#کرامات
#امام_جواد
#مولودی_عروسی_خوانی_مرج_البحرین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
📜 میوه درخت سدر بی دانه
🔸شیخ مفید و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که: چون حضرت جواد علیه السّلام با امّ الفضل زوجه خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود چون به شارع کوفه به دار مصیب رسید فرود آمد و آن هنگام غروب آفتاب بود، پس داخل مسجد شد و در صحن آنجا درخت سدری بود که بار نمی داد، پس حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و ایستاد به نماز مغرب و جماعت گذاشت و در رکعت اوّل بعد از حمد سوره نصر و در ثانی حمد و توحید خواند و پیش از رکوع قنوت خواند، پس رکعت سیم را به جا آورد و تشهد و سلام گفت و از نماز فارغ شد. پس لحظه ای نشست و ذکر خدا به جا آورد و برخاست و چهار رکعت نافله مغرب به جا آورد، پس تعقیب نماز خواند و دو سجده شکر به جا آورد و بیرون رفت.
🔹پس چون مردم نزد درخت آمدند دیدند که بار داده میوه نیکویی را، پس تعجّب کردند و از سدر آن خوردند یافتند شیرین است و دانه ندارد پس مردم با آن حضرت وداع کردند و به مدینه تشریف برد. و در مدینه بود تا زمان معتصم که آن حضرت را به بغداد طلبید در اوّل سال دویست و بیست و پنج و در بغداد توقّف فرمود تا آخر ماه ذی القعده همان سال که وفات یافت، و در پشت سر مبارک جدّش امام موسی علیه السّلام مدفون شد. و از شیخ مفید نقل شده که فرموده: من از میوه آن درخت سدر خوردم و یافتم آن را بی دانه.[1]
📜 شفای چشم
🔸قطب راوندی روایت کرده از محمّد بن میمون که در ایامی که حضرت جواد علیه السّلام کودک بود و جناب امام رضا علیه السّلام هنوز به خراسان نرفته بود سفری به مکه نمود، من نیز در خدمت آن حضرت بودم، چون خواستم مراجعت کنم خدمت آن حضرت عرضه داشتم که من می خواهم به مدینه بروم کاغذی برای ابو جعفر محمّد تقی علیه السّلام بنویسید تا من ببرم.
🔹حضرت تبسّمی فرمود و نامه ای نوشت من آن را به مدینه آوردم و در آن وقت چشمان من نابینا شده بود پس موفّق خادم، حضرت محمّد تقی را آورد در حالی که در مهد جای داشت، پس من نامه را به آن جناب دادم، حضرت به موفّق فرمود که مهر از نامه بردار، کاغذ را باز کن، پس موفّق مهر از کاغذ برداشت و آن را گشود مقابل آن جناب، پس حضرت آن را ملاحظه کرد آنگاه فرمود: ای محمّد! احوال چشمت چگونه است؟
عرض کردم: یا بن رسول اللّه! چشمم علیل شده و بینایی از او رفته چنانچه مشاهده می فرمایی.
🔸پس حضرت دست مبارک به چشمان من کشید از برکت دست آن حضرت چشمان من شفا یافت پس من دست و پای آن جناب را بوسیدم و از خدمتش بیرون آمدم در حالی که بینا بودم.[2]
پی نوشت ها:
[1] بحارالأنوار، ج 50، ص 89 به نقل از الارشاد.
[2] الخرائج، ج 1، ص 372؛ کشف الغمه، ج 2، ص 365؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 184؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 396؛ مدینة المعاجز، ص 531.
@marajalbahrain
هشتک کانال حذف نشود ❌