5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیرضا دبیر:
آقای قالیباف ممنونم! من کنار شما و حاجقاسم خیلی کارها یاد گرفتم
من شانس آوردم اول کار مدیریتیام کنار دکتر قالیباف و شهید سلیمانی قرار گرفتم
@niyat135
🎊🎉ایستگاه صلواتی ویژه ولادت آقا رسول الله و امام صادق علیهما السلام
روز شنبه ۳۱ شهریور
همراه با سفره سیده ام البنین سلام الله علیها
از ساعت ۷ صبح الی ۱۶
#یارسول_الله
#یا_امام_صادق
نیَّت
🎊🎉ایستگاه صلواتی ویژه ولادت آقا رسول الله و امام صادق علیهما السلام روز شنبه ۳۱ شهریور همراه با س
رسول الله خیلی غریبه بین ما شیعیان واقعا غریبتر از امام حسنه
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان سوم:
ویلای جناب سرهنگ
قسمت اول
🌹راوی: سید کاظم حسینی
یک بار خاطره ای برام تعریف کرد از دوران سربازیاش . خاطره ای تلخ و شیرین که منشأ آن، روحیه الهی خودش بود. می گفت:
اول سربازی که اعزام شدیم ، رفتیم «صفر - چهار» بیرجند ۱.
بعد از تمام شدن دوره آموزش نظامی، صحبت تقسیم و این حرفها پیش آمد. یک روز، تمام سربازها را به خط کردند، تو میدان صبحگاه.
هنوز کار تقسیم شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد ما بین بچه ها. قدمها را آهسته برمی داشت و با طمأنینه. به قیافه ها با دقت نگاه می کرد و می آمد جلو. تو یکی از ستونها یکدفعه ایستاد. به صورت سربازی خیره شد. سرتا پای اندامش را قشنگ نگاه کرد. آمرانه گفت: بیرون.
همین طور دو - سه نفر دیگر را هم انتخاب کرد. من قد بلندی داشتم و به قول بچه ها: هیکل ورزیده و در عوض، قیافه روستایی و مظلومی داشتم.
فرمانده پادگان هنوز لابلای بچه ها می گشت و می آمد جلو. نزدیک من یکهو ایستاد. سعی کردم خونسرد باشم. توی چهره ام دقیق شد و بعد هم از آن نگاه های سر تا پایی کرد و گفت: توأم برو بیرون.
یکی آهسته از پشت سرم گفت: خوش به حالت!
تا از صف برم بیرون، دو، سه تا جمله دیگر هم از همین دست شنیدم:
- دیگه افتادی تو ناز و نعمت!
- تا آخرخدمتت کیف می کنی!
بیرون صف یک درجه دار اسمم را نوشت و فرستاد پهلوی بقیه. حسابی کنجکاو شده بودم. از خود پرسیدم: چه نعمتی به من می خوان بدن که این بچه شهری ها دارن افسوسش رو می خورن؟!
خیلیها با حسرت نگاهم می کردند. بالاخره از بین آن همه، چهار- پنج نفر انتخاب شدیم. یک استوار بردمان دم آسایشگاه. گفت: سریع برین لوازمتون رو بردارین و بیاین بیرون، لفتش ندینها.
باز کنجکاویام بیشتر شد. با آنهای دیگر هم رفاقت نداشتم که موضوع را ازشان بپرسم. لوازمم را ریختم تو کیسه انفرادی و آمدم بیرون. یک جیپ منتظر بود. کیسه ها را گذاشتیم عقبش و پریدیم بالا.
همراه آن استوار رفتیم تو شهر بیرجند. چند دقیقه بعد جلوی یک خانه بزرگ ویلایی، ماشین ایستاد. استوار پیاده شد. رو کرد به من و گفت: بیا پایین.
خودش رفت زنگ آن خانه را زد. کیسهام را برداشتم و پریدم پایین. به من گفت: از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی، هر چی بهت گفتن، بی چون و چرا گوش میکنی.
مات و مبهوت نگاهش می کردم. آمدم چیزی بگویم، در باز شد. یک زن تقریبا مسن و ساده وضعی، بین دو لنگه در ظاهر شد. چادر گلدار و رنگ و رو رفته اش را رو سرش جابجا کرد. استوار بهش مهلت حرف زدن نداد. به من اشاره کرد و گفت: این سرباز رو خدمت خانم معرفی کنید.
از شنیدن کلمه خانم خیلی تعجب کردم. استوار آمد برود، گفتم: من اینجا اسلحه ندارم، هیچی ندارم ؛ نگهبانی می خوام بدم، چکار می خوام بکنم. خنده تمسخرآمیزی کرد و گفت: برو بابا دلت خوشه! از امروز همین لباسهات رو هم باید در بیاری و لباس شخصی بپوشی!
ادامه دارد...
📍پاورقی
پادگان صفر-چهار بیرجند: پادگان آموزشی ارتش که در جنوب استان خراسان، در شهرستان بیرجند واقع شده است.
ادامه دارد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از نیَّت
بسم الله و بالله و فی سبیل الله
از همه محبین همه منتظران امام زمان دعوت
میکنم در این مراسم استغاثه ی امام زمان شرکت کنند
زن و مرد پیر و جوان
یکی از وظایف منتظران استغاثه و التماس و دعا برای فرج امام زمان (عج) است
قرار عاشقی منتظران
غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰
#شهریار_میدان_شهدای_گمنام
#نیت_استغاثه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#نشر_حداکثری
@niyat135
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 سادات، پیش اهل تسنن گرامیاند
اکرام و احترامِ به این خاندان یکیست
🔹️شعرخوانی آقای صادق آتشی در حضور رهبر انقلاب درباره وحدت مسلمین که مورد تقدیر ایشان قرار گرفت.