🌷 بسم الله الرحمن الرحیم🌷
السلامُ على منْ بأسمها يُستجابُ الدُعاء
الحمدالله #هفته_هشتاد از
#شنبههای_ام_البنینی در
مسجد امام حسن مجتبی (ع) اندیشه فاز ۲ شهرک راه آهن برگذار شد💚
کمِ مارو قبول کن خانوم جان یا ام البنین
قبول حق ان شاءالله🙏
هفته 53
از شنبه های ام البنینی
همزمان باجشن میلاد امام حسن عسگری
سخنرانی مهدویت
زیارت امام حسن عسگری
ختم صلوات وقرائت حدبث شریف کساء
#مشهد_مقدس
#مسجد_مجتمع_فرهنگی_چهارده_معصوم_علیهم_السلام
#واحد_فرهنگی_خواهران
35.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نام خدا
شنبه های حضرت ام البنین (س)
کهنز، مسجد حضرت امیرالمومنین (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفره ام البنین مشهد
هدایت شده از محمدباقر قالیباف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 #ریل | در کنار دولت، ملت و مقاومت لبنان
📮 کانال رسمی اطلاعرسانی محمدباقر قالیباف
▫️ @Ghalibaf
🔗 Ghalibaf.ir
❇️سفره های فاطمی ام البنینی س
💢امروز اطعام ویژه ی ولادت امام حسن عسگری ع همراه با پیام فرهنگی
#هفته_ی_شصت_و_یکم
مسجد حضرت فاطمه الزهرا س
نیَّت
📍 #ریل | در کنار دولت، ملت و مقاومت لبنان 📮 کانال رسمی اطلاعرسانی محمدباقر قالیباف ▫️ @Ghalibaf 🔗
پیام به مردم کشور قوت قلب و عزت نفس
رئیس قوه یک کشور خودش خلبانی میکنه
یعنی آسمان کشور ایران امن مردم نگران نباشید و پیام به دشمن ما ز کشته شدن در راه خدا هراسی نداریم ، خودمون میشینیم پشت هواپیما و تا خود بیروت هدایتش میکنیم در زمان تهدید که بهترین فرصت برای کشتن یک مسئول ارشد جمهوری اسلامی که بعنوان رئیس قوه در ضاحیه جنوبی بیروت حضور پیدا میکنیم و این حرکت قوت قلبی به شیعیان و مردم لبنان و احساس غرورملی ،عزت نفس از شجاعت رئیس مجلس کشور برای مردم ایران ✅
🔹برگزاری سفره خانم ام البنین( س )مقابل درب بیمارستان طبی کودکان امام خمینی ره تهران
📌پذیرایی از همراهان کودکان که از شهرستان دور ونزدیک تشریف اوردندوغالبا داخل چادر یا خودرو استراحت میکنند
🔹توزیع نمک ونبات تبرکی امام رضا ع بین همراهان بیمار کودک
🔹پخش آب تربت دور حرم حضرت ابوالفضل ع وتربیت سید شهدا
🔹قدرانی از کادر درمان با شاخه گل
🔹هدیه اسباب بازی وبادکنک بین کودکان بیمار
#۱۴۰۳/۰۷/۲۱
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان هفدهم:
آرزوی مفقود الجسد شدن
🌹راوی: سید کاظم حسینی
تو بحبوحه ی عملیات بدر، به ام مأموریت دادند یک گزارش از منطقه بگیرم.
نفهمیدم چطور خودم را رساندم خط. بیشتر حرص و جوش دیدن عبدالحسین را می زدم. نزدیک خط که رسیدم، حجازی را دیدم. ازش پرسیدم: «آقای برونسی کجاست؟» گفت: «تو خط مقدم، از همه جلوتره!»
«نمی شه برم ببینمش؟»
«نه، اصلاً امکان نداره.»
دلم بدجوری شور می زد. گفتم: «چرا؟»
گفت: «وضعیت خط خیلی قاطی شده، دشمن چند تا پاتک سنگین زده.»
تو همین اثنا، یکی که داشت می دوید، آمد پیش حجازی. همان طور که داشت نفس نفس می زد، گفت: «آقای برونسی... بیسیم...» حرف تو دهانش بود که حجازی دوید طرف سنگر مخابرات. من، با آن پای مصنوعی ام، تا آمدم بروم و ببینم قضیه چیست، ارتباط قطع شده بود . اوضاع بچه های مخابرات خیلی به هم ریخته بود. حدس زدم باید اتفاقی برای عبدالحسین افتاده باشد. جریان را پرسیدم. گفتند: «برونسی، وحیدی، ارفعی و چند تا فرمانده ی دیگه، تو چهار راه خندق هستن.»
گفتم: «خوب این که ناراحتی نداره.»
«آخه از رده های بالا دستور دادن که اونا بکشن عقب، ولی حاجی برونسی قبول نکرده.»
حیرت زده گفتم:«قبول نکرد؟!»
جای تعجب هم داشت. تو بدترین و بهترین شرایط، عبدالحسین کسی نبود که از فرمان مافوق تمرد کند. همیشه اطاعت محض داشت. سلسله مراتب فرماندهی را می شمرد و می گفت: «اطاعت از مافوق! اطاعت از حضرت امامه.»
رو همین حسابها، مسأله برام قابل هضم نبود. علت را از بچه ها پرسیدم. گفتند: «دشمن الان از هر طرف شدید حمله کرده، نوک دفاع ما، درست تو چهار راه خندق متمرکز شده. دو تا گردان تو جناح راست و چپ هستن که هنوز عقب نشینی نکردن، آقای برونسی می گفت: اگر ما چهار راه خندق رو خالی کنیم، بچه های دیگه، همه شون یا شهید می شن یا اسیر. در واقع اونا جون خیلی ها رو خریدن، آقای برونسی هم که گفت: تا آخرین گلوله مقاومت می کنیم، دقیقاً برای همین مطلب بود.» ...
آن روز ظاهراً آخرین نفری که از خطر برگشت، قانعی، معاون اطلاعات لشکر، بود. می گفت: جنازه ی شهید برونسی رو خودم دیدم.» خیلی دمغ بود و هی خودش را سرزنش می کرد. تو آن حیص و بیص، قانعی جنازه ی عبدالحسین را بغل می کند و می آید طرف خط خودمان. دشمن هم تعقیبش می کرده. تو یک منطقه ی باتلاق مانند، پاش گلوله می خورد. خواه ناخواه جنازه از روی دوشش می افتد و او فقط می تواند خودش را به زور از مهلکه نجات دهد. حالا ناراحتی اش این بود که جنازه قطعاً ناپدید می شود.گفت:«کاش به اش دست نزده بودم، این طوری یک امیدی بود که لااقل بشه بعداً جنازه رو آورد، ولی اون جایی که جنازه افتاد، حتماً...»
تو همان لحظه ها، یاد حرف عبدالحسین افتادم: وقتی که با هم رفتیم جسد شهید آهنی را بیاوریم و نشد؛ تو راه برگشت می گفت: «من آرزوم اینه که جنازه ام بمونه و اصلاً دیده نشه، یعنی هیچ اثری ازش نمونه.»
# ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
37.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ووقت بخیر الحمدلله رب العالمین دررزق وروزی معنوی ماهم نوشتند
وصلی الله علی یاام البنین سلام الله علیها
حاج اقابه خودخانم قسم چندماهه تلاش کردم این برنامه رودرسطح عموم گسترش بدم نشده ۵شنبه شب عنایتی شدبااینکه مسافرت بودم باهمکاری یکی ازاولیاءبسیارخوبم جمعه شب لقمه هاآماده شدوشنبه صبح درروزمیلادآقاامام حسن عسکری علیه السلام درمدرسه پخش کردیم خداراشکرخداخیرتون بده انشاالله التماس دعاداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 يَا فَاطِمَةُ المعصومَه اِشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ
همیشه بوده فقط لطف،کار فاطمه ها
که بوده ایل و تبارم دچار فاطمه ها
اگر قرار بر این است بی قرار شوم
خدا کند که شوم بی قرار فاطمه ها
◼️ سالروز وفات شهادت گونه حضرت معصومه (سلام الله) تسلیت باد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴شهادت حضرت معصومه
سلام الله علیها🏴 🏴بر همه محبین اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت باد🏴 #شهادت_حضرت_معصومه #اخت_الرضا #علیهما_السلام
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان هجدهم:
آن شب به یاد ماندنی
🌹راوی: همسر شهید
زندگي و خانهداري با حقوق کم مشکلات خاص خودش را دارد. يازده سال از شهادت عبدالحسين ميگذشت بار زندگي، و بزرگ کردن چند تا بچه، روي دوشم سنگيني ميکرد. وقتي به خودم آمدم، ديدم من ماندهام و يک دنيا قرضهايي که به فاميل و همسايه داشتيم. نزديک شدن عيد هم در آن شرايط دشوار، مشکلي بود که بيشتر از همه خودنمايي ميکرد. روزها همين طور ميگذشت و ياد قرض و طلب مردم گاهي همه فکرم را به خودش مشغول ميکرد بعضي از قرضها مال خود شهيد برونسي بود که بنياد شهيد عهدهدار آنها نشد. هر چه سعي به قناعت داشتم و جلو خرج ها را ميگرفتم، باز هم نميشد؛ خودمان را به زور اداره ميکردم، چه برسد که بخواهم قرضها را هم بدهم.
يک روز انگار ناچاري و درماندگي مرا کشاند بهشت امام رضا (علیه السلام).
رفتم سرخاک شهيد برونسي نشستم به درد و دل کردن. گفتم شما رفتي و من را با اين بچهها و با کوهي از مشکلات تنها گذاشتي، بيشتر از همه اين قرضها اذيتم ميکند؛ اگر ميشد يک طوري از دست اين قرضها راحت شوم خيلي خوب بود.
با عبدالحسين زياد حرف زدم، فقط هم ميخواستم سببي شود که از دِين اين همه قرض خلاص شوم آن روز، کلي سر خاک عبدالحسين گريه کردم وقتي مي خواستم بيايم، آرامش عجيبي به من دست داده بود.
هفته بعد توي ايام عيد(عيد سال ۱۳۷۵)، با بچهها در خانه نشسته بودم،زنگ زدند دستپاچه گفتم خانه رو جمع و جور کنيد، حتما مهمونه.
حسن پسر بزرگم رفت در را باز کرد وقتي برگشت، حال و هوايش از اين رو به آن رو شده بود؛ معلوم بود حسابي دست و پايش را گم کرده است با من و من گفت آقا... آقا...! مات و مبهوت مانده بودم. فکر ميکردم حتما اتفاقي افتاده. زود رفتم بيرون. از چيزي که ديدم هيجانم بيشتر شدو کمتر نه!
باورم نميشد که مقام معظم رهبري تشريف آوردهاند.خيلي گرم و مهربان سلام کردند و با لکنت زبان جواب دادم. از جلوي در رفتم کنار و با هيجاني که نميتوانم وصفش کنم تعارف کردم بفرمايند داخل، خودشان با چند نفر ديگر تشريف آوردند داخل، بقيه محافظها توي حياط و بيرون خانه ماندند. اين که رهبر انقلاب، بدون اطلاع قبلي و بدون هيچ تشريفاتي آمدند براي همه ما غيرمنتظره بود؛ غير منتظره و باورنکردني، نزديک يک ساعت از محضرشان استفاده کرديم. آن شب ايشان از يكي از خاطراتي که از شهيد برونسي داشتند، صحبت کردند برايمان، بچه ها غرق گوش دادن و لذت شده بودند.آقا، حال هر کدامشان را جداگانه پرسيدند و به هر کدام جدا جدا فرمايشاتي داشتند. به جرات ميتوانم بگويم توي آن لحظهها بچهها نه تنها احساس يتيمي نميکردند، بلکه از حضور پدري مهربان، شاد و دلگرم بودند.
در آن شب به يادماندني،لا به لاي حرفها، اتفاقا صحبت از مشکلات ما شد و اتفاقا هم به دل من افتاد و قضيه قرضها را خدمت مقام معظم رهبري گفتم، زودتر از آن چه که فکرش را ميکردم مساله حل شد.»
# ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
حزبالله: صهیونیستها طی درگیریها در مرز با گریه و زاری فرار کردند
حزبالله لبنان در بیانیه خود اعلام کرد که عصر امروز طی درگیری نیروهای مقاومت با نظامیان رژیم صهیونیستی در مرز، تعدادی از نظامیان صهیونیستها کشته و مجروح شده و باقی نظامیان نیز با گریه و زاری، فرار را ترجیح دادند.
.
ارتش رژیم اسرائیل امروز یکشنبه در شمال فلسطین اشغالی متحمل ضربات دردناکی شده است و بنا به گفته رسانههای این رژیم، در شمال فلسطین اشغالی یعنی جایی که این رژیم با حزب الله درگیر است، ۱۱۰ زخمی داشته و این، علاوه بر شمار تلفات حمله به مقر تیپ گولانی است.