eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
278 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 مهدی ولیّ خدا در زمین است 🔆 فرازی از سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در دربارهٔ امام زمان: 🌐 آگاه باشید؛ او (مهدی ارواحناه له الفداء) بر تمامی ادیان پیروز خواهد شد.
🏚 بی‌تو متروکه و بی‌رهگذر است کلبهٔ من... 🙏 یا صاحب‌الزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۷۱ *═✧❁﷽❁✧═* از اول جنگ شبانه روز در بیمارستان درگی
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۱۷۲ *═✧❁﷽❁✧═* چهره های بزک کرده💆‍♀ با موهایی سشوار زده. معلوم بود چندین ساعت وقت صرف آرایش کرده بودند. وقتی نزدیک شدند متوجه شدیم رنگ لاک ناخن💅 هایشان با لباسشان هماهنگ است از همه جالب تر زیور آلاتی💍 بود که با تمام سنگینی به دست و گردن و گوش هایشان👂 آویزان کرده بودند. کج کلاه های سرخ رنگی بر سر داشتند و آدامس می جویدند. با تعجب به ظاهر آنها نگاه 👀می کردم. در عروسی ها هم چنین صورت های بزک کرده ای ندیده بودم❌ مریم گفت: باز خوبه چند تا زن دیدیم تا باهاشون راجع به نیازهای بهداشتی زنانه صحبت کنیم، بالاخره اینها هم جنس خودمان هستند و می شه دو کلمه باهاشون حرف زد✅ وقتی رسیدند ما را در مقابل نگاه ها و پوزخندهای😶 تحقیر آمیز آنها به صف کردند. در لبخندهای تلخشان چنان غضبی😡 بود که می ترسیدم همین الان با دندان ما را تکه پاره کنند. فرماندهی که آنها را هدایت می کرد گفت: هذن جنرالات عراقیات شوفن اشگد جمیلات.( اینها ژنرال های زن عراق هستند، ببینید چقدر زیبا😍 هستند.) مثل اینکه قرار بود ملکه ی زیبایی را از بین آنها انتخاب کنند پشت سرهم می گفت: حلو حلو(زیبا، زیبا) گفت: شوفن ارواحچن او شوفنهن، شوفن اهدومچن او بدلاتچن.( قیافه های خودتان را با این خانم ها مقایسه کنید، به لباس ها و فرم هایتان نگاه 👀کنید.) در حالیکه روبه رویشان به خط شده بودیم یک به یک از کنار ما می گذشتند و آب دهانشان را روی صورتمان پرتاب می کردند و فحش و ناسزا بود که نثارمان می کردند😔 در حالی که هیچ کدام از ما را بی نصیب نگذاشته بودند و از تمام سر و صورتمان اب دهان می چکید پشت به ما کردند و رفتند. فرمانده پرسید: اتاذیتن؟(ناراحت شدید❓) حلیمه گفت: نه خوشحال شدیم که شما تا این اندازه از ما عصبانی هستید👌 تا چند ساعت موضوع خوبی برای بحث و خندیدن😅 بود. برای عصبانی کردن ما چه تدارکاتی دیده بودند. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
❤️ عليه السلام: ☘ لا غائبَ أقرَبُ مِن المَوتِ 🌱 هيچ غايبى نزديكتر از مرگ نيست 📚 ميزان الحكمه جلد11 صفحه92 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @Emamzamaniam313
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
🌿💕 🌺 بانو! در این زمانہ... اگر بخاطر «حرف مردم» تغییر کنی این جماعت هر روز تو را جور دیگر می خواهند! ولی... لبخند " خالق" و " امام زمانت" را... بہ هیچ حرفی ترجیح ندہ... ⇠ حجاب ⇢ را عـاشق❤️انہ انتخاب کن لبخند "یوسف زهرا" 👌 می ارزد به تمام لبخندهای این آدما... اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @Emamzamaniam313
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تقدیر از کسانی که کار خیلی بزرگی انجام میدن ولی کسی ازشون قدردانی نمیکنه... اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @Emamzamaniam313
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
🌀چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: 💝حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند! 💝حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم... پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟ 💝حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم... صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد... گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری... گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم... 💝حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟ گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد... اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @Emamzamaniam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا