📌 #طرح_مهدوی
◽️ سنگینی بار گناهانم، سَرم را پایین انداخته. اشکِ تو را جاری کرده و غیبتت را طولانی...
📎 ویژهٔ طرح #خودسازی چلهٔ ترک گناه به نیت تعجیل در فرج
خدا کند که دل من در انتظار تو باشد
درون کلبه قلبم همیشه جای تو باشد
در آستانه شب در قنوت سبز دعایت
خدا کند که مرا سهمی از دعای تو باشد.♥️🍃
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
🌷🌷🌷🌷🌷
همیشه با محاسنِ شانه کشیده و لباسهای تمیز و مرتب در اجتمـاع حاضـر می شد.
میگفت: این فڪر غلط است که ما نبـاید #آراستگی ظاهر داشته باشیم.
حزب الهـی بودن یعنـی :
نظـم و انضبـاط باطـن و ظاهـر ...👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 سعادتمندان حقیقی
💰 جاذبههای دنیایی دل آنان را نمیلرزاند، زیرا نَفس خود را مهار زده و با مهار آن خود را به سوى بندگى حق مىبرند.*۱ اهل دنیا را مینگرند که مرگِ بدنها را بزرگ میشمارند امّا در نظر آنها مرگِ دلهای زندهها بزرگتر است،*۲ چراکه میدانند آسایش دنیا بیدوام، سختیهایش بیپایان و بلاهایش دائمی است و (دنیا) بخشندهای بازپسگیرنده و پوشندهای برهنهکننده است.
🤲 زمزمهٔ «بار خدایا! دنیادوستی را از قلب من خارج کن.»*۳ وِردِ همیشگی زبانشان است. آنها خوشبختی را در آرامش دیگران مییابند؛ نعمتهای دنیایی را برای آسایش دیگران میخواهند اما خود با دنیا و زرق و برق آن در ستیزند. امام صادق در مورد سادهزیستی امام زمان و یارانش فرمودند: «به خدا سوگند، او جامهای درشت میپوشد و خوراک خشک و ناگوار میخورد.»*۴
💠 امام زمان از یاران خود تعهد میگیرد که همین راه و روش را عملی کنند و آنها نیز در این مسیر بر عهد و پیمانی که با امام خود بستهاند، پایبندند. حالا خود را در آینۀ سیرۀ یاران حضرت نگاه کن. آیا سبک زندگیات به سبک زندگی یاران حضرت شبیه است؟
📚 ۱. نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۳۷
۲. نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۳۰
۳. فرازی از دعای ابوحمزهثمالی
۴. بحارالانوار ،ج ۵۲، ص ۳۵۴
#ویژگی_یاران_امام_زمان ۲۵
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۵۹ *═✧❁﷽❁✧═* وقتی به پایه پنجم دبستان رفتم در آستان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۶۰
*═✧❁﷽❁✧═*
بلکه حضور دختران درشت هیکل و سر و زبان دار جامانده از نظام آموزشی قدیم که در کلاس یازده و دوازده درس📚 می خواندند، از دیگر تفاوت های این مدرسه بود.
اگرچه از لحاظ آموزشی فقط سه سال با هم تفاوت داشتیم اما همه به ما می گفتند(( کلاس اولی ها)) و به آنها می گفتند ((کلاس دوازدهمی ها)). فاصله ی سنی ما از آنها، ترسی توام با حترام را در ما ایجاد می کرد👌
این دختران عموما دخترانی بودند که زورکی می خواستند دیپلم را یدک بکشنید 😏و هر دو سال یک کلاس را به اجبار گذرانده بودند. مثل جوجه هایی🐥 که می ترسند زیر پا له شوند در میان آنها جا گرفتیم.
ما را در حیاط پشتی، و کلاس بالاتری ها و نظام قدیمی ها را جلو چشم 👀مدیر کلاس بندی کردند. مدیر و ناظم ها طوری قدم 🚶♀می زدند که همه از آنها حساب می بردند. معلم های نظام آموزشی در دو حیاط مجزا بودند✅
فقط آقای👱♂ یوسفی; معلم ادبیات و انشا، در هر دو حیاط رفت و آمد می کرد که همیشه با خودش هم دعوا 😖داشت.
وقتی میخواست از جمع دخترها عبور کند و وارد دفتر شود پاهاش👣 به هم پیچ می خورد.نمی توانستم رفتارهایش را با موضوع درسش انطباق دهم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️