هدایت شده از رفیق شفیق
#خاطرات_و_حکایات8⃣
💠آیتالله حق شناس و توسل به حضرت معصومه( ع )💠
❇️آیتالله حق شناس میفرمودند : برای ادامه تحصیل به شهر مقدس قم مشرف شدم . آن زمان شهریه یک طلبه تقریبا ۳۰ تومان بود و من باید تمام این مبلغ را برای اجاره خانه به صاحبخانه پرداخت میکردم و دیگر پولی برای گذران زندگی نمیماند . برای رهایی از این وضعیت، خیلی دنبال خانهای با اجازه بهای ارزانتر گشتم . در این ایام، شخصی به من مراجعه کرد و گفت : ما۸ منزلی داریم که اجاره بهای آن نصف قیمت منزلی است که در آن ساکن هستید ( پانزده تومان ) ، اما به جای باقیمانده اجاره ،اهل بیت شما باید کمک عیال ما کند و کارهای خانه را انجام دهد. حاج آقا در ادامه فرمودند : نگران شدم که چگونه این پیشنهاد را برای اهل بیتم مطرح کنم. (خانواده ایشان از یک خانواده محترم و ثروتمند بودند و در منزلشان خدمتکار داشتند.) از این جریان خیلی دل گرفته شدم .به همین دلیل به حرم حضرت معصومه(ع) رفتم و موضوع را با آن بزرگوار مطرح کردم . در حرم خوابم برد. در عالم رویا حضرت معصومه(ع) فرمودند : میرزا چرا برای این موضوعات کوچک به ما مراجعه میکنی؟! از ما کارهای بزرگ بخواه! برای پیدا کردن خانه سر قبر میرزای قمی برو ! حاج آقای حق شناس فرمودند : سر قبر میرزای قمی رفته و مشغول خواندن سوره یاسین شدم . آخر سوره یاسین بود که یکی از دوستان، کنارم نشست و گفت برای یکی از آقایان مسئلهای پیش آمده و بایست برای انجام کاری به تهران برود و مدت طولانی در آن جا بماند . او دنبال شخصی میگردد تا به او اعتماد داشته باشد و خانهاش را در قم به صورت رایگان به او بسپارد.*
*اقتباس از کتاب درنگستان،ص ۱۲۸،مولف: سید کاظم ارفع.
📚کتاب#از_داستانها_باید_آموخت/ص ٧٤ و ٧٥
🖊اثر استاد ادیبی لاریجانی
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 eitaa.com/adibi_larijani
هدایت شده از رفیق شفیق
#خاطرات_و_حکایات 0⃣4⃣
♦️ علامه امینی و توسل به حضرت امیرالمومنین علیه السلام ♦️
🎙 استاد گرانقدر آیتالله شیخ محمد علی جاودان دام ظله به نقل از آیتالله جعفری اراکی نقل کردند:
⌛️در کتابخانه علامه امینی رحمتاللهعلیه صحبت از کتاب الغدیر شد. علامه فرمودند:
⏳در حرم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض کردم: یا علی! میخواهم کتابی را برای مخالفان شما بنویسم، ولی از این کار چیزی نمیدانم. خودتان کمک کنید! هر روز برای همین حاجت توسل میکردم. روز عربی با لباس ژولیده وارد حرم شد. خودش را به ضریح چسباند و حاجتش را گرفت و برگشت. منبعد از دیدن این صحنه، رفتم جلو و عرض کردم: آقا من اینهمه مدت، با لباس مرتب و غسل کرده آمدم، ولی حاجتم را برآورده نکردید! بعد به زبان ترکی عرض کردم: این آقا یکبار به محضر شما آمد و حاجتش برآورده شد! منبعد از این به حرم نمیآیم! شب خواب دیدم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از باب القبله وارد شدند و فرمودند: چرا با ما ترکی حرف زدید؟ حاجت تو به دست پسرم برآورده میشود. به کربلا بروید! بعد از این خواب به سمت کربلا حرکت کردم. نماز ظهر را در حرم امام حسین علیهالسلام خواندم. بعد از نماز، جوان آمد و گفت: کتابخانه پدرم بعد از فوتش بلا استفاده مانده، شما بیایید این کتابخانه را ببینید! به منزلشان رفتیم. جوان گفت اگر اجازه بدهی اول نهار را بیاورم! عرض کردم: ابتدا کتابها را ببینیم و بعد از آن ناهار میخوریم. بعد از مدتی که کتابخانه را باز کردند، خاک همهجا را پوشانده بود، اولین کتابی که برداشتم، به کتاب مورد نظرم دست یافتم. کتاب دوم هم کتابی بود که نیازم را برطرف میکرد و همینطور کتابهای دیگر. از جوان خواستم جعبههایی که برای میوه تعبیهشده بخرد، تا کتابها را در آنها قرار دهم و با خود به نجف بیارم.
📚کتاب#از_داستانها_باید_آموخت/ص ۶۴ و ۶۵
🖊اثر استاد ادیبی لاریجانی
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 eitaa.com/adibi_larijani
📎 #یاد_نامه
🔸#نواب_صفوی
🔹#از_داستانها_باید_آموخت
📌 مکاشفه یک ولی خدا درباره «شهید نواب صفوی (ره)»
◾️ یکی از مردان خدا که در سالهای نه چندان دور در میان ما زندگی میکرد، مرحوم مغفور، حاج هادی خانصنمی ابهری بود. ایشان از ملازمین عارف سوخته «آیتالله شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان الله علیه» بودند و بسیاری از نیکان و اهل معنا در زمان ما با ایشان مراوده داشتند، از جمله: آیتالله العظمی میلانی ،علامه تهرانی ،آیت الله کشمیری، آیتالله خوشوقت ، آقا میرزا اسماعیل دولابی و ... رحمت الله علیهم.
▫️مرحوم حاج هادی کثیرالبکاء (بسیار اهل گریه) بودند و هر آنچه به دست آورده بودند، از طریق محبت و گریه بر امام حسین علیه السلام بود.
ایشان اهل مکاشفه بود و از جمله، مکاشفهای است که از طریق صاحب کتاب «گنجینه دانشمندان»، مرحوم حاج شیخ محمد شریف رازی _که خود توفیق مصاحبت و دوستی با ایشان را داشت_ نقل شده است :🔻
🔸🔸🔸 در سفر مکه، چون به مدینه مشرف شدم، روزی برای زیارت قبور ائمه شریف بقیع «علیهم السلام» رفتم و چون قبور ویران چهار امام معصوم «علیهم السلام» رو دیدم گریه مرا دست داد، بهطوریکه بیخود شده و روی زمین افتادم، زمین را میبوسیدم و گریه میکردم. مأمورین سعودی آمدند و مرا بلند کرده و کشان کشان به ادارهی امر به معروف بردند و از من تعهد گرفتند تا دیگر به بقیع نروم. مرا آزاد کردند.
🔘 به حرم حضرت رسولالله «صلی الله علیه و آله و سلم» رفتم. عرض شکایت کردم که:« تا به کی ما اینگونه شدائد را ببینیم؟»
پس از ساعتی بیرون آمدم، ولی با اینکه از طرف مأمورین ادارهی امر به معروف، ممنوع از تشرف به بقیع شریف بودم، اما عشق آن بزرگواران مرا تحریک نموده و بیاختیار بهطرف قبرستان بقیع رفتم.
🔸چون به درب قبرستان رسیدم، دیدم درب بسیار عالی و صحن و سرای عجیب و بدیعی است که در هیچ یک از مشاهد مشرفه عراق و ایران، ندیده بودم.
🔹کفشهایم را درآورده و وارد صحن شدم، دیدم حرم مطهر ائمه بقیع «علیه السلام»، با گنبد و منارههای طلایی رفیع و ایوان بسیار باصفایی که هرگز مثلش را ندیده بودم، میباشد.
تعجب کردم که از دیروز تاکنون این بنای مجلل را کی ساخته است؟!، پس باذوق و شوق فراوان بهطرف حرم ائمه «علیهم السلام» روانه شدم، اما هیچکس را نمیدیدم تا به ایوان رسیدم.
🖍مشاهده کردم که سید بزرگواری که عِمامه سبز بر سر دارد، درب حرم ائمه «ع» ایستاده و با یک هیبت و وقار تمامی، دربانی [حرم] ائمه «ع» را مینماید. گفتم:« خدایا! این آقا کیست که این اندازه مقام دارد و دربان امامان است؟». نزدیک رفتم، دیدم مرحوم مغفور سید مجتبی میر لوحی (نواب صفوی) است. خوشحال شدم و رفتم با او مصافحه و معانقه کردم.
▫️ناگهان دیدم کنار قبور ویران شده آنها ایستادم و از آن مناظر هیچ اثری نیست.
دانستم که باطن مشاهد مشرفه همانست که در مکاشفه دیدم و 🔸فهمیدم مرحوم نواب صفوی، مقام بلندی نزد اجدادش دارد.
▪️مرحوم حاج هادی در سال ۱۳۹۰ هجری قمری در تهران وفات نموده و جنازهاش را حمل به قم و در جوار علی بن جعفر «علیهما السلام» به خاک سپردند.
📔 اقتباس از کتاب «از داستانها باید آموخت » اثر استاد ادیبی- صفحه ۱۳۳
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 عضویت کانال