eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر انقلاب، صبح امروز پس از رای دادن: 🔹روز انتخابات جشن ملی است. این جشن را تبریک می‌گویم. 🔸روز انتخابات روز احقاق حق مدنی ملت است. 🔹انتخابات متضمن منافع ملی کشور است 🔹همه با همت حرکت کنند و بیایند و به اشخاص مورد نظر خودشان رای بدهند و این کار را هر چه زودتر انجام بدهند.
آقای دلتنگی..↝💛 چند وقتیست که صبح هایَمـ||⛅ با امید به ظهورَت بخیـر مےشَود. ♥ | #اللهم‌عجل‌الولیک‌الفرج🍃
🌷🌷🌷🌷🌷 👈یک بار بعد از #شهادتش خواب دیدم در هیات هستیم و صحبت می کنیم. از اکبر پرسیدم: چی آن طرف به درد می خوره گفت: #قرآن خیلی این طرف به درد می خور. اکبر خودش #قاری قرآن بود و هر چه به شهادتش نزدیک تر می شد انسش با قرآن بیشتر می شد. شب های #آخر هر وقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی اش می رفت. پرسیدم: آن لحظه آخر که #شهید شدی چی شد؟ گفت: آن لحظه آخر شیطان می خواست من را نسبت به #بهشت ناامید کند👌 #روزتون_شهدایی هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای تعجیل در امر فرج و رفع نگرانی‌ها و گرفتاری‌ها و نجات و اصلاح حال مؤمنین، بگوییم: 🌹 «أَللهُم اکشِفْ هذِهِ الْغُمةَ عَنْ هذِهِ الأُمةِ بِظُهُورِهِ؛ 💟خداوندا، با ظهور حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف این ناراحتی را از این امت برطرف نما». ✔️زیرا واقعاً از ظلم و ستم و بلا و فشاری که بر سر و وارد می‌آید، کارد به استخوان رسیده است. 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۴۰۴ ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#توییت | چرا شرکت در انتخابات یکی از مهم‌ترین احکام دین است؟
توهم بزرگ.mp3
زمان: حجم: 3.24M
💌 ممکنه که نماز و روزه و تمام واجباتت سرجاش باشه‌! اما دینداری‌ات رو نپذیرن.... 🎤استاد شجاعی
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷 🇮🇷 ۷۷ *═✧❁﷽❁✧═* همون چهره جدی، به شدت توی فکر 🤔غرق شد ، اون روزها اصلا نمی تونستم حدس بزنم، داشت به چی فکر می کرد،نمی شد عمق نگاهش 👀رو درک کرد اما از خندیدن☺️ بهتر بودمن رو پذیرش کردن و راهی خوابگاه🏨 شدیم ،فضای بزرگ، ساده و تمییزی بود، فقط ازشون درخواست کردم، من رو با سیاه پوست ها هم اتاق کنن ، برام فرقی نداشت از کدوم کشور باشه اما دلم نمی خواست حتی با یه گندم گون، توی یه اتاق باشم ☹️ یکی از آقایون باهام اومد 🚶تا راه رو نشونم بده ، در🚪 اتاق رو که باز کردم بهت زده شدم ، تا وسط سرم سوخت با صدای🔊 در، یه جوان👨 بی نهایت سفید با موهای قهوه ای روشن و چشم های عسلی ، جلوی پای من بلند شد ؛مثل میخ، جلوی در خشک شدم ، همراهم به فارسی چیزی بهش گفت ، جوان هم با لبخند😊 جلو اومد و به انگلیسی شروع به سلام ✋و خوش آمدگویی کرد ... چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ، از شدت عصبانیت😡 چشم هام داشت از حدقه بیرون می زد دستش رو که برای دست دادن🤝 جلو آورد، یه قدم رفتم عقب، بدون توجه به ساکم سریع دوییدم🏃 پایین ، من رفتم سراغ اون روحانی👳 مسن ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 👉 نــدبه هاے دلتنـگے³¹³❤️🍂 @nodbehayedetangi313 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷