#گریز_مناجاتی
#رمضان
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
💠حضرت ابراهیم و پیر مرد کافر
حضرت ابراهیم(ع) تا مهمان برسر سفره اش نمی نشست، غذا نمی خورد. یک روز پیرمردی را پیدا کرد و به او گفت:امروز بیا تا به خانه ی من برویم و با هم غذا بخوریم.
پیرمرد دعوت ابراهیم را قبول کرد و به خانه ی آن حضرت آمد.
ابراهیم(ع) فرمود سفره گستردند و چون اول باید میزبان دست به طعام دراز کند، حضرت خلیل، بسم الله الرحمن الرحیم گفت و دست به طعام دراز کرد؛ اما آن پیرمرد بدون اینکه نام خدا را ببرد،به خوردن طعام مشغول شد.
ابراهیم فهمید که پیرمرد کافر است و روی خود را ترش کرد؛ یعنی اگر از اول می دانستم کافر هستی،دعوتت نمی کردم.
پیرمرد هم غذا نخورده، بر شترش سوار شد و به راه افتاد و به سوی مقصد خود روانه شد.
دراین هنگام خطاب رسید: ای ابراهیم! بهترین نعمت ها را که جان است، به این پیر گبر دادم و صد سال است او را که کافراست، روزی می دهم. اما تو یک لقمه ی نان را از او دریغ داشتی؟
برو و او را بیاور و از او عذر بخواه تا با تو غذا بخورد.ای ابراهیم! نباید انسان طوری رفتار کند که مهمان غذا نخورده از سر سفره اش برخیزد و برود.
ابراهیم(ع) به دنبال پیر گبر رفت و از او عذرخواهی کرد و گفت:بیا برویم. من گرسنه ام و تا تو نیایی، غذا نمی خورم.
می خواهی بسم الله بگو، می خواهی نگو.
پیرمرد پرسید: تو اول مرا راندی.حالا چه باعث شد که آمدی و مرا بدین حال به منزل دعوت می کنی؟
ابراهیم(ع) گفت:خدای تعالی مرا عتاب کرد و درباره تو فرمود: من صد سال است او را روزی داده ام و باز هم می دهم؛ ولی تو یک ساعت تحمل او را نداشتی و او را رنجاندی؟ برو و او را راضی کن و به منزل بیاور و از او توقع بسم الله گفتن نداشته باش.
پیرمرد اشکش جاری شد و گفت:عجب! آیا خدا اینگونه با من معامله می کند.
بعد هم گفت: ای ابراهیم! دینت را برمن عرضه کن.
پیرمرد در آن روز توبه کرد و خداپرست و موحد شد.
منبع : محجه البیضاء، ج 7، ص 267
💠ریزش باران به سبب توبه مرد گناهکار
در زمان حضرت موسى عليه السلام در بنى اسرائيل به جهت نيامدن باران قحطى شد مردم خدمت حضرت موسى رسيدند و گفتند: براى ما نماز استسقاء (نماز باران) بخوان. حضرت موسى عليه السلام برخواست كه با قوم خود براى دعاى باران بروند و بيشتر از هفتاد هزار نفر بودند هرچه دعا كردند باران نيامد.
حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: خدايا چرا باران نمى آيد، مگر قدر و منزلت من نزد تو از بین رفته؟
خطاب رسيد: نه، ليكن ميان شما يک نفر است كه چهل سال مرا معصيت مى كند. به او بگو از جمعيت خارج شود تا باران رحمتم را نازل كنم.
موسى عليه السلام عرض كرد: الهى صداى من ضعيف است، چگونه به هفتاد هزار جمعيت برسد؟
خطاب شد: اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم مى رسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد: اى كسى كه چهل سال است معصيت خدا را مى كنى از ميان ما برخيز و بيرون رو كه خداوند به جهت شومى و بدى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده.
آن مرد عاصى برخواست نگاهى به اطراف كرد، ديد كسى بيرون نرفت. فهميد خودش بايد بيرون برود با خود گفت چه كنم اگر برخيزم و از ميان مردم بروم كه مردم مرا مى بينند و مى شناسند و رسوا مى شوم و اگر نروم كه خدا باران نمى دهد همانجا نشست و از روى حقيقت توبه كرد و از كرده خود پشيمان شد. يكدفعه ابرها آمده و به هم متصل شد و چنان بارانى آمد كه تمام سيراب شدند.
موسى عرض كرد: الهى كسى كه از ميان ما بيرون نرفت چگونه شد كه باران آمد؟
خطاب شد: سقيتكم بالذى منعتكم به به شما باران دادم، به سبب آن كسى كه شما را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون برود.
موسى عليه السلام عرض كرد: خدايا! اين بنده را به من بنما.
خطاب شد: اى موسى آن وقتى كه مرا معصيت مى كرد رسوايش نكردم، حال كه توبه كرده او را رسوا كنم؟ حاشا، من نمامين و سخن چينان را دشمن مى دارم، خود نمامى كنم؟
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌