eitaa logo
نوحوا علی الحسین🎤
2.9هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
519 ویدیو
23 فایل
متن روضه، نوحه، زمزمه، زمینه، تک، واحد، واحد حماسی، شور،مناجات و.. به همراه اجرای سبک مناسبت های مختلف اهل بیت و 🎤آموزش مداحی🎤 @noaheh_khajehpoor کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین @marajalbahrain ارتباط با مدیر کانال خواجه پور _ 6998 342 0917
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 آه غم است و می کشی از سینه آه را... بودند دیو و دد همه سیراب و... 😭 أما فیکم مسلم... یه نفر نیست بهش آب بده... 😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
99060902.mp3
13.25M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 من عمریه که با تو مأنوسم میشه جدایی از تو کابوسم طبق وصیت مادر داداش زیر گلوتو امروز می بوسم... 😭 داداش نمیشه نری... 😭 حاج محمد رضا طاهری🎤 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بلند مرتبه شاهی یه صدر زین افتاد…😭 ▪️اربابِ ما خورد زمین دیدن دیگه تکون نمیخوره .. بعضیا گفتن کارش تموم شده .. بعضیا گفتن هنوز زنده ست .. یه نامردی گفت میخواید بدونید زنده ست یا نه؟.. گفت از کجا بفهمیم ؟.. رفت رو بلندی داد زد گفت به خیمه ها حمله کنید ..😭 یه وقت دیدن شمر داره با یه عده میره سمت خیمه ها .. 😭 (حواست بود چی گفتم تو وداع دیدن با نیزه رفت تو خیمه گفتن چیکار میکنی گفت یه نفر هنوز تو خیمه ست) یه وقت شبث بن ربعی صدا زد گفت شمر برگرد سه ساعته معطلیم هنوز کار حسینُ تموم نکردیم .. ▪️میگن شمر عصبانی شد برگشت .. دید اربابِ ما به رو افتاده تو گودال .. اول با جکمه اربابِ ما رو برگردوند .. دیدن با چکمه نشست رو سینۀ حسین .. والشمر جالس علی صدره.. 😭 والشمر جالسٌ قاتل رو سینه ته هر کی که میرسه در فکرِ غارته والشمر جالسٌ ای وای برادرم بالایِ قتلگاه گریونِ مادرم والشمر جالسٌ خنجر نمی برید ▪️اربابِ ما دیگه چشماش جایی رو نمی‌دید ، چشمایِ بی رمقشُ باز کرد فرمود تو کی هستی رو سینۀ من نشستی؟ گفت شمر بن ذي الجوشن (لعنت الله) حضرت فرمود: میدونی من کی ام ؟.. تا ارباب ما فرمود میشناسی منو ؟ گفت آره یابن فاطمه ؟.. ▪️گفت مگه تو پسر زهرا نیستی؟ تا دید لباش خشکه گفت مگه بابات ساقی کوثر نیست چرا تشنه ای بگو بیاد سیرابت کنه .. اینجا اربابِ ما دیگه حرفی نزد .. هی میگفت انا المظلوم .. دید شمر بلند نمیشه ، میدونی کجا نشستی نامرد.. 😭 صدا زد صدق جدی رسول الله .. شمر تا حرف پیغمبر شد به خودش اومد ، گفت حسین پیغمبر چیُ راست گفت ، گفت بابام به من گفته بود کی منو میکشه .. 😭 ▪️حضرت فرمود بابام نشونی هایِ صورت تو رو داده بود گفت یعنی چی؟. گفت به من گفته بود صورت تو پیسه داره.. شمر بهش برخورد ، بلند شد گفت الان یه کار میکنم دیگه صورتمو نبینی .. اربای مارو برگردوند رو خاک ..😭 نشست خنجرُ دوباره بیرون کشید .. ضربۀ اولُ زد .. ضربۀ دومُ زد .. ضربۀ سومُ .. هی میزنه هی مادرش میگه وای …😭 والشمر جالسٌ خونین گلو شدی با چکمۀ سنان تو پشت و رو شدی ▪️یه وقت دیدن زمین کربلا داره میلرزه .. خانم زینب دوید تو خیمۀ امام سجاد گفت چیشده عزیز برادرم؟.. یه نگاه کرد گفت عمه جان کار بابامُ یه سره کردن .. ▪️لحظه ای طول نکشید نامرد دستُ بدنش می‌لرزید سرُ آورد داد به خولی .. گفت سه ساعته میگم کارُ تمام کنید.. گفت چه کنم؟.. گفت سرشو بذار رو نیزه .. یه وقت خواهرش دید ای وای .. سری به نیزه بلند است در برابر زینب.. 😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸وقتی‌که دیدی برادرت حسین علیه‌السلام تنها شده، به نیابت از من زیر گلویش را ببوس... در نقلی آمده است: لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود: 📋 لمَّا صارَ أخيكَ الحُسين عليه السّلام في كربلاء وحيداً فريداً،قَبِّلِي حُلقُومَهُ نِيابةً عَنِي. ▪️وقتی که دیدی برادرت حسین علیه‌السلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد؛ پس در آن موقع به نیابت از من زیر گلویش را ببوس... 🥀 ... روز عاشورا نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیه‌السلام، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پیش آمد و عرضه داشت: ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم؛ آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پیش آمد و آنجا را بوسید؛ سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد: 📋 یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها! ▪️ای مادرجان! این امانت‌‌ شما را من به جا آوردم. 🥀سیدالشهداء علیه السلام فرمود: آن أمانت چه بود؟ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن. پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید. سپس به من فرمود: 📋 هذه وَدیعَةٌ منّي إلي أخیكِ الحسینِ یا زینبُ، إذ رأیتِ أخاكِ الحسینَ في کربلا وحیداً فریداً ▪️این (بوسه) امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیه‌السلام؛ پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلات تنها وبی کس دیدی؛ 📋 یَستَغیثُ فلا یُغاثُ ویَستَجیرُ فلا یُجارُ علیه ویَطلُبُ الماءَ فلا یُسقیٰ منه فلیس له ناصرٌ ولا معینٌ ولا شفیقٌ حمیمٌ قَبِّلیه في صدرِه و شَمّیهِ في نحره نیابةً عَنّي ▪️دیدی که طلب یاری می‌کند ولی کسی به او یاری نمی‌رساند؛ دیدی که پناه می‌خواهد ولی کسی‌ به او پناه نمی‌د‌هد؛ دیدی‌که آب طلب می‌کند ولی کسی به او آبی نمیرساند؛ دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دل رحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس... ✍یکدم بروآهسته‌تر جانا شتابان می‌روی رو سوی قربانگه چرا؟ خود سهل و آسان میروی؟ ای خسرو خونین جگر، از ما زنانِ در بدر کردی مگر صرف‌نظر، کاین‌سان خرامان می‌روی ای یادگار رفتگان، ای رهبر دلخستگان مهلًا دَمی آهسته ران، بی‌حد شتابان می‌روی جانا چه سازد خواهرت، با این عیال مضطرت جز اینکه از هجر و غمت، نالد که گریان می‌روی کرده وصیت مادرت، بوسم گلو و حنجرت کاندر وداع آخرت، آن دَم که میدان می‌روی... 📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴ 📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۰۹ به نقل از: لوامع الأنوار (مرندی) نسخه خطی، ص٩٩ @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 همیشه کوچه ما عطری از شما دارد که آشنا به دلش میل آشنا دارد بگو که جسم که را در بغل گرفتی که دوباره روضه ما بوی بوریا دارد هزار شکر که مژگان به ما حواله شده غبار پای تو تأثیر کیمیا دارد شبیه چشم شما سرخ میشود چشمش کسی که چشم بر آن ریشه ی عبا دارد علاج تشنگی ام را فرات هم نکند تنور سینه من داغ کربلا دارد به سینه میزنم و حلقه میزنم بر در در این معامله یک دست هم صدا دارد دلم هوای حرم کرده خوب میدانم برات کرب و بلا را فقط رضا دارد دوباره خرجی ما بی حساب زهرا داد همیشه سفره ی گرمش هوای ما دارد شاعر: حسن لطفی @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
Mohammadreza Bazri - Shame Ghariban Ast (320).mp3
7.98M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 امشب نوای کودکان بر بام کیوان است شام غریبان است امشب به دشتِ کربلا نالان یتیمانند؛ تا صبح گریانند امشب به روی کشته ها در ناله مرغانند؛ چون نی در افغانند بر خاکِ بی غسل و کفن رعنا جوانانند؛ خوابیده عریانند بر غربتِ اجسادشان عالم پریشان است؛ شام غریبان است امشب عیال مصطفی در گوشه ی صحرا؛ بی منزل و ماوا اموالشان تاراج کین از فرقه ی اعدا؛ ای آه و واویلا خون میرود امشب ز چشم دختر زهرا؛ اف بر تو ای دنیا! آلِ علی ویران نشین اندر بیابان است؛ شامِ غریبان است امشب یتیمان جهان در گوشه ی هامون، غلطان به بحرِ خون اندر هوای خاتم او بزدلِ ملعون؛ دیوانه و مجنون سازد جدا انگشتِ او؛ آن بی حیای دون… ای چرخ شو ویران! کی خاتم محبوب حق در خورد دیران است؛ شامِ غریبان است امشب به بالین حسین؛ زینب عزادار است… بر غم گرفتار است امشب سکینه بر سرِ نعشِ پدر زار است؛ از دیده گریانست زهرا به دور کشته ها با خیل حوران است؛ از دیده خونبار است امشب فلک گریان به حالِ آل اطهار است؛ شامِ غریبان است امشب تنِ پاکِ حسین در قتلگاه؛ بی سر در بحرِ خونند خوابیده بی غسل و کفن؛ با اکبر و اصغر… با یاوران یکسر… آثار ظلم خولی مردود سگ کمتر؛ در کنجِ خاکستر گاهی به حالِ دختران اندر پرستاری؛ از راه غمخواری گاهی کند در مطبخ خولی؛ آن عصمت باری از ماتمش خائف نوا خوانست و گریان است؛ شام غریبان است ای شیعیان! امشب شام غریبان است جسمِ حسین عریان، اندر بیابان است ▪️شام غریبان است زینب پریشان است @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برایِ باغبان ما باقی نمانده ساقی غریبُ میکده میسوزد امشب یک غنچه یاسِ گمشده میسوزد امشب گل بویِ زهرا میرسد از سوی مقتل سوی بهشتم میبرد گل بوی مقتل مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برای باغبان باقی نمانده آتش گرفته دامنِ طفلی سه ساله سویِ شهیدان میرود با آه و ناله در دست دژ خیمی افتاده گشواره آهُ واویلا خون میچکد ازگوش هایِ پاره پاره آهُ واویلا @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 امشب شب بیقراریِ زینبِ .. اجازه بدید همه با هم شریک بشم ، همه بلدید : طفلِ یتیمی ز حسین گمشده ساربان ساربان قامت زینب ز إلم خم شده ساربان ساربان ▪️عزیز برادرم چه کنیم ریختن خیمه هارو غارت کنن ..خیلی برای امام سجاد سخت بود اینو بگه ولی مجبور بود ناموسش تو خطر بود ..😭 چه کنه فرمود عمه جان به بچه ها بگو فرار کنن .. زن و بچه تو این بیابون می دویدن یا الله ..😭 میگه دیدم یه دختری دامنش آتش گرفته داره میدوه .. تو تاریکی صحرا معلومه از دور آتش و مسیر دختر.. میگه اسبم رو هی کردم دلم سوخت گفتم برم آتش دامنش و خاموش کنم تا رسیدم از اسب پیاده شدم دیدم دستاشو گذاشت رو سرش ، منو نزن من یتیمم ..😭 فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ … ▪️پیاده شدم آتش دامنش و خاموش کردم فهمید باهاش کاری ندارم دخترم آرام باش ، یه وقت یه نگاهی به من کرد صدا زد آب آزاد شده یا نه ؟! گفتم آری آب آزاد شده طبیعیه سه روزه آب نخورده تشنه است یه ظرف آب براش آوردم گفتم الان آبُ ببینه میخوره اما دیدم هی آبُ نگاه میکنه هی گریه میکنه …😭 یه وقت صدا زد راه گودالِ کدوم سمته ؟!..😭 گودال چیکار داری؟ْ آب نوش جان کن ، گفت وقتی بابام میدان میرفت لباش از تشنگی ترک خورده بود .. میخوام برای بابای غریبم آب ببرم …😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 گودال سخت بود برای دلش ولی اشک امام عصر، برای اسارت است ای سر بریده، بال و پرم را، نگاه کن داغی که مانده بر، جگرم را، نگاه کن پاشو کمک بده، که سوار شتر شوم نامحرمان دور و برم را، نگاه کن با شمر و، حرمله، طرف کوفه میروم برخیز همسفر، سفرم را، نگاه کن رفتم‌ پیِ لباسِ تو اما مرا زدن بر روی گونه‌ها، ورمم را، نگاه کن عباس را، بگو که زمین خورد زینبت حالا کبودی، کمرم را، نگاه کن ای آفتاب، کم به تن، دلبرم بتاب ای آفتاب، چشم تَرم را، نگاه کن چادر نماند، تا بکشم روی پیکرت شرمندگی، اهل حرم را، نگاه کن خیلی شرمنده شد زینب .. گفت:« داداش! یادمه یه روزی خواب بودم، یهو از خواب بیدار شدم؛ دیدم تو بالا سرم وایسادی، گفتم:«داداش چرا منو بیدارم نکردی»؟! _گفتی:« خواهرم دیدم خوابی؛ از لای این درم داره آفتاب رو صورتت می‌تابه؛ ایستادم جلو آفتاب، آفتاب به پوستت نخوره به صورتت نخوره.. 😭 یادته، گفتم:« ان شالله برات جبران کنم»… ای آفتاب! من که کاری ازم‌ بر نمیاد؛ می بینی که من رو دارن دست بسته میبرن‌…😭 ▪️امشب خیلی شب عجیبیه، امشب همچین که بی‌بی خیلی از این بچه‌ها رو با یه دردسری جمع کرد، دید دو سه تا از این بچه‌ها کم‌اند. یکی‌یکی دست سر این بچه‌ها میکشید. _عمه‌جان چرا گوشت اینجوریه؟ _گفت:« عمه جان! آخه تو این صحرا دنبالم میکردن؛ منم بهش میگفتم:«خودم گوشوارم و بهت میدم، اما اینا میکشیدن». _عمه ببین گوشم و…😭 هی این بچه اون بچه؛ یکی‌یکی دلداری، یوقت شمرد پس دو تا بچه‌ها کم‌اند! ▪️گفت:« خواهرم ام‌کلثوم؛ عزیزم، میدونم خسته‌ای، پا میشی با همدیگه تابی تو این صحرا بخوریم دوتا بچه‌ها کم‌اند؟! تو این تاریکی‌ها، هی این طرف و بگرد؛ اون طرفا بگرد. _ای خدا! چی شدن این بچه‌ها؟! یهو دیدن زیر یه بوته‌ای، دوتا از این بچه‌ها دست گردن هم کردن، تا اومد برشون گردوند دید دوتایی جون دادن و مردن… این اسبا وقتی برا غارت میدویدن، این بچه‌ها زیر نعلای این اسبا، جون دادن و مرده بودن… خواهرم ‌یکی دیگه نیست! بازم بگردیم، خیلی کمرمم درد میکنه… این طرف اون طرف؛ _ای خدا! کجا رفته این بچه؟! یهو بی‌بی فرمود:« خواهرم فکر کنم ‌من‌میدونم». _چرا از کجا؟! _آخه وقتی آب آزاد شد، بچه‌ها رو من یکی‌یکی زیر نظر داشتم. دیدم یکی از این بچه‌ها گریه میکرد یه ظرف آبم برداشته بود. دیدم از این مردا هی سوال میکرد:« گودال کدوم طرفه»… خواهرم فکرکنم رفته گودال؛ چون از اون‌ موقع به بعد دیگه ندیدم ‌این بچه رو… سریع دویدن تو گودال، دیدن یه بچه‌ای خودش رو انداخته رو این بدن بی‌سر. این بچه رو بلند کردند. _اینجا چیکار میکنی آخه؟! عزیز دلم، چجوری این همه راه اومدی تا اینجا؟! _گفت: عمه جان! خیلی دلم هوا بابامو کرده…😭ععه دم خیمه که ایستاده بودم،بابامُ از دور میدیدم این لباشو می دیدم بهم میخورد؛ هی میگفت:« جگرم»… _عمه‌جان! بابام سر نداره خب؛ _عمه‌جان مگه نمی بینی بابام سرنداره؛ ولی من خودم صدا بابامو شنیدم. _چی میگفت عمه جان عزیز دلم؟! _عمه‌جان! تو این صحرا، تو این تاریکی‌ها هی صدا میزدم:« اباَ، بابا»؛ دیدم از یه سمتی هی صدا میاد:« اِلَیَّ؛ بیا»…😭 دو سه تایی خودشون رو انداختن رو این بدن انقد گریه کردن …😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 هر طور بود آمدم اینجا گمان نبود اصلاً اُمیدِ آمدنِ کاروان نبود من زینبم نه زینب وقت وِداعمان زینب به زیر جامه اش این داستان نبود من زینبم نه زینب تا عصر یازده موی سپید و این همه قَدِ کمان نبود آسان نبود رفتن ما تا به کوفه، شام گاهی میان قافله یک لقمه نان نبود آسان نبود رفتن ما با حرامیان پرده نداشت محمل ما، شأنمان نبود آسان نبود آمدن ما از این مسیر غیر ِ سرت به رویِ سرم سایبان نبود این قافله که خانم قامت کمان نداشت دارایِ دختری شده لکنت زبان نبود تعداد ما کم است نپرس از دلیل آن با نازدانه ات احدی مهربان نبود رفتی و بردی اصغر و حتی برای من نگذاشتی رقیه يِ خود را برای من با اشکِ چشم غسل زیارت کنم حسین وقتش رسیده جان برود از تنم حسین حالا که باز هست دو دستم چه فایده؟ دستی نمانده سینه برایت زنم حسین دیگر رسالتم که به پایان رسیده است بگذار کربلا بشود مدفنم حسین هر چه به من گذشت فدای سرت حسین معجر که هست روی سر خواهرت حسین بعد از تو گاه قافله سالار بوده ام گاهی سپر، طبیب، پرستار بوده ام هر جا برای حفظ امام زمانه ام زهرا میان کوچه و بازار بوده ام بی معجزه، بدون عصا، با قَدِ خَمَم موسی میانِ مجلس اغیار بوده ام چشم یزید کور شد از خطبه های من من ذوالفقار حیدر کرار بوده ام من پس گرفته ام عَلَم ِ ساقی ِتو را تا ساقی ات بداند علمدار بوده ام از من مپرس، مگو خواهرم کجاست؟ آن بلبل سه ساله ي من دخترم کجاست؟ یادت که هست آنچه سر پیکرت شد و چوب و عصا و نیزه فرو در پَرَت شد و از پشتِ سر گرفت به بالا سر ِتو را آنچه به پیش من ِ خواهرت شد و می آمدند دستِ پُر از قتله گاه و بعد در زیر سُم ِ اسب لگد پیکرت شد و رفتم به شام و كوفه به همراه یک نفر یک ساربان که صاحب انگشترت شد و گاهی فراز نیزه و دروازه مرقدت گاهی میان طشت ، نزولِ سرت شد و آرام گفته ام که ابالفضل نشنود حرف از کنیز بردن یک دخترت شد و @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌