعی هم اگر دیر شد ، دلواپس نشی ها .
گفتم : نمیخوای بگی کجا میری ، با اون دبه روغنت ؟
محکم و مطمئن گفت : نه .
راه افتاد طرف در اتاق .
گفتم : اقلاً یه کمی میموندی خستگی راه از تنت در میرفت .
گفت : زیاد خسته نیستم .
دم در برگشت طرفم
گفت : یادت باشه سید جان ، هرچی هم که دیر کردم ، دلواپس نشی ، یعنی یک وقت شهربانی یا جای دیگهای نری ها .
خداحافظی کرد و رفت .
درست دو روز بعد برگشت ! دبه روغن هم همراهش نبود .
توی این مدت چی کشیدم ، بماند. هنوز از گرد راه نرسیده بود ، گفت : بار و بندیل رو ببند که بریم .
گفتم : بریم ؟! به همین راحتی ؟گفت : آره دیگه بریم .
به کنایه گفتم : عجب گردشی کردیم .
میدانستم کاسه زیر نیم کاسه است .
گفتم : موضوع چی بود آقای برونسی؟ به منم بگو
نگفت .
هرچه بیشتر اصرار کردم ، کمتر چیزی دستگیرم شد .
آخرش گفتم : یعنی دیگه به ما اطمینان نداری ؟
گفت : اگه اطمینان نداشتم نمیآوردمت .
گفتم : پس چرا نمیگی کجا بودی ؟ گفت : فعلاً مصلحت نیست .
ادامه دارد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آثار بر جای مانده از خرابی های جنگ و خونه هایی که خراب شده، در زمان جنگ با داعش
در زینبیه هم بیش از یک سوم خونه ها خالی و بدون سکنه است...
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرح بعد نوکری 😊
در مسیر فرودگاه لاذقیه✅
أَنْتَ الَّذِی فِی السَّماءِ عَظَمَتُکَ، وَ فِی اْلأَرْضِ قُدْرَتُکَ، وَ فِی الْبِحارِ عَجائِبُکَ؛
تو کسی هستی که عظمتت در آسمان و قدرتت در زمین و شگفتیهای خلقتت در دل دریاها است
نِیَّت
فرح بعد نوکری 😊 در مسیر فرودگاه لاذقیه✅ أَنْتَ الَّذِی فِی السَّماءِ عَظَمَتُکَ، وَ فِی اْلأَرْضِ ق
لاذقیه دست روسیه است و جالب که به سه زبان روسی ،عربی و انگلیسی تابلوها
بسم الله النور
ابتدا انسان باید با اعماق وجودش بداند که هیچ است، اگر نیرویی هست،خلق انرژی آن با کیست ؟
و چه کسی این انسان را خلق کرده است ؟
و چه کسی به او قدرت حرکت ،راه رفتن و
حرف زدن میدهد؟!
ما هیچیم، وای به حال آدمی که فراموش کند
هر آنچه هست از آن خداست
واقعا چه موجودی مستقل است از خدا؟!
چه قدرت و حالی مستقل است و سببی ندارد؟!
و دوم انسان اگر به این باور برسد که هیچ است و بداند نفخت فیه من روحی چیست ؟
میتواند بفهمد من عرف نفسه فقد عرف ربه را
و میتواند کوه ها را جابجا کند به قدرت خداوند متعال چون خودی ندارد و خودی نمیبیند همه چیز و همه خیر از جانب الله جل جلاله است ،هیچ موجودی از خود هیچ قدرتی ندارد، اوست که انتخاب میکند ،قدرت و توان میبخشد عزت و ذلت نیز میدهد و این فقط با باور قلبی کامل بدست می آید که نتیجه ای آن عمل میشود باذن الله تعالی
شکر خدا را که ما را با باقیمانده خاک بهترین اشرف مخلوقاتش آفرید و با آب ولایت مولا امیرالمومنین علیه السلام این خاک را گل کرد و نوکر ارباب خلق شد
خدایا استغفار میکنیم اگر یادمان رفت که همه خیر از جانب توست ای الله عزیز و مهربان به عاقبت این ضعیف فقیر بیچاره رحم کن که هر چه شر هست از جانب نفس من است و هر چه خیر است از جانب روح توست
ای عزیز مهربانم ❤️
#الله_کریم
#حقیقت_خیر_و_شر
#استغفرک_و_اتوب_الیه