#مناجات
#وداع
#رمضان
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آهسته آهسته ببندم بارِ خود را
من می روم اما ندیدم یارِ خود را
شبهای خوبی بود حیف از دست دادم
قدری نشد زیبا کنم رفتار خود را
من توبهٔ شبهای قدرم را شکستم
پیچیده ام در هم دوباره کارِ خودرا
شاهد میاور من گنهکارم قبول است
اسبابِ تخفیفی کنم اقرار خود را
زانو بغل ؛ ساکت؛به پشت در نشستم
خالی مکن از پشت من دیوار خود را
تو آن طبیبِ مثل مادر مهربانی
باور کنم ؟!رد میکنی؟ بیمار خود را
نور دعا قلب و زبانم شستشو داد
تطهیر کردم هر سحر گفتار خود را
یک عمر پای سفره زهرا نشستم
با مادرم گفتم کمی اسرار خود را
سنخیّتی بین من و آقای من نیست
تطبیق دادم با علی کردار خود را
رو به نجف جان دادنِ ما کیف دارد
وعده به ما داده علی دیدار خود را
زهرا رسانَد یاری ما در قیامت
آقای محشر حیدر کرار خود را
وقتی دم ِ مغرب عطش آمد سراغم
با گریه وا کردم فقط افطار خود را
گفتم حسین و آب خوردم گریه کردم
یادی نمودم غربت دلدار خود را
شبهای آخر سائل سلطان طوسم
دارد هوای نوکر دربار خود را
من شاهرگ پایِ یکی یکدانه دادم
عالم خبر دارند من «عبدالجوادم»
شاعر: قاسم نعمتی
🔹🔹🔹
رمضان ماه خدا بود که رفت
فرصت اشک و دعا بود که رفت
لحظاتِ سحر و افطارش
همه اش لطف وصفا بود که رفت
رزق و برکت همه ی ساعاتش
سفره ای بهر گدا بود که رفت
هر کجا دیده گشودم دیدم
محفل انس به پا بود که رفت
موج می زد همه جا بخشش و جود
بیکران بحر سخا بود که رفت
نبوَد دست تهی در این شهر
چشمه فضل و عطا بود که رفت
به تنِ خسته و بیمارِ همه
مرهم درد و شفا بود که رفت
گاه با قطره ی اشکِ سحری
بانی روضه ی ما بود که رفت
ناله کردیم الهی به حسین
بزم ما کرببلا بود که رفت
موسم توبه و برگشت و بسی
بخششِ جرم و خطا بود که رفت
ز فراقش دل ما می گیرد
پر زامید و رجا بود که رفت
بشنیدم که ندا داد کسی
گوهری دست شما بود که رفت
می سرایم من از این دلتنگی
رمضان ماه خدا بود که رفت
شاعر: حجت اله رجب زاده جرجافکی
🔹🔹🔹
ای عاشقان ماه خدا کم کم به پایان می رسد
با رفتنش بر مومنان هنگام حرمان می رسد
یکماه شور بندگی ماه جلای قلبها
ترک همه یاران کند دوران هجران می رسد
خوان الهی می شود برچیده از روی زمین
پایان برخورداری مهمان یزدان می رسد
یاد سحرهایش بخیر یاد نماز و روزه ها
هر روزه داری در وداع با چشم گریان می رسد
تا می توانی توشه گیر از ماه پر فیض خدا
یکسال دوری تو و این ماه ایمان می رسد
ای کاش فیض ماه حق در جان ما مانا شود
بینیم یکسال دگر این مه فروزان می رسد
یارب مدد کن تا که ما دور ازگنه باشیم چون
با رفتنش آزادی اصحاب شیطان می رسد
🔹🔹🔹
ای مه عشق و عبادت رمضان
کرده بودم به تو عادت رمضان
ای پر از خاطره های زیبا
ای ره فوز وسعادت رمضان
به کجا میروی ای ماه خدا
باشم همواره به یادت رمضان
دل بریدن زتو، امکانم نیست
رنگ رخ داده شهادت رمضان
ماه زیبای خدا،هرماهی
بکند بر تو حسادت رمضان
روزهای تو به ایام دگر
می نمایند سیادت رمضان
توصفا بر دل وجانم دادی
یافتم باز ولادت رمضان
می روی، دیده به ره می ماند
بهر دیدار سوادت رمضان
کاش در سال دگر باشم تا
بکنم عرض ارادت رمضان
🔹🔹🔹🔹
رمضان میرود واز من وتو دور شود
باز تا سال دگر از همه مستور شود
بر همه سخت بود روز وداع رمضان
اشک بر دیده ی هر مومن مهجور شود
نیست معلوم که تا سال دگر ما باشیم
شاید این پیکر ما رهسپر گور شود
توشه بردار از این ماه خدایی به وفور
خانه ی قبر ازین توشه پر از نور شود
رمضان می رود وچشم همه دنبالش
کاش یکبار دگر برهمه محضور شود
می رود ماه خدا، روز،و،روزی ازنو
بنده در بند گنه رفته ورنجور شود
ای خوشا آنکه زبعد رمضان بی تغییر
ماند وپیش خدا بنده ی مبرور شود
شاعر: اسماعیل تقوایی
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
#تفسیر_کوتاه
#جزء27
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🌱 نکات کلیدی جزء بیستوهفتم قرآن کریم👇
🌺1- فرزندانتان را با ایمان تربیت کنید تا در بهشت به شما ملحق شوند. (طور:21)
🌺2- دلسوز و خیرخواه خانواده و خویشان خود باشید که یکی از دلایل بهشت رفتن است. (طور: 25-26)
🌺3- از کسانی که خدا را فراموش کرده و برایشان فقط زندگی دنیا مهم است؛ دوری کنید. (نجم: 29)
🌺4- در زندگی تلاش کنید. که هرآنچه می بینید حاصل تلاشتان است و خدا جزای کامل تلاش هایتان را می دهد. (نجم: 39-41)
🌺5- بدانید که هر کار خوب وبد، و بزرگ و کوچکی که انجام داده اید در نامه عملتان ثبت می شود. (قمر: 52-53)
🌺6- ای فروشندگان؛ اجناس را دقیق وزن کنید و برای سود بیشتر با دست کاری ترازو، کم فروشی نکنید. (الرحمن: 9)
🌺7- در راه خدا قرض الحسنه دهید که گویا به خدا قرض داده اید و خدا نیز چند برابرش را به شما پس می دهد. (حدید: 11)
🌺8- نه بخل بورزید و نه دیگران را هنگام انفاق کردن، به بخل ورزیدن تشویق کنید. (حدید: 24)
🌺9- به سبب چیزی که از دستت رفته غمگین نشو و بر آنچه به تو داده شده شادمانی نکن. (حدید: 23)
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
#سخنرانی_کوتاه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🌸 اگر اهل استغفار بشويم خدای متعال ما را با #مال و #فرزند ، کمک میکند.
️ 🔸«ذکر استغفار، آثار فراوانی دارد. يکی از آثارش در بيان حضرت نوح(ع) به قومش آمده است که فرمود: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا. يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا. وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا»؛
🔸از پروردگار خودتان طلب مغفرت بکنيد که او #غفار است. نتيجهاش چیست؟ آسمان بر شما بارش فراوان نازل میکند؛ هم رحمت ظاهری است که همين باران است و هم برکات سمائی و معنوی است؛
🌸 «وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا»؛ اگر اهل استغفار بوديد خدای متعال شما را با مال و فرزند کمک میکند... .
🔸لذا یکی از دستورات در روایات به کسانی که خدا به آنها فرزندی نداده، این است که استغفار کنند. مثلاً يکسال #سحرها استغفار کنند تا موانعش رفع شود؛ آنوقت خدای متعال ممکن است يک #نسل_پاکی به انسان بدهد».
👤 استاد سید محمّدمهدی میرباقری
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
تو هنوزم می شنوی درد دلامو.mp3
1.76M
#نوحه
#شور
#محرم
#امام_حسین
شماره 1106
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
تو هنوزم می شنوی درد و دلامو
تو می بینی بین روضه گریه هامو
میشه زیر و رو کنی حال دلم رو
چه جوری بهت بگم دیگه غمامو
حالمو ببین، حال خسته مو ببین
دست کسی منو نده حواله
ای پناه من، تنها تکیه گاه من
دست از تو بردارم اصلا محاله
توی روضه هات، سینه میزنم برات
همین سینه زنی واسم مداله
با چشمای خیسم میگم، یا لیتنا کنا معک
میدونی که دوستت دارم، حسین سلام الله علیک
▪️آقام آقام آقام حسین
حالمو مثل قدیما روبراه کن
فکری به حال خراب این گدا کن
تو که با یه نیم نگات منو خریدی
آبروم رفته آقا واسم دعا کن
سایه ی سرم، عشق اول آخرم
خوشبختی یعنی که آقام حسینه
عشق ناب من، ذکر قبل خواب من
هر شب لالایی شبام حسینه
دنیا پر غمه، دورم میزنن همه
اون که هوامو داشت امام حسینه
تنها رفیق من امام حسینه
با چشمای خیسم میگم، یا لیتنا کنا معک
میدونی که دوستت دارم، حسین سلام الله علیک
▪️آقام آقام آقام حسین
شاعر: علیرضا عابدی
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
خداحافظ ای ماه خوب خدا.mp3
1.59M
#مناجات
#وداع_با_ماه_رمضان
#رمضان
شماره 1107
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خداحافظ ای مـاه خوب خـدا
نکـردیـم حـقّ تـو را مـا ادا
خداحافظ ای مـاه جوشن کبیر
ابوحمـزه و افتتـاح و مجیـر
خداحافظ ای دل ز تـو منجلی
خداحافظ ای مـاه مـولا علی
خداحافظ ای روضه های سحر
نـوای خـدا و صفـای سحر
دلم در پـی دیـدن یـار بود
دعـای فـرج قبلِ افطار بود
دو چشم گُهَـربار یادش بخیر
اجـرنا مِنَ النّار یـادش بخیر
چه شبهـا که با ذکر مولا علی
سحـر شـد شب ما همه با علی
چه شور و صفـا بود با چشم تر
کـه قـرآن گرفتیم با هم به سر
دعـا بود و اشک همه بنده ها
شب قـدر ما بود و پرونده ها
گناهان مـا عفـو می شد همه
ولـی بـا دعـای گـل فاطمه
خـدایا گنـاه مـرا پـاک کن
مرا در جـوار علـی خاک کن
ولی حیف این سفره برچیده شد
خوشا حال آنکس که بخشیده شد
شاعر: یوسف حق پرست(غریب)
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
شوق ایوان نجف.mp3
1.65M
#نوحه
#شور
#مولا
شماره 1108
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شوق ایوان نجف در سینه دارم
از عکس با حرمت گنجینه دارم
بطلب آقا، دل بیقراره
دوباره شوق، پابوسی داره
یا علی ای شورِ شبم
یا علی ای تاب و تبم
مستِ ایوون نجفم
از مقامت در عجبم
شهنشاهم مولانا علی مولا
تویی راهم مولانا علی مولا
پناهگاهم مولانا علی مولا
▪️علی مولا علی مولا
با دیدن حرمت نبضم ایستاده
حتّٰی کلاه زِ سرِ عالم اُفتاده
جلو ایوونت آروم میگیرم
تویی مولا و من هم فقیرم
یا علی آمال منی
یا علی اقبال منی
شکرُلِلّٰه ذکر همه
روز و ماه و سال منی
تویی جونم مولانا علی مولا
تو درمونم مولانا علی مولا
نجف خونم مولانا علی مولا
▪️علی مولا علی مولا
وادیِ عشق و جنون ، وادیِ درده
کعبه هم سالی دوبار دورش میگرده
مستِ انگورِ روی ضریحم
نداره تو فصل حتّٰی شبیهم
یا علی صحناتو برم
گنبد زیباتو برم
کوری چشم حسودا
نجفِ اعلاتو برم
تویی مولام مولانا علی مولا
همه دنیام مولانا علی مولا
نجف میخوام مولانا علی مولا
▪️علی مولا علی مولا
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
#متن_روضه
#اربعین
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
یک گوشه ای جابر دست به گردن، امام سجاد و امام سجاد دست به گردن جابر دارن گریه می کنن😭
یه گوشه ی دیگری یه خواهر دل سوخته ای
خودش رو رو خاک قبر حسینش انداخته
حسین بلند شو با من حرف بزن😭
حسین خیلی دلم برات تنگ شده حسین
من یک روز که تو رو نمی دیدم بی قرار تو بودم حسین
حالا چهل روزه تو رو ندیدم چهل روزه با من حرف نزدی حسین
یک کلمه با من حرف بزنی حسین
چرا خوابیده ای و با من حرف نمی زنی. 😭
هی گفت و گفت برات ماجرای کربلات رو می گم بعد تو چه گذشت ماجرای کوفه رو گفت ماجرای کوفه تا شامُ گفت
ماجرای شامُ گفت بعد حسین من نگاه کن تو صحرا ببین تمام قافله رو سالم آوردم ببین تمام کاروانُ سالم آوردم به خدا هر وقت می خواستن بچه هاتو سیلی بزنن خودم سپر می شدم به من سیلی می زدن حسین😭
هر وقت می خواستن بچه هاتو تازیانه بزنن من سپر می شدم و تازیانه می خوردم.. 😭
اگه نامحرمان اینجا نبودن پیرهنم رو کنار می زدم جای کبودی تازیانه ها رو به تو نشون می دادم.. 😭
▪️حسین من عزیز من ولی اگه نگاه می کنی می بینی بین این قافله دختر سه ساله ت نیست شرمنده ام حسین به خدا تقصیر من نبود
حسین هر چه اومدم مانع بشم سر بریده ی تو رو تو دامنش قرار ندم نگذاشتن سیلیم زدن تازیانه م زدن سر بریده ی تو رو توی دامن دختر سه ساله ت رقیه گذاشتن به خدا کنار سر بریده ت جان داد حسین. 😭😭😭😭
عرض دعای من میگن سه روز و سه شب قافله در کربلا موند وقتی قافله آماده ی حرکت شد همه سوار بر محمل ها دیدند سکینه نیومده کجاست سکینه امام سجاد سوال کرد کجاست گفتند کنار قبر باباش حسینه فرمود بگید بیاد قافله می خواد حرکت کنه زینب اومد عمه سکینه بلند شو قافله آماده ی حرکته یک دفعه سکینه با اون چشمان گریانش برگشت عمه زینب برو از برادرم امام سجاد اجازه بگیر من کنار قبر بابام خیمه بزنم و بمونم
آی آی😭
▪️یک طرف دیگه هم امام سجاد داره برای جابر میگه، جابر اینجا بود که بابام علی اصغر رو روی دستش بلند کرد جلوی دیدگانش تیر سه شعبه به گلوی شش ماهه داداشم زدند.
▪️اینجا بود علی اکبر رو بدنش رو قطعه قطعه کردند
جابر آنجا بود که قاسمم پاهاش رو روی زمین می کشید و جان می داد
جابر بیا تو رو ببرم کنار نهر علقمه آنجایی
که بدن بی دست عباسم افتاده😭
بدن بی دست عموم عباس افتاد
برا مریض ها دعا یادت نره
🥀جابر بیا بر غربت بابا بنالیم
🥀در اربعین با یاد عاشورا بنالیم
🥀جابر منم سجاد و زین العابدینم
🥀بعد از حسین تشنه لب سالار دینم
🥀من آمدم از راه پر درد اسارت
🥀اینک کنم قبر عزیزانم زیارت
🥀هر جای این صحرا نشان از عشق دارد
🥀ناگفته های جاودان از عشق دارد
🥀جابر همین جا مقتل جا عون و بریر است
🥀این بوی خون جعفر و حر و زهیر است
🥀اینجا حبیب بن مظاهر جان فدا کرد
🥀مسلم به جسم پاره رو سوی خدا کرد
🥀جابر علی اکبرم را یاد داری
🥀اینجا مزار اوست باید سر گذاری
🥀جابر مپرس از اصغر شیرین زبانم
🥀آتش زند داغ گلویش قلب و جانم
🥀لب تشنه بود اصغر کسی آبش نمی داد
🥀یک دمی نمی خوابید از آن ظلم و بیداد
🥀شش ماهه بود و از عطش رخساره اش زرد
🥀ای کاش این سان خصم سیرابش نمی کرد
🥀جابر همین جا که پر از شور و شین است
🥀معراج گاه باب مظلومم حسین است
🥀جابر بر او با لب عطشان سر بریدند
🥀جابر سر او با لب عطشان بریدند
اسبان خصم از کینه بر جسمش دویدند... 😭
🌹آن کس که هر دم مونسش روح الامین بود
🌹دیدم سه شب بر روی زمین بود
🌹جسم عزیزان بی کفن در دشت دیدم
🌹فریاد رودم رودم از زهرا شنیدم
🌹صد پاره تن بودند یاران در بیابان
🌹سرهای پر خون روی نی چون ماه تابان
ای بی کفن
حسین وای
ای تشنه لب
حسین وای
دور از وطن
حسین وای
کو اصغرت
حسین وای
کو اکبرت
حسین وای
کو قاسمت
حسین وای
کو عباس
حسین وای
حسین وای
حسین وای
🥀بابا منم سکینه دخترت
🥀جانم فدای جسم بی سرت
🥀بابا منم سکینه دخترت
🥀جانم فدای جسم بی سرت
🥀از شام پر بلا رسیده ام
🥀بر خاک قتلگاه اطهرت
🥀بابا منم سکینه دخترت
🥀جانم فدای جسم بی سرت
🥀ببارم از دو دیده خون چو بر مزارت
🥀که اشک دیدگان خود کنم نثارت
🥀بیا و جای من نما دمی کنارت
🥀قربان تربت معطرت
🥀جانم فدای جسم بی سرت
🥀بابا منم سکینه دخترت
🥀جانم فدای جسم بی سرت.. 😭
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#شهدا
#شهید_مغفوری
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
شهید مغفوری فوق دیپلم برق و الکترونیک بود و دوران سربازی خود را در تهران در لشکر گارد گذرانده بود، با انقلابیون ارتباط داشت شهید مغفوری یکی از افرادی بود که اگر انقلاب پیروز نمی شد در لیست اعدامی ها قرار داشت.
پدر شهید مغفوری از روضه خوانان محلی و سنتی بود و بهشدت به مسائل مذهبی و روضه امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) اعتقاد داشت؛ شهید مغفوری نیز حافظ ۲۰ جزء قرآن بود.
شهید مغفوری در دوران خدمت سربازی در یک مقطع پمپ های برق و چاه های آب را تعمیر می کرد. ایشان برای برادرش تعریف کرده، یک بار یک زوج برای تعمیر پمپ چاه کشاورزیشان به من مراجعه و عنوان کردند اگر پمب آبشان امروز تعمیر نشود محصولات باغشان خشک می شوند؛
🔸شهید مغفوری به این افراد می گوید بروید یک ساعت دیگر بیایید. بعد از اینکه این افراد مجدد مراجعه می کنند، شهید دوباره آنان را برای یک ساعت دیگر وعده می دهد از وی سئوال می کنند چرا دائم وعده یک ساعت دیگه را می دهید و شهید صادقانه به مرد می گوید: چون همسرت حجاب ندارد با شما نمی آیم لذا همسر مرد حجاب کرد و شهید می گوید بعد از این اتفاق با آنان برای تعمیر پمپ رفتم.
نماز در جلسه شورای تامین🥀
🔹شهید مغفوری به عنوان نماینده سپاه در جلسه شورای تامین استان کرمان زمانی که صدای اذان ظهر بلند می شود در حالی که هنوز مذاکرات مسئولان ادامه داشت، مهر نمازش را از جیب در می آورد و بدون توجه به مسئولان نماز ظهرش را می خواند....
شهدا اینگونه زندگی کردند و لایق شهادت شدند ....🌼🌹🌸
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
#سیره
#شهدا
#شهید_مغفوری
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
هنگامی که خدا بهشون بچه داد ؛ از همان بیمارستان ، نوزاد
را به گلزار شهدا برد ، ساعتی در آنجا ایستاد ،فاتحه خوند و دوباره برگشت . می گفت :
روح این طفل باید با شهدا آشنا بشه 🌸
مصطفی فرزند شهید مغفوری در قم دانشجو بود، همسر شهید نقل می کند هر روز به فرزندم زنگ می زدم اما هر بار همکلاسیهایش می گفتند الان در خوابگاه نیست تا اینکه شهید مغفوری را خواب دیدم و گفت « مصطفی سه روز در بیمارستان قم بستری است برو مصطفی را ترخیص کن و برای مداوا او را به تهران ببر. زنگ زدم به دوستانش و گفتم پسر من سه روز بستری است و شما از من پنهان می کنید، پرسیدند چه کسی به شما گفته؟ گفتم دیشب پدرش به من خبر داد».
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
🥀از زمان شهادتش باخبر بود
مادر همسر شهید مغفوری نیز نقل کرده است: زمانی که شهید می خواست برای آخرین بار به جبهه برود به او گفتم، من زهرا را می برم پیش خودم، چون تنها می ماند، شهید گفت شما صاحب اختیارید اما زهرا باید به تنهایی عادت کند، پرسیدم، مگر چند روز می خواهی در جبهه بمانی؟ گفت، این دفعه اگر بروم دیگر نمی آیم، مرا می آورند، بعد خندید، خداحافظی کرد و رفت.
یکی از دوستان همسرم به خانه ما آمد در حیاط منزل نشست، خانم ایشان داخل آمد، من موقع رفتن چادر پوشیدم و برای خداحافظی به حیاط رفتم. شب شهید را خواب دیدم که گفت امروز فلانی آمد خانه، رفتی خداحافظی کنی، چرا جوراب نپوشیده بودی؟
🌼در ماموریتی بی آنکه متوجه بشود سرعت غیر مجاز میگیرد و به ماشین شتاب میدهد وقتی متوجه میشود به پاسگاه رجوع میکند و درخواست میکند که جریمه اش کنند. این یعنی چه؟ میگفت من در این دنیا حاضر به پرداخت
جریمه هستم تا در آ ن دنیا امام ملا متم نکند و بگوید من دستور داده بودم که قانون را رعایت کنید.💐
راوی: عبد الحسین مغفوری برادر شهید
💠 راوی همسر شهید مغفوری :
🌹حاج مهدی برای همه احترام قا ئل بود بخصوص برای پدر و مادرش. ما هر وقت به خانه پدری ایشان میرفتیم دست پدر و مادرش را میبوسید و از موقع ورود به خانه تا داخل منزل به خودش اجازه نمیداد که جلوتر از مادر یا پدرش حرکت کند. تا آنها نمینشستند به خود اجازه نشستن نمیداد. خدا میداند او چقدر آگاه و محترم بود.
🌸تا آنجا که به یاد دارم هیچوقت ندیدم ایشان کنار سفرهای که پدر و مادرش نشسته اند دستش را زودتر از آتها به سفره برده باشد.
شبهایی که در منزل پدری حاجی میهمان بودیم، بنا بر شرایط شغلی پدرش دیرتر به خانه میآمد اما حاج مهدی را میدیدم که همینطور با لباس بیرون نشسته است میگفتم چرا نمیخوابی؟
میگفت میترسم پدرم بیاید و در حالت دراز کش خواب باشم، آن وقت جواب این بی احترامی را چه طور بدهم؟ بعد صبر میکرد و وقتی پدرش میآمد چراغ را خاموش میکرد ایشان هم میرفت بخوابد. صبح هم قبل از همه بیدار میشد و به نماز میایستاد
براي زيارت شهداء به گلزار شهداء رفتم. بر سر قبر شهيد «حسين انجم شعاع» که نزديک شهيد علي شفيعي و در همسايگي شهيد عبد المهدي مغفوري قرار دارد، نشستم و فاتحهاي خواندم. مادر شهيد شفيعي هم حضور داشت. مادر شهید «حسين انجم شعاع»به من گفت: ميبيني که مزار شهيد مغفوري چقدر شلوغ است؟
اول احساس کردم که ميخواهد از اين بابت گلايه کند و بگويد که چرا قبر فرزند من اين قدر شلوغ نيست. اما او در حالي که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: يک روز که اين جا نشسته بودم، نوهام نزد من آمد و گفت: ميگويند شهيد مغفوري حاجتها را برآورده ميکند. به شوخي گفتم: تو برو حاجتي طلب کن، اگر برآورده شد، من ۵۰۰ هزار تومان اينجا خرج ميکنم.
همان شب، حسين شهيدم را در خواب ديدم. من هيچ وقت خوابش را نديده بودم. اما آن شب و در حالي که بسيار ناراحت بود به خوابم آمد. زانوهايش را در بغل گرفته و سر بر زانو نهاده بود و حتي به من نگاه نمي کرد. به او گفتم حسين جان چرا ناراحتي؟ چرا قهر کردي؟
گفت: مادر! ديگر در مورد شهيد مغفوري اينگونه سخن نگو. از خواب بيدار شدم و با خود گفتم من که به شوخي اين حرف را زده بودم اما از آن به بعد بيش از پيش به زنده بودن شهداء و کرامت شهيد مغفوري ايمان آوردم.🌹
🌹با تاکسی به خانه یکی از اقوام میرفتیم.
نیمه راه حاج مهدی به راننده گفت ترمز کنید پیاده میشویم.
راننده گفت: هنوز که به مقصد نرسیده اید. حاجی گفت شما این راهی که میروید
یکطرفه است و خلاف قانون و شرع.
راننده اصرار داشت که این راه کوتاهتر است و زودتر به مقصد میرسید.
ولی حاجی راننده رو مجاب کرد که مسیر رو برگردد و از مسیر درست به مقصد برد.
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌
ادامه... 👇
🌹سال ۵۷ در سلف سرویس دانشگاه تهران میخواستم با فیش غذای خودم برایش افطاری بگیرم. گفت من نمیخورم. پرسیدم چرا؟ پولش را میدهم. گفت نه این حق دانشجویان است. آمدیم بیرون نان و ماست خرید و افطار کرد.
🌹آخرین بار که میرفت جبهه برایش آئینه قرآن گرفتم، قرآن را بوسید و آن را باز کرد سوره نور آمد " الله نور السموات و الارض " وقتی آیه را خواند حالش دگرگون شد، گفت چه سوره خوبی انشاء ا... با نور بر میگردم.
روی تابوت رو که کنار زدم ...
🌹تلویزیون رو روشن کردم، با تعجب حاجی رو بر صفحه تلویزیون دیدم، با همان متانت همیشگی سخن میگفت ومردم وجوانان کرمانی رو به حضور در کاروانهای سپاهیان محمد (ص) دعوت میکرد.
حاجی جملهای رو گفت که جوونها را دسته دسته به مراکز بسیج کشاند.
حاج مهدی گفت: پایگاههای مقاومت بسیج، سفارتخانههای امام زمان (عج) هستند.
🌹داشت ظرفها رو میشست، وقتی نیروهایی که در آسایشگاه خوابیده بودند مطلع شدند، همه سراسیمه و با عجله دویدند طرف آشپز خانه و شرمنده ازاینکه ظرفهای خود را نشسته رها کرده بودند و رفته بودند.
حاجی هم برای دلداری آنها قصه حضرت عیسی و حواریون را تعریف کرد.
🌹همیشه با محاسن شانه کشیده، تمیزو لباسهای مرتب در اجتماع حاضر میشد.میگفت این فکرغلط است که ما نباید آراستگی ظاهر داشته باشیم.
حزب الهی بودن یعنی نظم و انضباط باطن و ظاهر.
🌹هوا بارانی بود. نیروهای اعزامی از پادگان امام حسین (ع) کرمان عازم جبهه بودند.دیدم حاج مهدی خم شد و از میان گل و لای یک پیشانی بند رو برداشت و تمیز شست.گفتم حاجی پیشانی بند زیاد داریم.گفت: نه، مغفوری زنده باشد و نام آقا امام زمان (عج) زیر پا و میان گل و لای باشد؟!
🌹با سپاهیان حضرت رسول (ص) در استادیوم آزادی تهران بودیم، شام همبر گر بود. تیزی همبرگرها صدای همه را در آورده بود.حاجی بدون هیچ عکس العملی غذایش را خورد، پرسیدم حاجی چطوری خوردی؟ خیلی تیز بود، تبسمی کرد و گفت: برای من مهم حلال بودنش است نه تیزی ترشی و شوری
🌹 با موتو خودش اومده بود.
گفتم: حاجی بخشنامه اومده که فرمانده هان میتوانند از ماشین سپاه استفاده کنند.تبسمی کرد و خودکارش رو از جیبش بیرون آورد و گفت: من روز قیامت جواب همین رو هم نمیتونم بدهم.
🌹توی خط فاو داشت برای نیروهای عازم خط مقدم سخنرانی میکرد که باران شدیدی شروع شد، چون نیروها اورکت نداشتند، حاجی اورکتش را در آورد و به صحبتش ادامه داد.
یکی از نیروها میگفت: عمل آن روز حاجی تاثیرش بیشتراز حرف هایش بود
🌹حاج مهدی مغفوری عاشق سپاه و بسیج بود. بارها دیده بودم در ورودی پایگاه را مثل زیارتگاه میبوسد. میگفت وقتی از این در وارد میشوم به آرامش میرسم. این بزرگوار اعتقاد بسیار محکم و ریز بینی داشت.
🌹برای منزل نان میخواست تهیه کند و از جلو چند نانوایی رد شدیم. گفتم حاج آ قا این نانواییها خلوت است چرا نان نمیگیرید؟ گفت صد متر پایینتر نانوایی سراغ دارم که عکس حضرت، اما م (ره) را داخل مغازه اش نصب کرده، فکر میکنم که او به ولایت نزدیکتر است .
شهید عبدالمهدی مغفوری🌹
یادشان گرامی🌷
شادی روحش صلولت🌸
@noaheh_khajehpoor_09173426998
هشتک کانال حذف نشود ❌