سلام مولایما
🏝معنی انتظار را نمی دانیم
ولی
دل هایمان برای دیدنت پر می کشد
اسم قشنگت قلبمان را می لرزاند
نمی گوییم عاشقیم
ولی بی تـــــــو
تحمل زنده ماندن را نداریم...
یابن الحسن روحی فداکــــــــ🏝
⚘اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِيهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ دَمْدِمْ عَلَى مَنْ نَصَبَ لَهُ وَ كَذَّبَ بِهِ
خدایا در گشایش امرش شتاب کن، و به یارى خود تأییدش کن، و یارش را یارى ده، و واگذارکننده اش را خوار نما، و هلاک کن هرکه با او دشمنى دارد، و او را تکذیب می نماید.⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#السلام_ایها_غریب
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
هر روز بہ عشق شما
سرے بہ این محیط مجازے میزنم
شاید خبر تازه ازمسیرسبزٺ بیابم
آقا جان❤️
مدتے اسٺ بہ برڪٺ وجود نورانے شما
از نو شروع ڪردم
براے خـوب شدنم دعا ڪنید🌼
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#توییت | آيا در بين روساى بانكها ممكن است مثل همتى باشد؟
آيا ممكن است در بين استانداران كسى مثل مهرعليزاده باشد؟
اينقدر بى انصاف و دروغ پرداز...
اينگونه ميشود كه پيشرفت نميكنيم.
اگر به خدا پناه ببريم از چنين مسئولينى ميفرمايد خودتان بايد اوضاع را تغيير بدهید.
ان الله لايغير ما بقوم ...
#انتخابات
#رئیسی
#من_رای_میدهم
🌷🌷🌷🌷🌷
در اسلام تماشاچی نداریم...همه مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه نبرد
بین حق و باطل شرکت کنند وگرنه خود باطلند...👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
✅ رئیسجمهور مهدوی باید...
📌 همدلی و اتحاد
📖 در دعای ندبه میخوانیم: «کجاست آن کسی که سخنها را بر تقوا جمع میکند...؟»
دولتمردان موظفند با الگو گرفتن از حضرت مهدی، برای همدلی و اتحادِ اسلامی تلاش کنند.
📚 اقبال الاعمال، ج ۱، ص ۵۰۹
#انتخاب_اصلح
#انتخابات
#رئیسی
#مهدویتدرقرآن
🔅آیه ای از سوره انبیا
📖وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[انبیاء/۱۰۵]
🔸ما در کتاب زبور پس از تورات نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح وشایسته به ارث خواهند برد.
💢 حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند:
(منظور از صالحان در این آیه) اصحاب حضرت مهدی علیه السلام در آخر الزمان هستند.
📚 تفسیر مجمع البیان، جلد ۷، ص ۶۶.
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۴۵ *═✧❁﷽❁✧═* یاد روزهایی افتادم که میخواستم خدا امت
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۴۶
*═✧❁﷽❁✧═*
شرف پیش شما به پشیزی نمی ارزه. این چه مسلمانیه😏 آی مسلمان ها...
سربازها او را می دیدند 👀که چگونه رگ گردنش برآمده و خون جلوی چشمش را گرفته است😡
از جواد پرسیدند: یالا ترجم، شی
گول؟ نخسر علیه رصاصه( یالا ترجمه کن، چی میگه، خرجش یک گلوله است).
برادر عرب زبان نمی دانست چگونه این همه خشم و عصبانیت😡 را با تلطیف و بعد ترجمه کند. من و من می کرد. نمیدانست چه بگوید که اسمال یخی گفت: کا، می ترسی از ناموست دفاع کنی؟ زنده بودن هنر نیست. جوانمرد زندگی کردن هنره...✅
جواد رو کرد به بقیه برادرها و با لهجه ی غلیظ عربی گفت: آقا بگیریدش ترمزش بریده😳
-تو حواست باشه از ترس مردن کوردل نشی، کوردل🖤 که شدی لال هم میشی، بی دست و پا 👣هم میشی، نامستون رو اسیر کنند و بندازن جلوتون و شما هم ساکت🤫 بشینید و خوشحال باشید که هنوز زنده اید و نکشتنتون.
هنوز صدای جوانمردی و غیرت او را می شنیدیم 👂که دستور دادند از گودال بیرون بیاییم. ما را به گوشه ی دیگری بردند؛جایی که هم زیر نظر آنها بودیم و هم کمی از بقیه فاصله داشتیم. بیشتر از خودم دلم به حال برادرهایم سوخت❣
چه زجری میکشیدند وقتی ما را اسیر🙌 دست دشمن می دیدند خودم مهم نبودم، دلم به حال خانواده ام می سوخت. چه کسی میخواست خبر اسارت مرا به مادرم بدهد😢
آقا چه حالی پیدا میکرد اگر می-شنید؟ کریم و سلمان چه می کردند؟ رحیم طاقت شنیدن اسارت مرا نداشت❌ بیچاره سید! کسی را انتخاب کرده بود که جنگ حتی به او فرصت فکر کردن و پاسخ دادن نداده بود😔
دو برادری که لحظاتی قبل از ما به اسارت در آمده بودند، یکی مرد میانسالی🧔 بود که دو دستش را از پشت بسته بودند و از صورتش خون میچکید. نمی دانستم کدام قسمت از صورتش ترکش خورده است.
برادر دیگری 👱♂که حدود 26 سال سن داشت، در لباس تکاوری با قامت بلند و درشت و چهره ای رنگ پریده و چشمانی👀 بی رمق بر خاک افتاده بود و خاک زیر پایش سرخ شده بود😔
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️