📌 هفتسین ما کامل نیست
🌸 خواستم هفت سین را بچینم همهٔ سینها کامل بودند؛ سمنو، سرکه، سنبل، سیر، سکه، سیب. فقط سبزه را از قلم انداخته بودم.
🌱 سفرهٔ هفت سین زیبا بود اما بدون سبزه رنگی نداشت... روحی نداشت... حیاتی نداشت... میدانی! تازه شبیه دنیا شده بود که بیظهور او، رنگی ندارد... روحی ندارد...
🔆 ای که سبزهها به اشارهٔ تو سبز میشوند، سلالهٔ زهرای اطهر، سپیدار قامتتان، سخاوت دستانتان، سایهٔ حضورتان، صدای گرمتان، صبر عظیمتان صوت قرآنتان و... کویر دلها را باغستان میکند. سفرهٔ عید را نیز کامل.
🍃 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژهٔ عید #نوروز
#ThePromisedSaviour
📌 #حساب_کتاب سر سال
باید دفتر #حساب_کتاب امسالمان را ببندیم!
داراییها، دخل و خرجها، بدهیها و طلبها را دقیقتر مـرور کنیم؛
💥 تا ببینیم؛ چرا باز هم کم آوردیم !
خودمانیم حالا ...
دنیا شده تمام دغدغهمان، که وقتی به اولویتهای خدا، میرسیم آنقدر خستهایم که نای فکر کردن هم نداریم!
اصلاً این اولویتهای خدا، کجای طلبها و خواستنهای ماست؟
آیا آن بقیّهالله که خدا میگوید؛ " خیرٌ لَکُمْ "... واقعاً بهترین است برایِ ما؟
ایناست که ما سالهاست هر جور #حساب_کتاب میکنیم، باز هم بدهکار ماندهایم !
🌟دفتر #حساب_کتاب سال نو را با دغدغهای نو باید گشود، تا بالاخره جایی این بدهیها، تمام شوند!
هر سال بهار میآید و زمین زنده میشود،
امــا قرآن گفته؛ حیاتِ بی او، چیزی شبیه مُردگیست!
٭ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭
نو نَوار باید شُد... مگر از زمینِ مُرده، کمتریم?
🤲 #سلام_بر_تو
❤️ سلام بر تو ای فرزند امامان، آن حجّتهای معصوم و ای پیشوای همهٔ خلایق
📚 دعای الکامل التام
یَا مُقَلِّبـــــَ الْقُلُوبـــــِ وَ الْأَبْصَآرِ
روشڹ کڹ چشم و دلم
بہ دیدڹِ گنبدِ خضرآ . . .
یَا مُدَبِّرَ اللَّیْڸِ وَ النَّهَآرِ
تنظیم کڹ روز و شبم
با دیدڹ شمس و قمر
در بیڹ الحرمیڹِ حضرتـــــِ مولـآ . . .
یَا مُحَوِّڸَ الْحَوْڸِ وَ الْأَحْوَاڸِ
تغییر ده محالاتـــــ ساڸ
پریشانے هاے حاڸ
با یک شبـــــ جمعہ
تکیہ بر پنجره فولاد
در جوارِ حضرتـــــِ سلطــآڹ . . .
حَوِّڸْ حَالَنَا إِلَے أَحْسَڹِ الْحَاڸِ
رقم بزڹ زیباتریڹ حالماڹ
با شنیدڹِ ساختـــــِ مرقدِ حضرتـــــِ زهـــرآ . . .
ســال نو بر شما و خانواده محترم مبــآرکـــ ...🌺
🌷🌷🌷🌷🌷
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند.
یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.»
با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم》👌
●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران
●شهادت: ۱۳۰/۳/۳۱دهلاویه
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۶۵ *═✧❁﷽❁✧═* انگار همه ی فرمول ها با مفاهیم انسان گر
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۶۶
*═✧❁﷽❁✧═*
جالب تر از همه اینکه توالت🚽 مدرسه به مرکز اطلاع رسانی درباره ملاقات ها و اعلامیه ها🗞
و دستگیری ها و... مبدل شده بود.
گاهی برای رد و بدل کردن اطلاعات، سه چهار نفری می رفتیم داخل یک توالت جلسه می گرفتیم😍
غافل از اینکه هیچ نقطه ای از نظر خانم سبحانی دور نمی ماند👌 او تعدادی از بچه های بی سر و زبان را به عنوان خبرچین مامور کرده بود تا آنهایی را که در سرویس های بهداشتی🚽 بیشتر از یک بار تردد دارند شناسایی کنند تا به دفتر احضار و بازخوست شوند😒
خلاصه اینکه توالت رفتن هم دیگر خطرناک☠ شده بود. محل رد و بدل کردن کتاب های 📚ممنوعه، بالای دیوار بلند توالت بود، تردد بچه ها داخل راهرو توالت آنقدر زیاد بود که بعید می دانستیم جاسوس بازی خانم سبحانی نتیجه بدهد.
خبر سال نو(1357) به همراه نسیم بهاری و با انرژی و هیجانات فضای موجود، جرات 💪و جسارت ما را چند برابر و خانم سبحانی را بیچاره کرده بود😰
خانم دشتی و میمنت کریمی که از معلم های قرآن و فعالان مسجد🕌 مهدی موعود بودند کتاب های بسیار خوب و اعلامیه ها🗞 را به ما می رساندند .
مسجد و مدرسه 🏦به هم پیوند خورده بودند. مسجد محور همه ی بحث ها و حرکت ها شده بود. ما از مسجد تغذیه😋 می شدیم، از مسجد ایده می گرفتیم و در مسجد برای فردا برنامه ریزی می کردیم. هرکس ماموریتی داشت✅
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️