#به_وقت_داستان 📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان چهل و هفتم : حکم اعدام قسمت ششم 🌹راوی : سرکار خانم سبک خیز حسن هفت، یا هشت سال بیشتر نداشت . همان جا زبانش بند آمد.* دو سه تاشان با کفش آمدند داخل اتاق . به خودم تکانی دادم . یکی شان که اسلحه دستش بود ، گرفت طرفم و داد زد : از جات تکون نخور ! همون جا که هستی ، بشین. توی آن لحظه‌ها گویی خدا راهنماییم کرد . نشان همان متکا را داشتم . زود برداشتم و گذاشتمش روی پاهام . دخترم را هم خواباندم رویش . آنها شروع کردند به گشتن خانه . گاهی زیر چشمی قالی‌ها را نگاه می‌کردم . کافی بود یکی شان را برگردانند و نوارها را پیدا کند . متوسل شده بودم به آقا امام زمان عجل الله . آقا هم چشم آنها را گویی کور کرده بودند . انگار نه انگار که ما توی خانه قالی داریم. طرفش هم نرفتند ! هر چه بیشتر گشتند ، کمتر چیزی گیرشان آمد . آخرش هم دست از پا درازتر ، گورشان را گم کردند و رفتند پی کارشان . باز هم آقای غیاثی رفت سند گذاشت و آزادش کرد . با آقای رضایی * و دو ، یه تا دیگر از طلبه ها آمد خانه . اول از همه سراع نوارها را گرفت . گفتم : لای قالی رو بدین بالا . داد بالا . وقتی نوارها را دیدند ، همه شان مات و مبهوت ماندند . با تعجب گفت : یعنی ساواکی ها اینها رو ندیدن ؟! گفتم : اگه می دیدن که نی بردن و شما الان به آرزوت رسیده بودی . خندید . سراغ نوارهای حساس را گرفت . گفتم : خودتون پیدا کنید . ادامه دارد ... 📍پاورقی ۱- فرزندم حسن از همان واقعه به بعد ، به شدت دچار لکنت زبان شد .که بعدها با توسل پدرش و به لطف امام رضا علیه السلام ، این لکنت زبان تا حد زیادی رفع گردید. از همان وقت ، خودم هم مبتلا به یک بیماری شدم که تا مدت ها گریبانم را گرفته بود. ۲- حجت الاسلام محمدرضا رضایی که اکنون در قم هستند . @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت

آفرین که خودتون پولها رو تبدیل به دلار میکنید خدا قبول کنه هدیه ۱۰۰ دلاری ✅

البته خیلی بده مجبوریم دلار استفاده کنیم

یَا سَیِّدِی إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَى نَفْسِی هَلَکْتُ... مولا جان مرا به حال خودم رها مکن ... ( ابوحمزه ثمالی) اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفُرَج @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــتن

هدیه شهید نصر الله و شهید سلیمانی تقدیم بانی محترم خواهد شد

خدا قبول کنه ماجور باشید #جهاد_ادامه_دارد

 #به_وقت_داستان 📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان چهل و هشتم : حکم اعدام قسمت هفتم (پایانی) 🌹راوی :سرکار خانم سبک خیز کمی گشتند و چیزی دستگیرشان نشد . گفت : اذیتمون نکن حاج خانم ، بگو نوارها کجاست ، میخوایم گوش بدیم . متکا را آوردم . سرش را باز کردم . نوارها را که دیدند ، گفتند : یعنی اینا همین جور اومدن و این نوارها رو ندیدن ؟! گفتم : تازه قسمت مهمش تو زیر زمینه . وقتی کتاب‌ها را توی قابلمه و چراغ خوراک پزی دیدند ، از تعجب مانده بودند چه کار کنند . چند روز بعد از آزاد شدن عبدالحسین ، امام از پاریس آمدند . ۲۲ بهمن هم که انقلاب پیروز شد . همان روزها با آقای غیاثی رفت دنبال سندِ خانه ی او . سند را رد کرده بودند تهران . با هم رفتند آنجا . وقتی برگشتند سند را آورده بودند . چند تا برگه ی دیگر هم دست عبدالحسین بود . خندید و آنها را داد دستم . پرسیدم : چیه ؟ همانطور که می‌خندید گفت : حکم اعدام منه‌ چشم‌هام گرد شد . سند را که با پرونده ی عبدالحسین فرستاده بودند تهران ، دادگاه حکم اعدام داده بود. به حساب آنها ، پرونده ی او پرونده ی سنگینی بوده . لحظه‌هایی که حکم اعدام را می‌دیدم ، از ته دل خدا را شکر می‌کردم ، که امام از پاریس برگشتند و انقلاب پیروز شد . وگرنه چند روز بعدش ، عبدالحسین را اعدام می‌کردند . ادامه دارد... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت

انگشتره نقره سنگ حرم ارباب هر عزیزی میخره پیام بده

اِنَّ لِلّهِ حَرَما وَ هُوَ مَكَّةُ، وَ لِرَسُولِهِ حَرَما وَ هُوَ الْمَدينَةُ، وَ لاَِميرِ الْمُؤمِنينَ حَرَما وَ هُوَ الكُوفَةُ، وَ لَنا حَرَما وَ هُوَ قُم، وَ سَتُدْفَنُ فيها امْرَأةٌ مِنْ وُلْدى تُسَّمى فاطِمةُ، مَنْ زارَها وَ جَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ (قَالَ عليه السلامذلِكَ وَ لَمْ تُحْمَلْ بِمُوسى أُمَّهُ)

امام صادق عليه السلام فرمود: خدا داراى حرمى است كه آن مكّه است، و پيامبرش هم حرمى دارد كه مدينه است، و اميرالمؤمنين هم حرمى دارد كه كوفه است، و ما هم داراى حرمى هستيم كه قم است، و بزودى بانويى از فرزند من آنجا دفن مى شود كه نامش فاطمه است، هركسى او را زيارت كند بهشت بر او واجب مى شود. (راوى گفت: امام صادق عليه السلام هنگامى اين جمله را فرمود كه هنوز مادر امام موسى بن جعفر به او حامله نشده بود)